هر شب با یک داستان واقعی؛

مردی که با تشویق همسرش راننده سنگین‌ترین خودرو‌های آتش‌نشانی شد/ خاطره‌ای از یک مرده که راه می‌رفت و می‌خندید

راننده سنگین ترین خودرو‌های آتش نشانی که الان حدود 5 سال است بازنشسته شده است، یکی از خاطراتش را بازگو کرد.

به گزارش خبرنگار حوادث باشگاه خبرنگاران، محمد حسن اختراعی متولد سال 1331 پس از گذراندن دوران سربازی و کسب مهارت رانندگی با خودرو‌های سنگین به پیشنهاد یکی از آشنایانش وارد شهرداری شد و حدود 15 سال بر روی خودرو‌های سنگین مشغول بود.

سپس سازمان آتش نشانی شروع به جذب نیرو کرد و او با تشویق همسرش برای خدمت رسانی به مردم، کمک و نجات جان حادثه دیدگان وارد آتش نشانی شد و از همان روز فعالیت خود را به عنوان راننده سنگین ترین‌ خودرو‌های آتش نشانی به طور جدی آغاز کرد.

اختراعی می‌گفت: اگر رانندگان در بیشتر عملیات در میان شعله‌های آتش وارد نمی‌شوند، اما رانندگی در شرایط اضطراری وقتی که می‌دانی، افرادی منتظر رسیدن خودرو‌های آتش نشانی هستند، بسیار سخت و دشوار است. شاید کوچکترین حادثه رانندگی و تاخیر در زمان باعث جان باختن فرد و یا افراد حادثه دیده شوند.

این مرد که الان حدود 5 سال است بازنشسته شده است، خاطره‌ای سرشار از تجربه دارد که در ادامه می‌خوانید:

مقابل ایستگاه 5 آتش نشانی و جنب پمپ بنزین، یک نانوایی بود. ما مطابق هر روز در ایستگاه به حالت آماده باش بودیم که چنانچه حادثه ای رخ دهد، درسریع ترین زمان ممکن به محل وقوع اعزام شویم که ناگهان صدای انفجاری برخاست. صدا از فاصله ای بسیار نزدیک بود.  
 
برای یافتن منبع صدا به بیرون ایستگاه رفتیم و با توجه به گرد و خاک برخاسته از نانوایی، متوجه وقوع حادثه ای در آن مکان شدیم. همراه با فرمانده شیفت به محل نانوایی مراجعه کردیم. پس از بررسی محل متوجه شدیم که آن روز، روز تعطیل نانوایی بوده و کارگر نانوایی از این فرصت برای شستشوی موتور خود استفاده کرده است.  
 
وی به این منظور اقدام به شستشوی قطعات داخلی موتور خود با استفاده از بنزین کرده بود که روشن بودن همزمان آبگرمکن و رسیدن بخار بنزین به آتش آن، باعث ایجاد انفجار شده بود. فرمانده شیفت با سرعت خودروی بالابر را درخواست کرد و با استفاده از آن، کارگر نانوایی را به سرعت از مهلکه خارج کرد.  
 
آن کارگر که جوانی حدود 22 تا 23 ساله بود، هیچ اثری از آسیب به جز کمی خراشیدگی پوست در پشت پای راستش نداشت. جوان نانوا به راحتی روی پای خودش راه رفت و می‌خندید و در درون آمبولانسی که در طول همین لحظات با درخواست ما به محل حادثه اعزام شده بود، نشست و به بیمارستان منتقل شد.  
 
ما نیز پس از صورت جلسه این مسئله و تحویل مغازه به صاحب آن که او نیز خود را در این مدت زمان به نانوایی رسانده بود، با خیال راحت که مصدومی را نجات داده ایم، به محل کار بازگشتیم.
 
اما ماجرا به همین جا ختم نشد. شیفت بعدی کاری برای خرید نان به مغازه نانوایی مورد بحث مراجعه کردم. اعلامیه ترحیمی با عکس همان جوان لحظاتی مرا در جای خود میخکوب کرد. به شدت تعجب کردم و موضوع را از همکارانش پیگیری کردم و آنها گفتند که حال وی همان شب پس از مراجعه از بیمارستان وخیم شده و قبل از رسیدن به اورژانس فوت کرده است.  
 
موضوع برایم آنقدر قابل تأمل بود که با بیمارستانی که به آن منتقل شده بود، تماس گرفتم و جویای مسئله شدم و آنها نیز پاسخ دادند که جوان نانوا در ظاهر هیچ مشکلی نداشت و برهمین اساس پس از معاینات اولیه ترخیص شد.
 
اما متأسفانه او مرده‌ای بود که راه می‌رفت، چراکه درست در زمان موج انفجار دهان وی باز بوده و موج بر روی ریه وی اثر گذاشته و باعث پارگی آن شده بود. این پارگی تا شب تشدید شده و مرگ وی را به دنبال داشته است. این امر چند روزی تمامی نیروهای پایگاه را تحت تأثیر قرارداده بود.
 
انتهای پیام/
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار