داريوش ارجمند، داريوش ارجمند است! ارجمند، خودش و حتي نقش هايش انگار جزئي از ايرانيت ما ايراني‌ها است، ارجمند هم شبيه پدرهاي سنتي خانواده‌هاي ايراني است، هم شبيه شمايل سرداران هخامنشي و هم گره‌خورده با تاريخ صدراسلام با مالك‌اشتر و عبدالعظيم حسني.

به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، ارجمند با قدرت و حرارت حرف مي‌زند، آنقدر اعتماد به نفس دارد كه از سخنراني​اش در يك هيات مذهبي و به‌عهده گرفتن سخنگويي فدراسيون ورزش‌هاي زورخانه‌اي محکم دفاع كند و بگويد «هر چيزي در اين جهان است به من مربوط است» و البته اينقدر هم صداقت و صراحت دارد كه بگويد مجبورم بازيگري كنم، ولو در نقش‌هاي زرد.

شايد زود باشد كه بگوييم داريوش ارجمند يك اسطوره است، اما حتما 20 سال ديگر مي‌توان او را جزو اسطوره‌هاي سينماي ايران دانست.

متن گفت‌وگوي جام‌جم با داريوش ارجمند را از نظر مي‌گذرانيد:

مشهور است كه شما شاگرد دكتر شريعتي بوديد، هم در دانشگاه فردوسي مشهد و هم از نظر فكري. اخيرا پيامك‌هايي طنزي با عنوان دكتر علي شريعتي ميان مردم رد و بدل مي‌شود، مي‌خواستم بدانم عكس‌العمل شما به اين پيامك‌ها چه بوده؟ برايتان از اين پيامك‌ها آمده است؟

بله، به ما هم رسيده!

عكس‌العمل شما بعد از ديدن آنها چيست؟

هيچ عكس‌العملي نسبت به آنها ندارم، بخصوص كه من جمله به جمله مطالب كتاب‌هاي دكتر شريعتي را مي‌دانم و بارها خوانده‌ام.

فكر مي‌كنيد چرا اين پيامك‌ها را عليه شريعتي​ساخته‌اند؟

اين خصيصه ويران‌سازي است. علاقه به ويران كردن يك بنا، يك شخصيت، تفريح بيكاره‌هاست كه البته خيلي بچگانه و گاه احمقانه است و هيچ كاربردي ندارد براي اين ‌كه در طول تاريخ با بسياري از بزرگان از اين دست شوخي‌ها كرده‌اند، اما آن شوخي‌كننده در تاريخ دفن شده به اين خاطر كه جرأت نوشتن اسم خود را ندارد،يك غلط زيادي در سر خود دارد ولي نمي‌تواند اسمش را بنويسد. فرق او با دكتر شريعتي اين است كه دكتر پاي آنچه گفته اسمش هست و به گفته خودش مسئول تمام حرف‌هايي است كه در زندگي خود زده است. اين پيامك‌ها يعني شريعتي زنده است و حضور دارد، يعني وقتي مي‌خواهند مطلبي را به مردم به عنوان حرف راست و حق بقبولانند به وي نسبت مي‌دهند حتي اگر يك جوك باشد. پس جايگاه رفيع خود را در دل جامعه دارد.

تا حالا از اين پيامك‌ها خنده‌تان گرفته يا ناراحت شده‌ايد؟

اصلا ناراحت نشده‌ام، من خنده‌ام مي‌گيرد. محال است با اين كارها عصبي بشوم. دكتر علي شريعتي آنقدر بزرگ هست و تمام كساني كه اداي او را در مي‌آورند هم هنوز به گرد پايش نرسيدند.

آقاي ارجمند! شما در همه عرصه‌ها حرف زده‌ايد و حضور داشته‌ايد، در ورزش، سينما، سياست و... نظر خودتان چيست؟

من فكر مي‌كنم هر چيزي كه در اين جهان هست به من مربوط است از زنگ و در زورخانه گرفته تا يك پلان زيبا در فيلم «زير درخت گيلاس» آقاي كيارستمي ، از يك بازي فوتبال باشگاهي در آلمان كه جهان را گرفته تا بازي تنيس آقاسي به من مربوط مي‌شود. اينها براي دنياي من هستند و به اندازه شعور و نيازم در اين حيطه‌ها وارد مي‌شوم. من دوست دارم همه چيز را در اين جهان بشناسم وقتي كه مي‌توانم را جع به چيزي صحبت كنم، چرا بايد سكوت كنم، من روي خودم كار مي‌كنم، من به فوتبال، ورزش زورخانه‌اي، شعر، موسيقي، تئاتر و حتي سياست فكر مي‌كنم و وقتي فكر و مطالعه مي‌كنم، صاحب يك انديشه و ديدگاه مي‌شوم و با ديگران در ميان مي‌گذارم. من زماني در ارتباط با فوتبال حرف‌هايي زدم كه هيچ‌كس تا آن موقع نزده بود، حتي حرف‌هاي مرا مسخره كردند.

كدام حرفتان را درباره فوتبال مسخره كردند؟

گفتم فوتبال يك بازي عارفانه است. اين وحدت در كثرت در فوتبال چه زيبا نمود پيدا مي‌كند، تيمي مي‌تواند برنده شود كه يازده نفر آن يك نفر شوند، «صد دل به هم چو شود آشنا يكي است» و اين آرزويي است كه ما هم در زندگي‌مان داريم، پس وقتي كه به فوتبال فكر مي‌كنم، صحبت‌هاي كارشناسان را مي‌شنوم، راجع به آن كه كتاب مي‌خوانم و سعي مي‌كنم يك فهم جديدي از اين بازي و حركاتي كه در آن هست پيدا كنم، در بقيه موارد هم همين‌طور است. يك جايي گفته بودند كه فلاني راجع به همه چيز حرف مي‌زند، گفتم نه، راجع به چيزهايي كه بلدم حرف مي‌زنم، ولي به اين حرف من خنديدند و مسخره‌اش كردند.

در اينترنت، عكسي منتشر شده بود كه شما به مناسبت تولد حضرت زينب(س)، بعد از مداحي، سخنران يك هيات مذهبي بوديد، اين به خواست خودتان بود يا در رودربايستي قرار گرفتيد؟

نه من خيلي اين كار را انجام مي‌دهم، من خودم بچه هيات هستم. اين چيزي نيست كه بگويم من خيلي عوام‌زده‌ام يا چون هيات مي‌روم خيلي آدم فرودستي هستم، من با افتخار مي‌گويم كه هياتي هستم و مي‌دانم كه چه كاري انجام مي‌دهم، خيلي‌ها در تعطيلات مذهبي مي‌روند لب دريا ما مي‌رويم هيات، چه اشكالي دارد؟ اتفاقا در همين جايي كه شما مي‌گوييد كه من راجع به حضرت زينب صحبت كردم، بعدا ديدم در سايت‌ها يك عده‌اي گفتند كه اين فرد سخنران هيات هم شده و از اين حرف‌ها. بله من تاريخ اسلام خواندم و آن را بلدم و حرف بيخود نمي‌زنم. لااقل راجع به دوازده امام مي‌توانم حرف بزنم، راجع به خدا، پيامبر و صحابه‌هايش مي‌توانم حرف بزنم؛ همان‌طور كه مي‌توانم راجع به فيلمساز‌ها و فوتباليست‌هاي جهان و... حرف بزنم.

شما سال 86 نامزد انتخابات مجلس هشتم هم شديد و بعد از مدت كوتاهي انصراف داديد، چرا؟

اصلا نامزد نشدم، البته به من پيشنهاد شد و پول خوبي هم پيشنهاد دادند كه من با آن پول مي‌توانستم از شر اجاره‌نشيني راحت شوم، ولي قبول نكردم چون كار من نبود.

اين ‌كه شما ناگهان از قامت يك هنرپيشه نقش‌هايي مثل مالك اشتر، مي‌رويد و سخنگوي فدراسيون زورخانه‌اي مي‌شويد يا مثلا ناگهان يك روز صبح مي‌رويد سر تمرين تيم فوتبال استقلال، به نظرتان ممكن است نظر مخاطبان و هوادارانتان شما را در مورد شما عوض كند؟ خللي در سابقه هنري و حرفه‌اي شما در سينما و تلويزيون شما ايجاد نمي‌كند؟

اصلا اين‌طور نيست. مگر هرزگي مي‌كنم؟ بهتر از اين است كه سر از مهماني‌هاي شبانه در بياورم. اعتمادي كه آقاي محمدرضا طالقاني بعد از يك عمر حضور در ورزش در سطح ملي به من مي‌كنند، نشان اين است كه مرا مي‌شناسند.

