![حملات سایبری پیشرفته چگونه بی سر و صدا دادهها را میدزدند؟](https://cdn.yjc.ir/files/fa/news/1403/11/27/20350135_495.jpg)
نظم بینالمللی مفهومی است که به توزیع قدرت میان کشورهای مختلف در صحنه جهانی اشاره دارد. این نظم میتواند بهصورت سلسلهمراتبی از قدرت، نفوذ و تاثیرگذاری در روابط بینالملل در نظر گرفته شود. نظم جهانی بهعنوان یک ساختار قدرت و رقابت در نظر گرفته میشود که در آن هر کشور برای حفظ منافع خود و افزایش قدرت تلاش میکند. این گزارش به بررسی تاریخچه، شکل فعلی و توضیحات نظم بینالمللی میپردازد.
تاریخچه نظم بینالمللی
نظم بینالمللی بهطور کلی به شکلهای مختلفی در تاریخ توسعه یافته است. یکی از مهمترین تحولات در تاریخ روابط بینالملل، شکلگیری نظم وستفالی در سال 1648 است. پس از جنگهای سی ساله در اروپا، پیمان وستفالی اصولی را بهوجود آورد که در آن مرزهای ملی و حاکمیت دولتها بهعنوان مبنای روابط بینالملل پذیرفته شد. این نظم جدید بر پایه عدم مداخله در امور داخلی کشورهای دیگر استوار بود و بهطور کلی، سعی در ایجاد تعادل قدرت در سطح جهانی داشت.
پس از انقلابهای صنعتی و افزایش قدرت کشورهای غربی، نظم جهانی در دوران استعمار و امپریالیسم نیز دستخوش تغییراتی شد. کشورها برای تصاحب مستعمرات و منابع طبیعی در سایر نقاط جهان رقابت میکردند. پس از جنگ جهانی اول و دوم، نظم جهانی دوباره بهطور چشمگیری تغییر کرد. جنگ جهانی دوم به پایان رسید و دو ابرقدرت جدید به نامهای ایالات متحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی، نظم دوقطبی را در جهان شکل دادند. این دوره با جنگ سرد همراه بود که در آن دو بلوک ایدئولوژیک مختلف، یعنی بلوک غرب به رهبری ایالات متحده و بلوک شرق به رهبری شوروی، در مقابل یکدیگر قرار داشتند.
با پایان جنگ سرد و فروپاشی شوروی در 1991، نظم جهانی بهطور کلی تغییر کرد. ایالات متحده آمریکا بهعنوان تنها ابرقدرت جهانی در آمده و نظم تکقطبی شکل گرفت. این دوره بهویژه با نفوذ نظامی و اقتصادی ایالات متحده، سازمانهای بینالمللی مانند سازمان ملل و نهادهای مالی جهانی همراه بود. با این حال، در چند دهه اخیر، ظهور قدرتهای جدید مانند چین، هند و روسیه، باعث بازگشت به یک نظم چندقطبی و کاهش سلطه تکقطبی ایالات متحده شده است.
شکل فعلی نظم بینالمللی
امروزه نظم بینالمللی دیگر تکقطبی نیست و بهطور گستردهای به یک نظم چندقطبی تبدیل شده است. قدرتهای اقتصادی و نظامی بزرگ دیگری مانند چین و روسیه بهطور فزایندهای در سیاستهای جهانی مشارکت میکنند. این تحول در چارچوب نظم بینالمللی جدید، چالشهایی را برای سیستمهای سیاسی و اقتصادی موجود ایجاد کرده است.
از منظر رئالیستی، کشورها در این نظم چندقطبی همچنان بهدنبال حفظ یا افزایش قدرت خود هستند. در اینجا، منافع ملی و رقابتهای قدرتی تعیینکنندهترین عوامل در روابط بینالملل محسوب میشوند. کشورها برای حفظ امنیت و منافع خود، بهویژه از طریق اقدامات نظامی، اقتصادی و دیپلماتیک، بهطور مستمر در حال رقابت هستند. چین بهعنوان یکی از بزرگترین چالشهای فعلی برای ایالات متحده، بهویژه در زمینه اقتصاد و سیاست خارجی، نقش پررنگی ایفا میکند. روسیه نیز در زمینههای سیاسی و نظامی بهویژه در اروپا و خاورمیانه، قدرت خود را به نمایش گذاشته است.
نظم بینالمللی بهطور مداوم در حال تحول است و از گذشتهای تکقطبی به نظمی چندقطبی تبدیل شده است. در این روند، کشورها برای حفظ قدرت و امنیت خود در برابر تهدیدات، رقابتهای شدیدی دارند. نظریه رئالیسم بر این واقعیت تأکید دارد که کشورها برای تأمین منافع خود بهطور مستمر در حال رقابت و تعامل با یکدیگر هستند. این رقابتها و تغییرات جهانی میتواند به تغییرات در نظم جهانی منجر شود، اما قدرت و نفوذ همچنان اصلیترین عامل در روابط بینالملل باقی خواهد ماند.