پشت همین مواد، استکباری وجود دارد که کشتن انسان برایش از خوردن آب راحت تر است و آنان و بقیه مردمان اینجا نیستند تا ببیند جوانانی که میتوانند همچون دبیر، ساعی ، رضازاده و . . . برای کشورمان مقام بیاورند، امروز در گوشهای از همین پارک از شدت نئشگی دست و پا میزنند و همچون گوشت مردهای جان خود را از دست میدهند.
چند ماه بعد از عروسیام متوجه شدم که نه تنها نادر بلکه تمام خانواده و آشنایان نادر به مواد مخدر اعتیاد دارند و از راه خرید و فروش مواد مخدر کسب درآمد میکنند، حتی خواهر 4 ساله نادر هم به مواد مخدر اعتیاد داشت و در کنار بساط تریاک پدر و مادرش مینشست.
هر وقت چشمم به مرتضی میافتاد، شرمنده میشدم، اوایل رابطهام با سارا، خواستم چندین بار خودکشی کنم ولی جراتش را پیدا نکردم و بازهم به این رابطه ادامه دادم، نبود طولانی برادرم و جوان بودن سارا ما را به ایجاد عمل بیشرمانه بیشتر از پیش وسوسه میکرد. . .
مادر سارا چند شب است که به خانه نرفته است و امید دارد دوباره دخترش چشمانش را باز کند و با لبخندی اسمش را صدا کند، امید دارد بار دیگر با قهقههای دخترش بخندد و از شادی او لذت ببرد، امید دارد . . .
دختری دبیرستانی که همه آروز داشتند مثل آن در زندگی موفق باشند، امروز به درس عبرتی برای همه تبدیل شده تا دختران و پسران با دانستن زندگی آن پند بگیرند و راهکج را تجربه نکنند.