خب نمي‌شود اين‌طور گفت كه اين حضور شما در ورزش و سياست، به‌خاطر آن شمايل و نقش‌هاي خاص و تاريخي است كه در سينما و تلويزيون بازي كرده‌ايد؟ يعني معتقديد كاملا به خاطر شايستگي‌هاي خود اين عرصه‌ها را امتحان و ورود پيدا كرده‌ايد؟

به هيچ‌وجه، اين به دليل شناخت من از ورزش باستاني است. من در جاهايي صحبت كردم و اين آقايان بودند و حرف‌هاي مرا از ورزش باستاني شنيدند و پسنديدند. من راجع به همه چيز حرف‌هاي تازه‌اي مي‌زنم و زده‌ام، خيلي‌ها نمي‌توانند فلسفه و روابط موجود در بين پديده‌هاي جهان را خوب تشخيص دهند يا مي‌گويند به ما ارتباطي ندارد، اما به من مربوط است.

اگر بنده به عنوان چهره‌اي كه در سينما هستم بتوانم براي ورزش موثر باشم پس چرا كوتاهي كنم؟ شخصي بعد از يك مصاحبه‌اي كه انجام داده بودم، گفت كه فلاني تا حالا شلوار ورزشي پوشيده كه اظهارنظر مي‌كند؟ يعني اگر كسي شلوار ورزشي نپوشيد حق حرف زدن ندارد؟ آنهايي كه پوشيدند و صد تا گل زدند مي‌دانند اصلا چرا فوتبال بازي مي‌كنند؟ افرادي هستند كه راجع به جهان صحبت مي‌كنند و ساختار جهان را توضيح مي‌دهند پس حتما جاي خدا نشستند؟ من تاريخ، جامعه‌شناسي و بعد از آن هنر خواندم و براي قرار گرفتن در اين عرصه‌ها تفكر سيستمي را آموختم. من در جواني ورزش كردم، زورخانه رفتم و كشتي گرفتم، در دبيرستان فوتبال بازي كردم، پس حق دارم اظهارنظر كنم و به مسائل وارد شوم.

من ده سال در تلويزيون مجري برنامه طلوع ماه بودم و هر چهارشنبه با بزرگ‌ترين استادان و دانشمندان اين مملكت نزديك به صد دقيقه گفت‌وگو مي‌كردم. من براي صحبت كردن با فردي مثل دكتر ستوده يا دكتر باستاني پاريزي يا مرتضي مميز چه بايد مي‌دانستم؟ طبيعي بود كه بايد آمادگي پيدا كنم و پيدا كردم. آن دوران از بهترين روزهاي زندگي من بود، با استاداني مي‌نشستم كه قبلا آرزوي ديدنشان را داشتم.

اجراي برنامه «طلوع ماه» طولاني‌ترين و شايد تنها تجربه اجراي شما در تلويزيون بود، اين تجربه چه چيزي را به شما اضافه كرد؟

سختكوشي، دل‌كندن از هواهاي نفس و رفتن براي دانستن. دانستن لذت‌بخش‌ترين چيزي است كه خدا به ما داده. وقتي كه ما از جهل دور مي‌شويم لذت مي‌بريم. من در آن برنامه واقعا ياد مي‌گرفتم، لذت اين ياد گرفتن را شما مي‌توانستيد در چهره من ببينيد، من فيلم بازي نمي‌كردم، براي اين ‌كه بتوانم با آقاي داوري، استاد فلسفه غرب صحبت كنم، سه بار فلسفه غرب را خواندم. من در دوران كارمندي هم اين تجربه‌ها را داشتم. دبير انجمن آثار باستاني، كارشناس هنري و مدرس سينما بودم. اين اواخر براي پسرم كه آهنگسازي مي‌كرد، ترانه‌سرايي كردم.

مي‌شود اين‌طور گفت كه اگر پشت‌سر داريوش ارجمند، يك كارگردان ماهر وجود داشته باشد و شما را هدايت كند، نتيجه بازي‌هاي شما درخشان خواهد شد در غير اين صورت نقش‌ها معمولا تكراري و كليشه‌اي از آب درخواهد آمد، اين نظر را قبول داريد؟

