شب که میشود حوصلهها مانند سایه ماه کوتاه است و کمرنگ. داستانک، قلقلکی کوتاه برای فکر و روحمان است تا در ساعات پایانی شب، لحظات کوتاه امروز را با خواندن جملاتی کوتاه بهتر و بیشتر قدر بدانیم.
یک
منبع آب پیدا کرده بودیم. از این هزار و پانصد لیتری ها. ترکش سوراخش کرده
بود. آب تا زیر شیر منبع خالی شده بود. یکی را که از همه لاغرتر بود
فرستادیم توی منبع. فلاسک را آب می کرد می داد بالا. کل آبی که از منبع
درآوردیم، هفت هشت نفر را سیراب کرد. باز هم غنیمت بود. مجموعه روزگاران، کتاب عطش، ص ۹۳