به گزارش
مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، اين مطلب درواقع قرار است تصوير جديدي از ژولين آسانژ توسط كساني كه وي را از نزديك ميشناسند؛ ارائه دهد. آسانژ يكي از افراد موثر در حوزه اينترنت و رسانه است و با سايت ويكيليكس و افشاگريهايي كه در آن صورت گرفت، بخصوص در مورد آمريكا و نقشي كه در حمله به افغانستان و عراق داشت، به سرعت تبديل به يك چهره معروف در حوزه رسانه شد.
دو سال پيش بود كه ویکیلیکس و پنج همکار مطبوعاتیاش اشپیگل، نیویورک تایمز، لوموند، گاردین و ال پایس شروع به انتشار شنودهای دیپلماتیک آمریکا کردند. آسانژ در حوزه رسانه جوايز زيادي هم دريافت كرده است از جمله جایزه اکونومیست آمار سانسور و جایزه رسانه بخشش (عفو) بینالمللی برای انتشار کشتارهای غیرقانونی در کنیا. بااين حال چهره واقعي آسانژ هنوز كاملا براي مردم شناخته شده نيست. او به اتهام آزار و اذيت يك دختر نوجوان تحت تعقيب پليس قرار گرفت هرچند خودش همه اتهاماتش را رد كرد. آسانژ سوئدي چندي پيش به سفارت اكوادور در لندن پناهنده شد. گاردين از نزديكان آسانژ درباره تصوير حقيقي وي سوال كرده است:
كريستين آسانژ، مادرش
ژولين طوري تربيت شد كه هميشه تلاش ميكرد خودش را جاي ديگران بگذارد. ما ارزشهاي قدرتمند و خدشهناپذيري در خانواده داشتيم: نبايد دروغ بگويي. با مردم با مهرباني رفتار كني. اگر ما آدم بيماري در خيابان ميديديم، ميايستاديم تا به وي كمك كنيم. اگر ژولين در مدرسه با بچه ديگري دعوا ميكرد، من هيچوقت بخاطر اينكه او پسرم بود طرفش را نميگرفتم. او هميشه علاقه زيادي به پيدا كردن حقيقت هر مسئلهاي داشت. مهم نبود حقيقت چه موضوعي باشد: طبيعت، پزشكي، فيزيك. از نقطه نظر فيزيكي هم خيلي ماجراجو بود. يك بار كسي از او پرسيد كه دوست دارد در اكوادور زندگي كند و من گفتم يكي از چيزهايي كه باعث ميشود ژولين عاشق اكوادور شود، كوهنوردي است. يكي از چيزهايي كه در كودكي خيلي دوست داشت، قايق سواري روي رودخانه بود. حتي يك بار فقط با يك چاقو به دل طبيعت وحشي زد تا ببيند ميتواند از خودش محافظت كند يا نه. اين ايده كه بعضيها ميگويند او فقط يك خوره كامپيوتر بوده، كاملا غلط است.
جيمز بال، خبرنگار سابق ويكيليكس
هر كسي تصوير شخصي خودش را از ژولين آسانژ دارد: يكي او را يك قهرمان رويايي ميداند و ديگري سخنگوي آزادي. يكي او را فردي پارانوييد ميداند و ديگري موجودي خودشيفته كه خطري براي اجتماع متمدن امروز محسوب ميشود. واقعيت آسانژ هيچكدام از طرفين را راضي نخواهد كرد. او هوش موثري دارد، در بعضي موقعيتهاي البته نادر، شوخطبع است. گاهي حتي حسي از خودآزاري در وي ديده ميشود. اين وسط مثل هميشه يك «اما» هم وجود دارد. در خصوصيات بد آسانژ به همان اندازه ويژگيهاي خوبش اغراق ميشود. اعتمادي كه او به خودش دارد گاهي به مرز خودبيني و تكبر ميرسد. رفتارهايش غيرقابل پيشبيني است و خيلي به آدمهاي اطرافش اهميت نميدهد. او خوشحال ميشود به بهانه چيزي كه خودش آن را طرف خوب ماجراها ميداند، دروغ ميگويد. اما بدترين خصوصيات آسانژ اتفاقا تقصير خودش نيست. حتي پيش از آن توفاني كه بر سر كابلهاي سفارتخانه به وجود آمد، آسانژ فردي پارانوييد بود. دائم تصورات واهي داشت كه سناتورها و مفسران همه حركاتش را زير نظر دارند و او را تروريست خطاب ميكنند و تهديدش ميكنند. نتيجهاش تركيبي از پارانوياي حاد و نخوت و خودبيني ميشد. تمايل او براي دستكاري واقعيت و اينكه هر كاري كه انجام ميدهد درست است، خطر بزرگي ايجاد ميكند و همينها هم باعث شد كه در دو سال اخير آسانژ تبديل به يك هرج و مرجطلب كامل شود.
ايان اورتون، رئيس دفتر رسيدگي به امور روزنامهنگاران
اولين بار آسانژ را وقتي ديدم كه از اعضاي دفتر روزنامهنگاران دعوت كرده بود براي تحقيق و بررسي درباره حقايق حمله آمريكا به عراق دور هم جمع شويم. از همان شروع جلسه او تاثير خودش را روي حضار گذاشت. او يكي از خشنترين و صريحترين بيانيههايي را كه تا آن زمان شنيده بودم، نوشته بود و آن را جلوي دوربين CNN خواند. وقتي دوربين را خاموش كردند دوباره تبديل به مردي گرم و صميمي شد.
