مهمترین جلوه زشت کفر را باید در کفران و ناسپاسی آدمی از نعمتهای الهی از جمله نعمت وجود و بقا دانست. از همین رو در برخی از آیات قرآن، از جمله آیه ۳ سوره انسان، شکر مساوی ایمان و کفران مساوی کفر دانسته شده است. توجه انسان به نعمتهای خدادادی از جمله حیات (بقره، آیه ۲۸)، میتواند او را به سوی ایمان سوق دهد و از کفر به آفریدگار و پروردگارش باز دارد؛ این نشان میدهد که از نظر قرآن، تا چه اندازه فهم و درک حقیقت نعمتهای الهی و عدم کفران نسبت به آنها در مقام شکرگزاری، میتواند مانع از کفر باشد.
هر چند که فطرت انسان به سوی حق و مصادیق آن از جمله ایمان به خدا و شکرگزاری گرایش دارد و از اضداد آنها یعنی کفر و کفران میگریزد (طه، آیه ۵۰؛ روم، آیه ۳۰؛ شمس، آیات ۷ تا ۹)، اما شکی نیست که محبوب بودن ایمان و شکرگزاری و نفرت و بیزاری نسبت به کفر و کفران در سایه تفضل الهی و نعمت خاصی است که برای انسانهای متقی فراهم میآید. (حجرات، آیات ۷ و ۸) پس کسانی از نور ایمان بهره مند میشوند که بر اساس فطرت الهی گرایش به شکر نعمتهای الهی داشته باشند و از کفران و ناسپاسیگریزان باشند.
فطرت الهی انسان نه تنها توانایی شناخت حق و باطل را داراست، بلکه به سوی حق گرایش و از باطلگریزش دارد. فطرت انسانی به طور طبیعی به تمایز میان کفر و کفران و ایمان و شکر میپردازد، چنانکه توانایی شناخت آب شور از آب شیرین داشته و به دومی گرایش و از اولیگریزش دارد. (فرقان، آیه ۵۳)
بنابراین، از نظر قرآن، کفر نسبت به خدا، از کفران نعمتهای الهی آغاز میشود؛ زیرا اگر کسی نعمتهای وجود و بقای خویش را مد نظر قرار دهد، به آفریدگار خویش میرسد و بر خود واجب میداند تا در مقام شکر بر آید و حق نعمت دهنده را به جا آورد؛ زیرا فطرت الهی هر انسانی به چنین امری گرایش دارد و بر آن است تا شکر نعمت و منعم را به جا آورد؛ پس کسی که در ابتدائیترین امر انسانی فطری خویش کوتاهی میکند و به کفران نعمت و ناسپاسی نسبت به منعم میپردازد، در نهایت سر از کفر در میآورد؛ زیرا کفر به معنای پوشاندن حق و حقیقتی همچون خدای آفریدگار است. پس کفران نعمت نیز پوشاندن این حقیقت و نادیده گرفتن شکرگزاری نسبت به نعمت و اعطاکننده آن است. از نگاه تعالیم وحیانی، یکی از خصلتهای ناروای انسان، خصلت ناسپاسی و کفران نعمت است (بقره، آیه ۵۷؛ ابراهیم، آیه ۳۴) به طوری که خدا اکثر مردم را ناسپاس میداند. (یوسف، آیه ۳۸)
بدترین مصداق کفران نعمت که از سوی مردم صورت میگیرد، کفران نعمت آفرینش خود و هستی و عدم تفکر تعقلی درباره آن است (اسراء، آیه ۹۹) به طوری که اگر تفکر تعقلی در این امور داشتند، هرگز به سوی کفر کشیده نمیشدند و کفران نعمتهای دیگر نمیکردند. (همان؛ ملک، آیات ۲۲ و ۲۳)
پس ترک خردورزی و تفکر به ویژه در هستی شناسی و انسان شناسی، نه تنها عامل کفران این نعمت بلکه کفر گرایی انسان است؛ از همین رو قرآن میفرماید دوزخیان میگفتند که اگر تفکر و تعقل داشتند هرگز به دوزخ در نمیآمدند. (ملک، آیات ۹ و ۱۰)
