اوایل خرداد امسال مرد ۶۰ سالهای در تماس با پلیس مدعی شد دقایقی قبل پسرش را در خانهشان کشته است. پس از این تماس، مأموران به محل جنایت که خانهای در جنوب تهران بود رفته و با ورود به خانه با جسد خونین پسر ۲۰ ساله مواجه شدند. با دستگیری و اعتراف متهم، پرونده برای رسیدگی به شعبه ۱۲ دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
در دادگاه چه گذشت
در ابتدای جلسه اعلام شد مادر مقتول از مجازات شوهرش گذشت کرده است، بنابراین متهم از جنبه عمومی جرم پای میز محاکمه ایستاد.
وقتی مرد میانسال در حالی که اشک میریخت به جایگاه رفت، گفت: نمیخواستم پسرم را بکشم، اما رفتارهای او باعث شد یکباره کنترلم را از دست بدهم و با کارد آشپزخانه به او حمله کنم.
وی در تشریح ماجرای قتل گفت: از دو سال قبل پسرم به خاطر رفتوآمد با دوستان ناباب به ماده مخدر شیشه اعتیاد پیدا کرد.
اوایل او را نصیحت میکردم که ترک کند ولی توجه نمیکرد و من برای اینکه دست به کار خلاف دیگری نزند به او پول میدادم و او هم همه پولها را برای خرید شیشه هزینه میکرد. بارها دوستانش را به خانه میآورد و با تندی و پرخاشگری، من و همسرم را وادار میکرد از خانه بیرون برویم.
باور کنید دیگر از همسایهها خجالت میکشیدم؛ به خاطر رفتارهای پسرم همه از ما گله داشتند. بارها من و همسرم تلاش کردیم او را به کمپ ترک اعتیاد ببریم، اما او نهتنها حاضر نبود ترک کند، بلکه وقتی اسم کمپ میآمد عصبانی میشد و با ما دعوا میکرد.
روز حادثه دوباره پسرم به سراغم آمد و گفت باید برای خرید شیشه به او پول بدهم، من هم گفتم دیگر به او پول نمیدهم که در همین حین چاقویی از جیبش بیرون آورد و به سمتم حمله و مرا زخمی کرد.
آنقدر عصبانی شدم که کنترل اعصابم را از دست دادم و به سمت آشپزخانه دویدم و کاردی را که روی کابینت بود برداشتم و چند ضربه به او زدم. باور کنید حالم طوری بود که اصلاً نفهمیدم چند ضربه به او زدم. من پسرم را دوست داشتم و هیچوقت نمیتوانستم تصور کنم خودم او را بکشم.
حالا هم پشیمان هستم و از قضات میخواهم تا حد امکان در مجازاتم تخفیف قائل شوند.
در پایان جلسه، قضات برای صدور رأی وارد شور شدند.
منبع: روزنامه ایران
یکی بود آشنا بود پسرش معتاد بود باغ بهشت تهران زنگ زدند به پدرش گفتند پسرش فوت کرده پدر راضی به رفتند نبود برادر زاده راضی کردن که بروند باغ بهشت تهران سردخانه جنازه پسرش آوردند گفت اشتباه هست پسرم نیست آمدند بیرون برادرزادش گفتند عمو پسرت بود گفت میدانم پسرم بود یک متعاد بود آمدم ببينم خودش هست فوت کرده راه بگیرید تا برويم آمدند بدون جنازه راحت شد