مردي كه با افشاي سياستهاي كاخ سفيد و آمريكا خودش را به خطر انداخت، در عين حال به شدت مايل بود كه از خودش محافظت كند. وقتي به رستوران ميرفت معمولا جليقه ضدگلوله ميپوشيد و وقتي ميخواست به دفتر روزنامهنگاران بيايد موهايش را رنگ ميكرد و تغيير قيافه ميداد. و شما هيچوقت متوجه نميشديد كه آيا واقعا معتقد است اين كارها باعث حفاظتش ميشوند يا فقط نمايشي براي نشان دادن خودش است. بهرغم اينكه وي متخصص رازهاي پنهان بود، وقتي با او تنها بوديد خيلي بيپروا درباره مسائل صحبت ميكرد و نظر ميداد. غالبا در جمعهاي كوچك سرشت بازيگوش و حساس خودش را نشان ميداد. در بقيه موارد، مثل وقتي كه قرار بود نامهايي در ويكيليكس منتشر شوند، آسانژ قاضي دقيقي ميشد كه دوست داشت نظرات متفاوت بشنود.
آلن راسبريجر، سردبير گاردين
آسانژ در اتوبيوگرافي اثبات نشده و خيالياش درباره جلسه 8 ساعتهاش با ما مطالب جالبي نوشته است. برخي از مطالب آن بيوگرافي بهنظرم درست بود، هرچند اگر به چشم خودم نديده بودم، باور نميكردم. جلسه تحت فشار سنگيني آغاز شد. اين جلسه بهخاطر ماجراي شنود ديپلماتهاي مجلس سنا برگزار شده بود. بحثي كه ما چند ماه روي آن تحقيق كرده بوديم و آسانژ در ويكيليكس بدون اطلاع بخشهايي از آن را افشا و منتشر كرده بود. بهنظر ميرسيد همه زحمتها و وقتي كه روي اين كار گذاشتيم، نابود شده و از بين رفته است. آسانژ هم هرگونه همكاري با نيويورك تايمز را رد كرد مگر اينكه سردبير در صفحه اول از موسس ويكيليكس براي انتشار بخشهايي از پروندهاي كه پيش از آن در ويكيليكس افشاشده بود،عذرخواهي كند. به ما گفته شده بود كه آسانژ پشت سر ما با برخي نشريات آمريكايي قرارداد بسته است. اين جلسه 8 ساعته با عصبانيت آغاز شد.
آسانژ دو وكيل با خودش آورده بود و دائم در حال داد و فرياد و اتهام زدن بود. من بيشترين تلاشم را كردم تا جلسه آرام شود و آسانژ هم كمكم از جوش و خروشاش كاسته شد. وسط جلسه استراحت داديم. آسانژ فريادزن حالا تبديل شده بود به آسانژي كه ميخواست با استراتژي برخورد كند. بعد از همه آن بحثها ممكن بود با هم به نتيجهاي برسيم. آسانژ خيلي منطقي شروع به صحبت كرد. يادم ميآيد به اين فكر كردم اگر زندگي متفاوتي داشت، ميتوانست مدير اجرايي موفقي باشد. باهوش و آرام و قاطع بود. همه چيز خيلي خوب پيش ميرفت. با هم ناهار خورديم و با وجود آنكه برايش مشكل بود سعي كرد سر صحبت را باز كند و مكالمه خوبي داشته باشيم. آدم گرم و جذابي بود. و بعد يكدفعه همه چيز تغيير كرد. تبديل شد به همان آدمي كه فرياد ميزد. هيچ سازشي در كار نبود. سردبير نيويورك تايمز بايد معذرتخواهي ميكرد. حتي بر سر يكي از روزنامهنگاران گاردين كه با او رابطه صميمانهاي هم داشت، فرياد كشيد و او را تهديد كرد. صبح روز بعد با هم مصالحه كردند. آن جلسه 8 ساعته نمونه كوچكي از مردي بود با همه هوش و لجاجتش و جنون سوءظن و خشم فلجكنندهاش.
دنيل متيوز، دوست دانشگاهي
من و ژولين در دانشگاه ملبورن با هم رياضي خوانديم. جزو گروه دانشآموزان خوره رياضي بوديم. من او را فردي باهوش و زيرك با دانش كاربردي ميديدم. او شور و علاقه زيادي به عدالت و جريان آزاد اطلاعات داشت. البته براي اين علايقش هزينههاي شخصي هم پرداخت. گاهي در مطبوعات ميخوانم كه ژولين را آدمي با طبيعت و طرز فكر ويژه ميخوانند. كساني كه اين حرف را ميزنند معلوم است خيلي دور و بر دپارتمان رياضي نبودهاند.
كن لوچ، فيلمسازي كه وثيقه گذاشت تا آسانژ آزاد شود
من به وسيله يكي از دوستانم بعد از اينكه به حكم دادگاه ژولين دستگير شد با او تماس گرفتم. من او را چند بار در سفارت ملاقات كردم. او مشتاق برقراري روابط انساني بود. اين چيزي است كه كمتر درباره آسانژ گفتهاند ولي او واقعا عاشق مكالمه و گفتوگو با آدمها بود. بيشتر مواقع درباره سياست حرف ميزد. جوان انديشمند و جالبي بود. وقتي در خانهاش تحت نظر بود بيرون پر از پليس و مردم بود. حتي در تصورش هم نميگنجيد كه همه چيز آنقدر شلوغ خواهد شد. در مورد چيزهاي زيادي با هم ميخنديديم. ما ترسهايمان را با هم قسمت ميكرديم. من برايش فيلم ميبردم. يكي دو تا از فيلمهاي خودم را هم دادم تا ببيند. هميشه برخورد آرام و دوستانهاي داشت.
منبع: تهران امروز ؛ گاردین
برای مشاهده مجله شبانه
اینجا کلیک کنید