بزرگواری این پدر و مادر در برابر حقوق فرزند شهیدشان+تصویر
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران، هر دو یک همراه دارند؛ دو عصا؛ یکی برای حاج آقا و یکی هم برای حاج خانم.

حاج آقا برای هزارمین بار از آمدن به منزلشان تشکر می‌کند؛ به پسرش که همه آقای دکتر صدایش می‌زنند و بعداً معلوم می‌شود، دندانپزشک است، اشاره می‌کند که از میهمانان به خوبی پذیرایی کن؛ هر چند که پسر قبل از گفتار پدر،‌ وسایل پذیرایی را مهیا کرده است و نشان می‌دهد که میهمان‌نوازی در خون این خانواده است.

حاج خانم سکوت کرده و حرفی نمی‌زند؛ به ما هم نگاه نمی‌کند؛ انگار در خلأ به چیزی می‌نگرد؛ شاید غلامرضای شهیدش؛ شاید هم محمد تقی مرحومش، شاید داماد شهیدش؛ شاید نذر ادا نشده‌اش و شاید مدرسه!

حاج آقا رشته کلام را به دست می گیرد و از زندگی اش می گوید؛ محکم و دوست داشتنی صحبت می‌کند و لبخند بر لب دارد اما آنجایی که کلامش به پسرانش و دامادش می‌رسد، قطرات اشک میهمان چشمانش می‌شود.

حاج نوروز رعیت 78 سال دارد و سال‌ها کشاورزی کرده است؛ حاجیه خانم عذرا مصدق نیز 10 سال از شوهرش کوچکتر است و همراه همیشگی شوهرش بوده است و طی این سال‌ها به قالیبافی پرداخته است.

حاصل زندگی آنها 9 فرزند، 28 نوه و 12 نتیجه است؛ البته پسر بزرگ خانواده یعنی غلامرضا، آسمانی شده است و پدر و مادر به فرزند شهیدشان افتخار می‌کنند.

 

حاج‌آقا و حاجیه خانم از روزهای اول زندگی‌شان می‌گویند؛ از اینکه تا 4 سال صاحب فرزند نشده بودند و نگران بودند؛ به همین دلیل به پابوس اما رضا(ع) رفتند و نذر کردند که اگر صاحب فرزند پسر شوند، نام او را غلامرضا بگذارند و اگر فرزندشان دختر شد، معصومه نامیده شود و او را به پابوس امام رضا(ع) آورند.

خیلی زود حاجتشان برآورده شد و غلامرضا متولد شد اما در طول 23 سال زندگی او، هیچگاه قسمت نشد که به پابوس امام رضا(ع) بروند.

این پدر و مادر چند سال بعد از شهادت غلامرضا به رغم داشتن 8 فرزند، از طریق کمیته امداد، هزینه زندگی 4 کودک یتیم را نیز به طور غیرمستقیم بر عهده می‌گیرند و بعدها متوجه می‌شوند که نام این کودکان، غلامرضا، علیرضا، معصومه و فاطمه است.

حاجیه خانم می‌گوید: «حالا دیگر همه این کودکان دانشجو شده‌اند و مثل فرزندان خودم دوستشان دارم».

حاج آقا و حاجیه خانم این روزها به دنبال احداث مدرسه هستند؛ آنها در طول سال های گذشته همواره حقوق غلامرضا را در راه خیر هزینه کرده‌اند و اکنون از پس‌انداز آن حقوق، به دنبال احداث مدرسه‌ای به نام امام رضا(ع) هستند.

حاج آقا می‌گوید: «ما نتوانستیم غلامرضا را به پابوس امام رضا(ع) ببریم حالا تصمیم گرفتیم مدرسه‌ای برای بچه‌های روستا بسازیم».

 

مدرسه ثامن الحج، مراحل اولیه ساخت را این روزها سپری می‌کند.

 

حاجیه خانم می‌گوید: «اگر در زمانی که ما دانش‌آموز بودیم، در روستا مدرسه بود، من هم دوست داشتم درس بخوانم؛ غلامرضا هم دانشجو بود که شهید شد».

وی ادامه می‌دهد: «به نوه‌هایم می‌گویم درس بخوانند و این مدرسه برای تمام بچه‌های روستاست».

روستای یزدل از توابع کاشان، قرار است صاحب یک مدرسه بزرگ به نام ثامن الحج شود و افتخار کلید خوردن این اقدام برای غلامرضای شهید و پدر و مادرش است.