فكر مي‌كنم اگر هنرمند مي‌خواهد سازندگي به‌وجود آورد بايد اولين منتقد خودش باشد، من بعد از خواندن نقد كارهايي كه در آن حضور داشتم، فهميدم نقدهايي كه خود من به كارهايم دارم، اصلا متوجه آن نشدند، به منتقدان احترام مي‌گذارم، مي‌توانند اين نقدي كه اشاره كرديد را داشته باشند. كما اين‌ كه از منتقدان گرفته تا آنهايي كه به عنوان داور در جشنواره فجر هستند اين را گفته‌اند، حرف‌هاي خنده‌داري زدند كه حتي مرغ پخته در ديگ خنده‌اش مي‌گيرد، يكي از داور‌هاي محترم جشنواره فجر گفته بود بازي ارجمند در «اميرعلي» فيلم اعتراض مثل «اسي در به در» فيلم آدم برفي است، فقط يك شعور متوسط كه بازيگري نمي‌فهمد چنين اشتباه بزرگي را مي‌كند اين ‌كه كسي نقش‌هاي نزديك به هم بازي كند، اما فاصله آنها را رعايت كند سخت است، سخت است كه هم حشمت فردوس را بازي كني با دو پسر هم حاج حيدر سياه شوني با دو پسر، اما حاج حيدر هيچ ربطي به حشمت فردوس ندارد، برخي تا ظاهر قضيه را مي‌بينند، سريع حكم مي‌دهند براي اين‌ كه ما انسان‌هاي ظاهربيني هستيم، اگر بصيرت داشته باشيم، مي‌فهميم كه چه فاصله‌اي بين اين دو نقش وجود دارد و تفاوت آن در چيست.

يعني منظورتان اين است كه در نهايت هيچ منتقدي نمي‌تواند رفتار و نوع بازيگري شما را تغيير دهد؟

من اين حرف‌ها را خيلي جدي نمي‌گيرم، اينها لقلقه زبان هستند. من با هيچ منتقدي بحثي ندارم. اين اواخر با گزارشگر يک روزنامه صحبت كردم كه اصرار داشت بگويد تمام بازي‌هاي شما مثل هم است، گفتم شما راست مي‌گوييد، كسي بايد اين حرف را بزند كه در بازيگري صاحب‌نظر باشد. من خيلي به اين حرف‌ها اهميت نمي‌دهم.

نظرتان را در مورد اين گزاره كه اگر كارگردان درجه اول پشت شما باشد، نتيجه درخشان مي‌شود، چيست؟ با اين مخالفيد؟

كارگردان ماهر پشت هر كسي باشد، كارش درخشان مي‌شود. البته در خيلي موارد اين‌طور نيست و اين را قبول ندارم كه كارگردان خوب مي‌تواند از چوب هنرپيشه بسازد. پس چرا زماني كه موقع بازي مي‌شود، سراغ آدم‌هاي خاص مي‌روند، ذات يك هنرپيشه قوت و قدرتي دارد كه خودش هم در كاري كه انجام مي‌دهد، نقش دارد.

پس مشكل كجاست؟ چرا ديگر مدت‌هاست بازي‌هاي درجه يك و ماندگار شما را در سينما و تلويزيون شاهد نيستيم؟

گرفتاري ما در ايران سوژه سناريوست به همين دليل مجبوري فيلم‌هايي را با فاصله كم بازي كني. من كارگردان خوب را انديشه خوب مي‌دانم. فاصله تكنيكي سينماي كيارستمي، بيضايي و يا تقوايي با بسياري از كارگردان‌هايي كه يك درجه از اينها پايين‌تر هستند چقدر است؟ آن فاصله عميقي كه وجود دارد در طرز تلقي و انديشه اينهاست، من قبول دارم كه وقتي با يك كارگردان خوب كار مي‌كنم، بهتر هستم. چون فيلم درجه سه كار نمي‌كند.

البته جسارت است، ولي شما سابقه بازي در فيلم‌هاي زرد و به اصطلاح سوپر ماركتي را هم داريد!

خوب اينجا، يك نكته وجود دارد كه من چقدر بايد منتظر باشم تا يك كارگردان خوب با يك سناريوي درست سراغ من بيايد، من كه پيتزافروشي يا تريا ندارم، كار من بازيگري است اگر هم بخواهم كاري به جز بازيگري انجام دهم حتم بدانيد كه قهوه روي ميز كسي نمي‌گذارم بلكه سخنگوي ورزش باستاني خواهم شد، مجري برنامه تلويزيوني مي‌شوم. مي‌خواهم بگويم كه نمي‌توانم منتظر بمانم و ببينم چه كسي اجاره خانه من را مي‌دهد يا پول تحصيل بچه‌هايم را در خارج پرداخت مي‌كند. من مثل تراكتور كار مي‌كنم و دستم را به طرف هيچ كس دراز نكردم. ممكن است مردانه قرض گرفته و مردانه پس داده باشم، پس منتظر يك كارگردان ماهر نمي‌مانم، آدم حرفه‌اي هستم و تا زماني كه كار به ابتذال نرود، كار مي‌كنم.

