نیروی انتظامی و خون شهدایش که میجوشد ضامن عزت و آبرو و شرف مرز و بوم ایران اسلامی است.
کم نبودند و نیستند از درجه داران و کادریهای نیروی انتظامی تا سربازانی که با فدا کردن جان خود در مقابل اشرار از امنیت ایران اسلامی دفاع کردند. شهید روحالله ظفرقندی نیز در خیل این شهداست.
سرباز جانبرکفی که دومین روز از آخرین ماه فصل پائیز، هنگامی که خانوادهاش را در قم چشم انتظار خود داشت، در درگیری با اشرار در شهر سلماس آذربایجان شرقی به شهادت رسید.
منیره عباسی، مادر این شهید میگوید: پسرم بسیار خوشاخلاق و بخشنده بود و همواره معتقد بود از هر چیزی بهتریناش را باید به دیگران بخشید.
وی میافزاید: پسرم دلسوز دیگران و همیشه در کار خیر پیشقدم بود چه آن کار اهدای کمک به زلزلهزدگان بود و چه خرید اجناس بیکیفیت از دستفروشها برای کمک مالی به آنها!
بانو عباسی شاخصه ویژه فرزند خود را بسیار خانواده دوست بودن دانست و گفت: همواره چه در مسائل مادی و در همه امور، پسرم شهید روح الله، کمک حال خانواده بود.
مادر این شهید خاطره فرزندش از مسجدی بودن و اهتمام بر دادن خیرات برای امام حسین (ع) را علت جاودانه شدن او میداند و میگوید: پسرم خیلی عاشق حضرت ابالفضل بود به حدی که کتابی به نام معجزات حضرت اباالفضل (ع) داشت که در آن زمان با وجود مشغلههای بسیار این کتاب را چندین بار خواندهبود.
عباس ظفرقندی، پدر روحالله میگوید: سال ۱۳۵۷ درست چند روز مانده به بازگشت امام خمینی (ره) روحالله که فرزند اولم به دنیا آمد و به نام امام عزیز، نام او را روحالله گذاشتیم.
وی افزود: پسرم از ابتدا روحیه مردانگی و از خودگذشتگی داشت به حدی که بخاطر بیماری من در سن کم درس را رها کرد و سراغ کار رفت تا به تامین مخارج خانواده کمک کند.
پدر این شهید میگوید: مدتی که گذشت پسرم به خدمت سربازی رفت و، چون علاقه شدیدی به برگزاری عزاداری امامحسین (ع) داشت، نزدیک به محرم برای مرخصی به قم آمد.
وی با اشاره به اینکه فرزندش شب عاشورا مجبور به عزیمت به محل خدمت شد، ادامهمیدهد: همرزم پسرم گفت دقیقا ۳ روز پس از عاشورا، لب مرز قاچاقچیان را مشاهده کردیم و از ۶صبح که درگیری با آنها را شروع کردیم تا غروب از جمع ۴نفرهمان روحالله و یک همرزم دیگرمان هم گلوله خوردند.
پدر شهید ظفرقندی از زبان همرزم پسر شهیدش افزود: نزدیک غروب و هنگام شهادت، روحالله خیلی طلب آب میکرد، اما مدتی که گذشت او گفت سواری بر اسب سپیدی را میبینم، دارد برای من آب میآورد، دیگر آب نمیخواهم، و به شهادت رسید...
منبع:فارس