خدا انسان را به گونهای آفریده که بتواند با شناخت صحیح و گرایش درست، حقایق را از باطل جدا سازد و به سوی حقایق برود که از جمله آنها شکر نعمتهای الهی و گرایش به خدا و ایمان به آخرت و نبوت و صداقت و عدالت و مانند آنها است؛ اما انسان با کفران نعمت به کفر میگراید و اینگونه خود را از هدایتهای وحیانی پیامبران و کتب آسمانی محروم میکند. (انسان، آیات ۳ و ۴) پس انسان همه ابزارهای شناختی و گرایشی صحیح به خدا و نعمتهای الهی را داراست، ولی با انتخاب نادرست و فجورآمیز خویش همه این توانایی را دفن میکند و نور فطرت را به خاموشی میکشاند به طوری که دیگر مثل یک انسان معتدل دارای قلب سالم عمل نمیکند. (ملک، آیات ۲۱ تا ۲۳)
آثار ناسپاسی
کفران و ناسپاسی در برابر نعمتهای الهی از جمله نعمت وجود و بقا و دیگر نعمتهای خرد و کلان، آثاری در زندگی دنیوی و اخروی انسان دارد که برخی از آنها از نگاه قرآن عبارتند از:ِ
۱. خسران: کفرانکننده نعمتهای الهی گرفتار خسران از سرمایههای وجودی میشود به طوری که گویی اندک اندک سرمایههای وجودی، چون انوار تجلیات اسمای حسنی و کمالی الهی را در ذات خویش از دست میدهد و به تاریکی فرو میرود و چیزی در نهایت برایش به عنوان سرمایه باقی نمیماند. (نمل، آیه ۴۰)
البته از نظر قرآن، کفر و کفران کافران هیچ تاثیر منفی در ربوبیت خدای غنی حمید کریم نمیگذارد، بلکه تنها شخص کفرانکننده است که آسیب میبیند و سرمایههای وجودی خویش را از دست میدهد. پس به نوعی شخص به خودش ظلم روا میدارد نه به کسی دیگر. (همان؛ لقمان، آیه ۱۲)
۲. تنگنای روح و قساوت قلب: از نظر آموزههای قرآن، شکر نعمتهای الهی نه تنها موجب افزایش نعمت میشود، بلکه بر اساس همین قاعده بر اصل وجودی و سرمایه باطنی و کمالی شخص نیز افزوده میشود (ابراهیم، آیه ۷)؛ زیرا با شکر نعمت، محبت و نور الهی در قلب انسان مؤمن افزایش مییابد و انوار اسمای حسنای الهی در قلبش تشدید میشود تا جایی که شخص، بهرهمند از «شرح صدر» میشود که نوعی گستردگی در ساحت وجودی اوست. (زمر، آیه ۲۲) پس اگر کسی کفران نعمت کند، نورهای اسمای الهی در او تضعیف شده و شخص وارد ظلمات شده و به جای شرح صدر گرفتار قبض صدر میشود به طوری که خدا از آن به «قاسیه قلوبهم» یاد میکند که به معنای سخت شدن قلوب به جای نرمشدن و شرح است. (همان) چنین شخصی گویی تحت فشار سهمگین در آسمان و خلاء قرار گرفته است که آسیب جدی به روح و روان وارد میسازد. (انعام، آیه ۱۲۵)