چند «نه» بزرگي را كه در زندگيتان گفتيد، برايمان مي‌گوييد؟

اتفاقا يک چيزي را به شما بگويم، جمله‌اي را كه براي اولين بار من در مجله دنياي تصوير گفتم و اين حرف بعدا توسط خيلي‌ها تكرار شد، هيچ مهم نيست؛ چون حرف خوب را بايد زد تا همه تكرار كنند. من به كارهايي كه كردم افتخار نمي‌كنم، بلكه به كارهايي كه نكرده‌ام افتخار مي‌كنم. من به بله‌هايي كه گفته‌ام هرگز افتخار نمي‌كنم به نه‌هايي كه گفته‌ام، افتخار مي‌كنم. نه‌هاي بزرگي در زندگيم گفتم كه اگر آنها را نگفته بودم، شايد زندگي بهتر از اين داشتم.

يك مصداق ​ معرفي مي​کنيد؟

نه قابل گفتن نيست، البته در سينما هم بوده اين نه‌هايي كه گفتم.

خوب يكي از همان فيلم‌ها و نه گفتن‌ها را بگوييد؟

مثلا نرفتن به فيلم اخراجي‌ها كه خيلي دوست داشتند من نقش حاج رسول را بازي كنم و آقاي سلحشور اين را پنهان نكردند. آقاي سلحشور بودند ديگر كارگردان اخراجي‌ها؟

نه، آقاي مسعود ده نمكي كارگردان اخراجي‌ها بودند.

من اينها را قاطي مي‌كنم، اين‌ها را حذف نكنيد تا صادقانه باشد. آقاي ده‌نمكي، رضا شريفي‌نيا و پسرم كه در فيلم بازي مي‌كرد و خيلي‌هاي ديگر اصرار كردند، اما با اين‌كه پول و شهرت خوبي داشت گفتم نه!

به چه دليل؟

براي اين‌كه فيلمنامه و شكل كار را قبول نداشتم و هنوز هم قبول ندارم.

يعني با اين‌كه مخاطب زيادتري پيدا مي‌كرديد و يك موضوع جديدي هم بود، نه گفتيد.

بله، آنهايي كه در فيلم‌هاي فارسي گذشته مي‌رقصيدند خيلي طرفدار داشتند، كميت كه دليل بر كيفيت نيست، متاسفانه جهان ما جهان كميت است و همه آدم‌ها به كميت‌هايشان تكريم مي‌شوند نه كيفيت. بعضي از هنرپيشه‌هايي كه در اين مملكت عكسشان از بيلبوردها پايين نمي‌آيد و يك سريال نيست كه در يك گوشه‌اي از آن يك نقشي نداشته باشند، دچار اين كميت مبتذل شده‌اند.

اگر من هم 12 ميليارد در جيبم بود به انتقادي گوش نمي‌كردم. ده‌نمكي مجوز اين كار را داشت و مي‌توانست انجام دهد كه در ابتدا خيلي چيزها را به سخره بگيرند و در آخر با يك جمله روي آن ماله بكشند، جوك‌هايي كه مردم در خفا به هم مي‌گفتند. يكدفعه آمد روي پرده سينما و همه دسته جمعي خنديدند، اما كميت دليل بر كيفيت نيست. آدم‌ها به خاطر حساب‌هاي ميلياردي، خانه در پاريس و كانادا، به خاطر بازي در صدوبيست‌وچهار فيلم و... تكريم مي‌شوند، اينها متفاوتند با آن كسي كه مي‌ماند، اين آقايان با امثال علي حاتمي و ناصر تقوايي فرق مي‌كنند، تقوايي سه فيلم ساخته، ولي در كيفيت در تاريخ از آن حرف مي‌زنند، ولي هيچ‌كس از فيلم‌هاي 12 ميليارد فروخته حرف نمي‌زند، چون اينها تاريخ مصرف محدود دارند.

بزرگترين اشتباهي كه در زندگي هنري و غيرهنري‌تان مرتكب شديد حالا چه در انتخاب فيلم يا مسائل شخصي چه بوده؟

انسان جايزالخطاست و اگر اشتباه نكند مي‌شود معصوم، من هم اشتباه داشتم.

