شهری زیبا در دشت قزوین که نامش برای برخی از ما با زلزله عجین شده، طی چند قرن ۴ زلزله بزرگ در بوئین زهرا رخ داده که دو مورد آن با فاصله ۴۰ سال در سالهای ۱۳۴۱ و ۱۳۸۱ بوده. زلزله سال ۱۳۴۱ که امروز شصت ودومین سالروز آن است، تخریب فراوانی داشت و باعث شد ۱۲ هزار نفر از هموطنان مان را از دست بدهیم که با توجه به جمعیت آن سالهای شهر عدد قابل توجهی بوده است.
در همان زلزله بود که جهان پهلوان تختی در تهران راه افتاد و مردم که عاشق او بودند برای زلزله زدگان کمکهای زیادی کردند. حجم محبوبیت این مرد بزرگ و اعتماد مردم به این پهلوان چنان بود که برخی خانمها در لحظه، طلایی را از دست یا گردن باز میکردند و به او میدادند، اما جالب است بدانید استیون هاوکینگ فیزیکدان برجستهای که در عرصه سیاهچالهها، نسبیت و نشر علم کارهای بزرگی کرده و نامش با نجوم عجین شده همان روز در جریان حادثه بود. اتفاقی نادر که هاوکینگ در یکی از کتاب هایش ماجرا را روایت کرده است. زلزله سال ۸۱ هم متاسفانه حدود ۳۰۰ کشته و ۱۵۰۰ مصدوم داشت. در سالروز زلزله سال ۴۱، سراغ آن اتفاق تلخ رفتیم و روایتی هم از حضور اتفاقی هاوکینگ در آن زلزله ویرانگر داریم.
شبی که چند روستا از نقشه محو شدند
ساعت حدود ۲۳ روز ۱۰ شهریور ۱۳۴۰ شمسی بود که بوئینزهرا لرزید و خواب بسیاری از مردم آشفته شد. از همان روزهای اول حکومت نتوانست مدیریت بحران خوبی داشته باشد؛ برای همین مردم بوئینزهرا چشم انتظار کمکهای مردمی به سر میبردند که مراجع و علما و بسیاری از مردم کشور دست بهکار شدند. یکی از کسانیکه در آن روزها نقش ویژهای در کمکرسانی داشت، جهان پهلوان تختی بود که در چهاردهم شهریور با ارسال نامهای به روزنامه کیهان آمادگی خود را برای جمعآوری کمک اعلام کرد. غلامرضا روز هجدهم در بیمارستان نجمیه به عیادت مجروحان زلزله رفت و به آنها قول همه گونه کمک و همیاری داد. اسفناک اینکه تلاش امثال پهلوان تختی برای جمعآوری کمک با مقاومت برخی مقامات دولتی مواجه شد، بهطور مثال در مقابل فروشگاه کوروش در چهارراه قوامالسلطنه ماموران ساواک اجازه ندادند تا تختی به راه خود ادامه دهد؛ هر چند او در ادامه به راه خود ادامه داد؛ در ادامه ابعاد این حادثه تلخ را مرور میکنیم:
مروری بر عمق فاجعه
بررسی جراید پایتخت از جمله روزنامه «اطلاعات» در شهریور سال ۱۳۴۱، ابعاد مختلفی از واکنشها، بازتابها و پیامدهای این فاجعه را نشان میدهد. روزنامه عصرگاهی «اطلاعات»، حدود ۱۴ ساعت پس از این واقعه دردناک نوشت: «ساعت یازده دیشب هفتاد قریه تابعه قزوین طی یک زلزله شدید زیرورو شد. در اطراف قزوین دو ناحیه بیش از سایر نواحی آسیب دیده است. از پنج هزار نفر سکنه قریه «دال اصفهان» [دانسفهان]چهار هزار نفر زیر آوار ماندهاند و در این قریه زمین دهان باز کرده و آب گلآلودی سرازیر شده که قسمتی از قریه را با خود برده است. در ناحیه حصار از هزار نفر سکنه فقط ۷۰ نفر زنده ماندهاند». این گزارش میافزاید: «اکنون مصیبتدیدگان و زلزلهزدگان به سه چیز احتیاج دارند. آب، نان و بولدوزر برای اینکه نعش کسان خود را از زیرخاک خارج کنند. سیل فراریان و زلزلهزدگان بهسوی قزوین در حرکت هستند. هزاران نفر از دهات بهفرمان وجدان و اخلاق خود بیل به دست بهسوی «دال اصفهان» به حرکت درآمدهاند تا اجساد مردگان و احیاناً زندگان را از زیرخاک بیرون آورند».