۳. زوال نعمت: یکی از مهمترین آثار کفران نعمت و ناسپاسی، زوال نعمت موجود است؛ به این معنا که نه تنها چیزی بر نعمتها و بهره مندیهای ناسپاس افزوده نمیشود، بلکه همان نعمتهایی که دارد از دست میدهد؛ خواه این نعمتها انوار اسمای الهی باشد که در فطرت و ذات هر انسانی نهاده شده و با کفران، آن انوار رو به خاموشی میرود، و خواه نعمتهای دیگر بیرونی که با ناسپاسی از دست میرود. (رعد، آیه ۱۱) بسیاری از مردم درباره از دست رفتن نعمت سخن میگویند، در حالی که عامل این زوال نعمت کسی جز خودشان نیستند؛ آنان اگر بخواهند کسی را سرزنش کنند باید خود را به سبب ناسپاسی سرزنش کنند که عامل زوال نعمت شدهاند. (همان) اینان با ناسپاسی به خود ظلم میکنند و هرگز خدا به ایشان ظلم روا نمیدارد؛ زیرا قوانین و سنتهای الهی حاکم بر هستی بر این قرار گرفته که با شکر نعمت، نعمتها افزایش یابد و بر سرمایههای وجودی شخص افزوده شود (ابراهیم، آیه ۷) و با کفران نعمت از دست برود و کاهش پیدا کند. (رعد، آیه ۱۱)
از نگاه آموزههای وحیانی، شکر نعمت به زبان و قلب و عمل است و این سومی از همه مهمتر؛ زیرا شکر نعمت، استفاده درست از نعمت است و کسی که از نعمتی به نادرستی استفاده کرده و با اسراف و تبذیر، بستر کاهش و زوال آن را فراهم کرده است. از همین رو حضرت سلیمان نبی (ع)
با شکر نعمت و استفاده درست از قدرت شگرف خود و دستیارانش برای تبلیغ دین و افزایش حاکمیت دین حق، شرایط افزایش نعمت را فراهم میآورد (نمل، آیات ۳۹ و ۴۰) و لقمان حکیم (ع) نیز با استفاده درست از نعمتهای الهی و شکر حقیقی در برابر خدای غنی حمید در عمل نشان میدهد شاکر حقیقی نعمت است و نه تنها نعمت را حفظ میکند بلکه به سبب عنایت خدای غنی حمید بر آن افزوده میشود. (لقمان، آیه ۱۲)
۴. قحطی: مردمی که شاکر نعمتهای الهی نباشند، گرفتار قحطی و گرسنگی میشوند و خدا نعمتهای خویش را از آنها سلب میکند. (نحل، آیه ۱۱۲) در حالی که اگر مردم رویه درستی را در پیش میگرفتند و از نعمتهای الهی به درستی بهره میبردند، نه تنها چنین امری رخداد نمیداد و به عذاب قحطی دچار نمیشدند، بلکه خدا به افزایش نعمت میپرداخت. (همان) پس فقدان آسایش که یکی از مهمترین مؤلفههای خوشبختی است با کفران نعمت به وجود میآید، در حالی که اگر شاکر باشند، آسایش به جامعه باز میگردد. از امام سجاد (ع) نقل شده که کفران نعمت از گناهانی است که موجب تغییر و زوال نعمت میشود و سپس به همین آیه ۱۱۲ سوره نحل استدلال میکند. (تفسیر الصافی، ج ۳، ص ۶۱)
۵. ناامنی: کفران و ناسپاسی نعمت علاوهبر سلب آسایش و ایجاد قحطی و گرسنگی، عاملی مهم در ایجاد ناامنی و از دست رفتن نعمت امنیت و آرامش است. از همین رو خدا به مردم هشدار میدهد که سعادت دنیوی آنان در سایه شکر نعمت است، چنانکه ناسپاسی و کفران نعمت موجب سلب سعادت و گرفتاری به گرسنگی و ناامنی میشود. (نحل، آیه ۱۱۲) خدا بارها با اشاره به سرگذشت پیشینیان، به مردم هشدار میدهد که جوامع ناسپاس گرفتار انواع بلایا از جمله فقدان آسایش و آرامش خواهند شد و خدا نعمتهایی که به آنان داده باز پس میگیرد و آنان را در شرایط سخت قرار میدهد. (اسراء، آیه ۸۳؛ نمل، آیه ۲۰؛ زمر، آیات ۸ و ۴۹؛ فصلت، آیه ۵۱)
