برادر دیگرم آقای باقری هم بعد از اینکه من آمدم و طلبه شدم خیلی علاقهمند بود درس علوم دینی بخواند، ولی پدرم به کارش نیاز داشت و مانع وی شد. برادرم آقای باقری به تقوا معروف بود، با اینکه 17، 18 سال بیشتر نداشت، اهالی کن او را عادل میدانستند و میگفتند که ما حاضریم پشت سر آقا مهدی نماز بخوانیم. یادم است در همان سن 18سالگی که ایشان در کن بود، در محافل که مینشستند وقتی مردم غیبت کسی را میکردند و پشت سر کسی بد میگفتند بلافاصله دستش را روی گوشهایش میگذاشت که نشنود.
خرید کردن در زندگی امروزی کار بسیار سادهای است. با وجود وسایل نقلیه عمومي زیاد و مرکز خریدهای رنگارنگی که هر روز یک گوشه از این شهر، سر به فلک ميکشند این موضوع را جذابتر هم ميکنند.