يك مورد را ذکر مي​کنيد؟

نه، به خاطر مسائلي دوست ندارم بگويم، اشتباهات اينطوري كه چرا رفتم بازي كردم، بوده، ولي چون نيت بدي در سازندگان وجود نداشته و من معتقد به الاعمال بالنيات هستم به آنها فكر نمي‌كنم، گفتم، من به آن كارهايي كه رد كردم، افتخار مي‌كنم.

جايي گفته بوديد كه پشت صحنه همه فيلم‌هايتان را يادداشت مي‌كنيد، يكي از آن ناگفته‌ها را براي خوانندگان ما مي‌گوييد؟

نمي‌توانم بگويم، از طرف روزنامه‌ها خواستند كه به صورت پاورقي در اختيارشان بگذارم يا از سوي مجلات مختلفي هم درخواست شد، اما آنها را گذاشتم براي زماني كه نمي‌توانم سنگين‌تر از قلم را به دست بگيريم؛ چون چيزهايي است كه اگر امروز گفته شود شايد خيلي خوشايند نباشد و فكر كنند كه من حسادت و غرض‌ورزي دارم. نوشته‌هايم را براي بعد گذاشتم و براي تجربه تاريخ و نسل جديد كه بداند ما چگونه بوديم، فيلم‌ها چطور ساخته مي‌شد، شادي‌ها و رنج‌هايشان چه بود.

فكر مي‌كنيد در سينماي ايران به جايي كه حقتان بوده است، رسيده‌ايد؟

من جايي را از سينماي ايران طلب نكردم، «پرواز را به خاطر بسپار، پرنده مردني است.»

دلتان مي‌خواست در سريال «مختارنامه» با آقاي ميرباقري همكاري كنيد؟

نه، اگر دلم مي‌خواست مي‌توانستم بازي كنم.

به شما پيشنهاد شد؟

بله زماني كه در يزد بودم، آقاي بيك‌زاده پيشنهاد كردند.

چرا بازي نكرديد؟

دلايلش شخصي است.

شايد خيلي انتظار مي‌رفت كه شما در اين فيلم بازي كنيد.

من به دنيا نيامده‌ام كه انتظارات ديگران را برآورده كنم، اشتباهي كه خيلي از هنرمندان انجام مي‌دهند. من دو فيلم مذهبي بازي كرده‌ام كه براي تمام عمرم كافي است و اگر كاري برتر از آنها نباشد، بازي نمي‌كنم. نقش مالك‌اشتر و عبدالعظيم حسني را بازي كردم كه اولي در تاريخ مشخص است كيست و قبر دومي هم در يك قدمي ماست.

راز سخنوري خراساني‌ها با توجه به اين‌كه شما هم خراساني هستيد در چيست؟

پدر من اهل بيرجند بوده و به هر حال زبان پارسي پشت قباله ماست. سرزمين عجيبي براي سخنوري است براي اين‌كه ناگزير بودند از اين زبان حفاظت كنند. به قول ايرج كه گفت «برادر جان خراسان است اينجا، سخن گفتن نه آسان است اينجا» اين است كه اين ژن در آنجا نسل به نسل آمده است.

آرزوي داريوش ارجمند براي سينماي ايران؟

ما براي نسل گذشته خودمان آدم‌هاي موجهي بوديم. من اين را از زبان همه آنها شنيده‌ام، اما براي نسل بعد از ما به خاطر اتفاقات عجيب و غريب كه در جهان افتاده، دشوارتر است، به خاطر اين‌كه در زمان ما كيفيت حرف اول را مي‌زد، در دوران ما با زحمت مي‌توانستي به جايي برسي نه با تقلب و زد و بند. از اينها انتظامي يا مشايخي به وجود نمي‌آيند، آنجا اصالت‌هايي وجود داشت، آنجا نابرده رنج گنج ميسر نمي‌شود، بود.

شرم‌آورترين چيز در سينماي ايران؟

اين‌كه مثل الان بتواني پول بدهي و نقش بخري!

وحرف پاياني؟

از شما ممنونم و به گفته اتللو «اگر نامه‌اي به حكومت ونيز مي‌نويسيد، حقيقت را آنچنان كه هست بنويسيد، نه چيزي بر آن بيفزاييد نه چيزي از آن بكاهيد.»

بهمن هدايتي


برچسب ها: داریوش ، ارجمند ، گپ ، باشگاه ، شبانه
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار