به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران انسان اسیر خاک است و در طلب آسمان. ما خود را اسیر دنیا و نیازهای دنیوی می یابیم ولی می دانیم که دنیا اصالت ندارد و می دانیم که وآلاخره خیر و ابقی. علم به این گزاره که مرگ حق است مکفی نیست. مرگ آگاهی، مقام یقین است. اینکه انسان چشنده مرگ است و اینکه اصالت او به عالم ملکوت بر می گردد در تعارض با نگاهی است که اصالت را به دنیا و غفلت از مرگ می دهد.
خداوند، معنای عالم است. معنویت، ارجاع عالم حاضر به عالم غیب است و اگر این مرجع به طاق نسیان سپرده شود حاصلش خودبنیادی است. آن گاه که سخن از هنر برای هنر می شود و اخلاق نکو داشته می شود صرفاً برای اخلاق یعنی هنر و اخلاق سکولار شده است. هنر سکولار و اخلاق سکولار یعنی هنر و اخلاقی که به آن مرجع غیبی که معنای استعلایی همه چیز است ارجاع ندارد. دنیا اگر برای دنیا باشد حاصلش می شود همان دنیاطلبی مذموم قرآن و اگر دنیا را برای آخرت بخواهیم می شود مصداق الدنیا مزرعه الآخره. حال اگر بخواهیم همچنان در طلب آسمان باشیم و مرگ آگاه و آخرت خواه چگونه باید در این دوره زیست کنیم؟
اگر مدرنیته دنیاطلب است و اگر دنیا محل گذر است چرا مدرنیته محل گذر نباشد؟ همان گونه که از دنیا باید گذر کرد از مدرنیته نیز باید گذر کرد. اما این گذر کردن به چه معناست؟ آن گاه که سخن از گذر از دنیا می کنیم مفهوم گذر کردن را چگونه درک می کنیم؟ گذر کردن هر چه باشد مستلزم حرکت و دل نبستن است. با اجازه مخاطب می خواهم این حرکت و دل نبستن را به مجاهدت تعبیر کنم. عبور ما از این دنیای اغواگر و پست تنها با مجاهدت امکان پذیر است. خدایی که دنیایی چنین اغواگر ساخته و شیطانی وسوسه گر آفریده راه عبور از آن را نیز چنین معرفی کرده که والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا.
دو کلید واژه امام مان را به یاد آوریم. اسلام ناب و اسلام امریکایی. اسلام ناب، اسلام انقلابی است. اسلام مجاهدانه دل به دریا می زند و در خانقاه فراموشی سر در برف غفلت فرو نمی برد. اگر قرار است عصای موسی را به دریای دنیاطلبی مدرن بزنیم و از میان آن راه بگشاییم نیازمند روحیه ستیزیم. تقوای ستیز می خواهیم نه تقوای گریز.
گذر کردن از چیزی مستلزم این است که به دل آن بزنیم نه اینکه از آن فرار کنیم. رسول الله آیا نمی توانست عده ای را به دور خود جمع کند و آنها را به دور از مظاهر شرک و کفر و بت پرستی به غار تنهایی خویش بکشاند؟ رسول الله به دل کفر می زند فلذا اصلاً عجیب نیست که جبهه کفر و استکبار چنین بغض و کینه ای از او داشته باشد که پس از هزار و چهارصد سال هنوز بیمناک از نام او باشد. اما پیامبر اگر با کفار می ستیزد نه برای خود و نه از سر نفرت و به قصد نابودی که از سر رجمت و به قصد عبور همه ابنای بشر از مهلکه نفس پرستی و دنیاطلبی است. ستیز ما با این دنیا و با استکبار برآمده از مدرنیته تنها این چنین معنای الهی و انقلابی می یابد. به فرموده امام جنگ ما جنگ عقیده هاست که مرز و جغرافیا نمی شناسد نه دعوای آب و خاک. در این بین البته هستند حاکمان و مدیرانی که نگاهی حداقلی و انفعالی دارند. از این رو جز فرار کردن (بخوانید فیلتر کردن) راه چاره ای نمی بینند. اگر با تقوا هم باشند تقوای شان تقوای گریز است.
اگر خمینی کبیر گفت جنگ، جنگ عقیده هاست تا راه را نشان دهد رهبر انقلاب نیز با ذکر اینکه جنگ، جنگ اراده هاست روش را نشان داد. به راستی با فروبردن سر در برف میخواهیم انقلابمان را صادر کنیم؟ با فیلترینگ می خواهیم اراده به ستیز با دنیا کنیم؟ اگر مکتب ما جهانی است از چه می ترسیم؟ مگر جوانان انقلابی زمان طاغوت در معرض همین طوفان های هجمه فرهنگی نبوده اند؟ مگر در همین سی و سه سال دچار جنگ و تحریم و فتنه نبوده ایم؟ چگونه است که هجمه فرهنگی زمان طاغوت و جنگ و تحریم و فتنه های پس از انقلاب از پای درنیاوردمان که هیچ تقویت مان نیز کرد. آیا نمی توان به هجمه های استکبار مدرن نیز به دیده فرصت نگریست؟
بارها گفتیم و نوشتیم و خواندیم که اهانت هایی چون اهانت به ساحت رسول الله مانند آب دهان انداختن بر خورشید است. نشان دهنده اوج نفرت و ترس و در عین حال اوج واماندگی و ذلت موهنان است و دیدیم که این اهانت از سر استیصال چگونه بر آتش بیداری امت اسلام دمید. باید از کفر مدرن گذر کرد و این گذر مستلزم روحیه ای جهادی و انقلابی است نه روحیه ای منفعلانه و سر فروبرده در چاه فیلترینگ. آنها از فیلترینگ و جهل ما نمی ترسند از بیداری، آگاهی و حضور ما واهمه دارند.