خوشا ياران كزين ويرانه رستند زدل بند تعلقهاگسستند زمردى پشت شيطان درون را چه زيبا در شبانگاهانشكستند فريب اين جهان و نفس خود را نخوردند و زدام خويشجستند زاين دنياى بى مهر و محبت گذر كردند و با پاكاننشستند خوشا ياران كه در عهد جوانى كتاب پست خودبينىببستند به وقت وصل و پايان جدايى توگوئى از شراب عشقمستند خوشا ياران عهد خون و ايثار كه نيكوخويش بشكستندو رستند
******
ناز
چه زيبا از قفس پرواز كردند مقام عشق را احرازكردند دوا كردند درد خود پسندى خدا داند همه اعجازكردند هوسها را سراسر سر بريدند دو چشم از عشق بر حقبازكردند سمندر وار آتش مى خريدند عروج ازخويش چون شهبازكردند خلوص خويش باخون مُهر كردند سرودى از وفا آوازكردند اگر چه در سكوتى ژرف خفتند حياتى نو زسر آغازكردند شهيدان شاهدان صدق و مستى چه زيبا بر ملائك ناز كردند