۶. محرومیت از رضایت الهی: مؤمن، بهرهمند از رضایت الهی است؛ زیرا شاکر است و خدا شکرنعمت او را با هدایت به سوی کمال و کسب رضایت دوسویه در مقام نفس مطمئن تضمین میکند. (فجر، آیات ۲۷ تا ۳۰)، اما کفران نعمت که به کفر میانجامد موجب میشود تا ناسپاس از لطف حق محروم ماند و خدا از او راضی نخواهد بود؛ زیرا خدا میفرماید که اگر شکرگزار باشید خدا از شما راضی خواهد بود و کسی که شاکر نباشد محروم از رضایت الهی میشود. (زمر، آیه ۷)
۷. محرومیت از محبت الهی: مؤمنان شاکر بهرهمند از محبت الهی هستند، در حالی که خدا به ناسپاس، محبتی ندارد و او را از محبت خویش محروم میکند. (بقره، آیه ۲۷۶؛ حج، آیه ۳۸) شکی نیست که محروم از لطف و محبت الهی گرفتار کفر میشود؛ زیرا کسی که محبوب خدا شود، خدا به او توجه خاص کرده و نور ایمان را در دلش میاندازد و محبت ایمان در دل او رشد میکند و اینگونه «نور علی نور» در جانش بر میافروزد. (حجرات، آیات ۷ و ۸)
۸. شایسته سرزنش: کسی که کفران نعمتهای الهی میکند، شایسته سرزنش است، چنانکه شایسته انواع عذابهای الهی در دنیا از جمله قحطی و
نا امنی (نحل، آیه ۱۱۲) بلکه هلاکت نابودی است. (ابراهیم، آیه ۸؛ نحل، آیات ۵۳ تا ۵۵؛ هود، آیه ۶۰)
۹. عذابهای الهی: چنانکه گفته شد، ناسپاس نسبت به نعمتهای الهی شایسته عذابهای الهی در دنیا و عقوبتهای شدید (بقره، آیه ۲۱۱؛ ابراهیم، آیه ۷) از جمله مسخ (مائده، آیه ۱۱۵) و نیز عذابهای اخروی است. (نساء، آیه ۱۴۷)
عوامل کفران نعمت
فطرت انسان به طور طبیعی گرایش به حقیقتی، چون شکر نعمت از جمله نعمت وجود و بقا دارد که خدا به او عنایت کرده است؛ اما عواملی موجب میشود تا انسان از این ساحت فطری خارج شده و به کفران و کفر بگراید که نادیده گرفتن قلب و کفران نسبت به آن در قالب عدم تعقل و تفکر در حقایق هستی و امور غیبی از جمله اصلیترین آنها است که پیش از آن بحث شد.
اما امور دیگری نیز در تشدید کفران انسان و در نتیجه کفرگرایی نقش اساسی دارد که از جمله آنها میتوان به رفاه و آسایش بسیار و برخورداری از نعمتهای زیاد (یونس، آیه ۲۲؛ نحل، آیه ۱۱۲؛ زمر، آیات ۸ و ۴۹؛ ملک، آیات ۲۱ تا ۲۳)، ثروت و مال فراوان (کهف، آیات ۳۲ تا ۳۷) قدرت و توانایی زیاد (نمل، آیات ۳۸ تا ۴۰) و نیز گرفتاریهای سخت (هود، آیه ۹؛ شوری، آیه ۴۸) اشاره کرد.
به سخن دیگر، ثروت زیاد و احساس استغنا و بینیازی به سبب آسایش و رفاه بسیار و قدرت و توانایی مقتدرانه از یکسو و از دست رفتن یکباره ثروت و محرومیت از ثروت و نعمت معمولی و گرفتاری ناگهانی پس از سلب نعمت میتواند موجب کفران و کفر شود.
با نگاهی به آموزههای قرآن و مصادیقی که ما در زندگی روزانه خویش با آن مواجه هستیم، معلوم میشود که بسیاری از فرزندان ثروتمندان و اشراف و اهل قدرت و ثروت گرفتار کفران و در نهایت فسق و فجور و کفر میشوند؛ چنانکه برخی از افرادی که ثروت یا نعمتی از فرزند و زن و بچه و مانند آنها را از دست میدهند به کفران و کفر گرایش مییابند. پس بایداز این دو آزمایش الهی هراسید که هر دو میتواند انسان را از ایمان به کفران و کفر بکشاند.
منبع: روزنامه کیهان