يَا بَنِيَّ اذْهَبُواْ فَتَحَسَّسُواْ مِن يُوسُفَ وَأَخِيهِ وَلاَ تَيْأَسُواْ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِنَّهُ لاَ يَيْأَسُ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ
(یعقوب گفت) ای فرزندان من بروید و از حال یوسف و برادرانش تحقیق کنید و از رحمت الهی نومید نباشید که هرگز هیچ کس جز مردم کافر از رحمت خدا نومید نمیگردد.
*در این آیه که روح آدمی را از امید و تلاش و شور و زندگی سرشار میکند، یعقوب با فرزندان خویش (و خداوند با همه بندگان) میگوید: ای فرزندان من بروید و از حال یوسف و برادرش و همه محبوبان از دست رفته و فردوسهای گم شده با تمامی دل جویا شوید و هرگز در راه حق به خود یأس و نومیدی راه ندهید.
*بگردید، استشمام کنید، بنگرید، لمس کنید، این سو و آن سو بدوید و هیچگاه دست از دامن مقصود برندارید:
گفت آن یعقوب با اولاد خویش جستن یوسف کنید از حد بیش
گفت از روح خدا لا تیأسوا همچو گم کرده پسر رو سو به سو
پرس پرسان، مژدگانی جان دهید سوی آن سر کآشنای آن سرید
بوی بر از جزو تا کل ای کریم بوی بر از ضد تا ضد ای حکیم
(مثنوی)
*یأس از رحمت خداوند کفر است بدین معنی که انسان نومید و محجوب و غافل است از مشاهده لطف بیکران الهی و قدرت بی پایان او که بر هر چیز تواناست.
*در واقع مأیوس شدن مبیّن این معنا و این مدعاست که هیچ امکانی برای رسیدن به خیر و خوبی و بازگشت شادی و سعادت و نیل به مقصود نمانده است در حالی که علم آدمی کمتز از آن است که چنین حکمی صادر کند.
*امکانات عالم بی نهایت است و هر لحظه روزگار میتواند بازی تازه ای ارائه دهد و نومید ترین انسانها را به رحمت و سعادت برساند.
هین مشو نومید چون واقف نئی از سر غیب باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور
*نومیدی آدمی را از هر فعالیتی باز میدارد تا به هیچ مقدار از مقصود نائل نشود گاه باشد که نومیدی نشان گریز از مسئولیتها است که شخص به سبب کاهلیِ درون و مشکلات بیرون به خود تلقین نومیدی میکند تا از هر مسئولیتی آسوده شود که گفتهاند «الیأسُ راحَه» (یأس راحتی است).
*البته این ضرب المثل عربی موارد کاربرد خوب و سودمند نیز دارد که اگر به راستی در واقعه ای هیچ کاری نمیتوان کرد یأس خود راحتی است، اما اگر کاری میتوان کرد از پای نشاید نشست:
مرد غرقه گشته جانی میکند دست را در هر گیاهی میزند
تا کدامش دست گیرد در خطر دست و پایی میزند از بیم سر
اندرین ره می تراش و می خراش تا دم آخر دمی فارغ مباش
دوست دارد یار این آشفتگی کوشش بیهوده به از خفتگی
(مثنوی)