روستایی که با خاک یکسان شد
روزنامه اطلاعات در شماره ۱۲ شهریور خود نوشت: «گزارشهای رسیده از مناطق زلزلهزده حاکی است مقتولین و مجروحین زلزله به ده هزار نفر بالغ میشود، هزاران جسد در زیر آوار مانده و اهالی دهات برای خروج اجساد استمداد میکنند. گفته میشود اگر کانون زلزله در تهران بود؛ یکمیلیون نفر کشته میشدند. در «دان اصفهان» [دانسفهان]فقط انگشتشماری جان به در بردهاند، دهها دِه با خاک یکسان شده و ساکنان زنده بعضی از دهات فقط گربهها، خروسها و بزهای سرگردان هستند. بوی تعفن اجساد، محیط ویرانهها را گرفته و هنوز پس از ۴۸ ساعت ممکن است کسانی در زیر آوارها زنده باشند. در بسیاری دهات مجروحین هنوز در زیر آفتاب و بیپناه هستند و صدای ضجه و ناله از هر طرف به گوش میرسد و خطر شیوع بیماریهای عفونی وجود دارد. گروهی از بازماندگان حادثه زلزله دیوانه شدهاند و روستاییان از ترس و وحشت دهات را ترک میکنند».
۲ کودک زنده از زیر آوار خارج شدند
یک هفته پس از فاجعه زلزله، در شرایطی که دیگر کسی امیدی نداشت؛ روستایی زندهای از زیر خروارها آوار مصیبت بیرون کشیده شود و هزاران جانباخته خشم زمین، به گورهای سرد سپردهشده بودند، ناگهان خبر رسید که دو کودک سه و هفتساله زلزلهزده از زیر آوار زنده خارج شدند. در ادامه انعکاس اخبار زلزله در روزهای بعد، «اطلاعات» نوشت: «صبح امروز اولین کلنگ ایجاد خانه در منطقه زلزلهزده قزوین بهوسیله اعضای هیئت بازرگانی و روحانیون تهران که به اتفاق فلسفی واعظ مشهور به آن نواحی مسافرت کردهاند در قریه عباسآباد به زمین زده شد. اعضای این هیئت در نظر دارند در بدو امر یک دکان نانوایی در این محل دایر نمایند و برای ایجاد مسکن، تهیه یک میلیون آجر به کورهداران قزوین سفارش شده است».
ماجرای حضور استیون هاوکینگ در زلزله بوئینزهرا
استیون هاوکینگ را باید یکی از بزرگترین دانشمندان قرنهای اخیر دانست، مردی که پیش از شهرت و طی سفری در ایران تا یک قدمی مرگ رفت. اواسط دهه هشتاد شمسی تلاشهای زیادی شد تا استیون هاوکینگ به کشورمان سفر کند؛ در اختتامیه المپیاد فیزیک حضور داشته باشد، در چند سمینار علمی صحبت کند و...، اما این پیگیریها بنا به آنچه در آن زمان ضرورت مراقبتهای ویژه از این دانشمند یاد شد مقدور نشد، اما واقعیتش این است که هاوکینگ روز دهم شهریور سال ۱۳۴۱ شمسی در ایران بوده است؛ یعنی دقیقاً زمان زلزله بزرگ بوئینزهرا که باعث فوت ۱۲ هزار نفر از هموطنانمان شد، اما ماجرای سفر او به کشورمان چه بود؟
سفری قبل از ابتلا به بیماری
خیلی باید اتفاق نادری باشد که یکی از شاخصترین دانشمندان قرنهای اخیر سفری به ایران داشته، آنهم در روزگاری که معروف نبوده، اما این حضور مصادف شده با یکی از ویرانگرترین زلزلههایی که طی چند دهه کشورمان به خودش دیده است. این سفر در سال ۱۹۶۲میلادی و مدت کمی قبل از آنکه معلوم شود استیون هاوکینگ به بیماری اسکلروزیس آمیوتروفیک مبتلاست، صورت گرفت. هرچند بیماری هاوکینگ در اوایل چندان پیشرفته نبود و او قبل از آنکه کاملاً زمینگیر شود سفرهای دیگری هم رفت و بعد از اوج بیماری هم سفرهای زیادی داشت، اما نه به سبک و سیاق قبل. با این اوصاف میتوان سفر او به کشورمان را یکی از آخرین سفرهای او قبل از ابتلا به بیماریاش دانست.
جادههای ناهمواری که زلزله را مخفی کرد
پس از اخذ مدرک کارشناسی از آکسفورد، هاوکینگ تصمیم گرفت با پس انداز کمی که داشت به سفر بپردازد و بر طبق یک نظریه ایران را انتخاب کرد: «احتمال اینکه به یک سفر بروم بیشتر از سفرهای زیادی است که بعدها شاید بروم». او در دل یکی از کتابهایش خاطره این سفر را ضمن بیان ماجراهای پژوهشیاش بیان میکند. ماجرا از این قرار بوده که هاوکینگ و همسفر او که دانشجویی از آکسفورد بود، به استانبول سفر کردند و با قطار از ترکیه گذشتند. سپس خود را با اتوبوس به مرکز ایران رساندند و از تبریز به طور غیرمستقیم از راه کویر مرکزی به تهران آمدند. هاوکینگ روایت جالبی از ماجرا دارد، بهویژه بخشی که میگوید چنان جادهها خراب بود که متوجه زلزله نشد: «ما در راه گرفتار زلزله بوئین زهرا شدیم، زلزله عظیم ۷ ریشتری که بیش از ۱۲ هزار کشته بهجا گذاشت. من قاعدتاً باید نزدیک مرکز زلزله بوده باشم، اما متوجه آن نشدم، چون مریض بودم و اتوبوس هم در جادههای ناهموار ایران خیلی بالا و پایین میشد».
سفری که کوتاه شد
سفر هاوکینگ به ایران بعد از وقوع زلزله و مصدومیت شدید او کوتاهتر شد. در چند روز بعدی، هاوکینگ مشغول بازیابی سلامت خود پس از اسهال خونی و دنده شکستهای بود که در اثر پرتاب شدن و برخورد به صندلی اتوبوس به وجود آمده بود. او از فاجعه خبر نداشت، چون فارسی بلد نبود. در عینحال او درباره کشورمان به خوبی صحبت میکند و از این میگوید که دوست داشته روزی به ایران برگردد، هرچند بیماری این اجازه را در سال ۱۳۸۶ به او نداد؛ ماجرا را از زبان او بخوانیم: «وقتی به استانبول رسیدیم تازه فهمیدیم چه اتفاقی افتاده است. من برای پدر و مادرم یک کارت پستال فرستادم. آنها در این ۱۰ روز شدیداً نگران بودند، چون آخرین خبری که از من داشتند این بود که در روز وقوع زلزله تهران را به مقصد منطقه فاجعه ترک کردهام. به رغم زلزله، من خاطرات بسیار خوبی از ایران دارم و دوست دارم روزی به آن جا برگردم».
مردی که نماد تلاش برای علم شد
سال ۱۹۶۳ میلادی استیون هاوکینگ باخبر شد که به اسکلروز جانبی آمیوتروفیک مبتلاست، پیشبینیها حاکی از آن بود که او هم مثل بیشتر بیمارانی که مبتلا به خواب اندام هستند با گسترش بیماری در حداکثر دو سال فوت خواهد کرد، اما زنده ماندن او مرزهای پزشکی را جابهجا کرد. او فقط زنده نماند، بلکه در دوران اوج بیماری طی سالها اتفاقات بزرگی را رقم زد. مشهورترین کتابش طی آن دشوارترین مسائل علمی را بهزبان ساده آموزش داد، یعنی «تاریخچه مختصر زمان» را در سال ۱۹۸۸ میلادی نوشت. خودش میگوید: «من از مرگ نمیترسم، اما عجلهای هم برای مرگ ندارم. هنوز کارهای زیادی برای انجام دادن دارم.» این جمله استیون هاوکینگ کیهانشناس و فیزیکدان، نگاه او را به زندگی و تلاش برای آموختن به رغم کمتوانیها نشان میدهد. کسیکه در ۱۴ مارس ۲۰۱۸ یعنی ۵۵ سال بعد از ابتلا به بیماری، ناچار شد پژوهشهای خود را در زمینه شناخت کیهان نیمه تمام بگذارد.
ماجرای سفر هاوکینگ و دوستش به ایران
اما برگردیم به ماجرای سفر هاوکینگ و دوستش به ایران. او درباره این سفر نوشت: «در تعطیلات طولانی پس از امتحان پایانی کالج در سال ۱۹۶۲ ترتیب یک سفر کوتاه را دادم و به ایران سفر کردم. همراهم دانشجویی بود به نام جان الدر که قبلا آن جا رفته بود و زبان فارسی را میدانست. با قطار به استانبول رفتیم و بعدش به شرق ترکیه نزدیک کوه آرارات. چون قطار وارد محدوده شوروی میشد، پس مجبور شدیم سوار اتوبوسی پر از مرغ و گوسفند شویم و به تبریز و سپس به تهران برویم. در تهران، جان و من از هم جدا شدیم و من با دانشجوی دیگری به سمت جنوب، به اصفهان، شیراز و تخت جمشید رفتم که پایتخت پادشاهان ایران باستان بود و اسکندر آن را ویران کرد. سپس با گذر از کویر مرکزی به مشهد رسیدیم. در راه بازگشت به خانه، من و همسفرم گرفتار زمین لرزه بوئین زهرا به بزرگی ۷٫۱ شدیم که بیش از ۱۲ هزار نفر را کشت...
مهمترین یادگار هاوکینگ برای علم
هرچند موضوع این پرونده بیشتر روی زلزله بوئینزهرا و سفر هاوکینگ متمرکز است، اما بد نیست کمی هم بیشتر از این نابغه بگوییم. مردی که شاید دنیا با دو چیز او را به یاد بیاورد؛ یکی صدای روباتیکش و دومی بزرگترین کار پژوهشی او که به تابش هاوکینگ معروف شد. البته هاوکینگ محدود به این دو موضوع نیست؛ تلاش شگفتانگیز، صندلیچرخدار پیشرفته و رایانهای که با کمک هوش مصنوعی باعث میشد او حرف بزند هم چیزهایی هستند که با شنیدن نامش بهیاد میآوریم؛ هرچند خیلیها انتقادهای درستی هم به برخی باورهای او که مرتبط با حوزه علم نبود، دارند. هاوکینگ در آثارش به زبان ساده مطالب را بیان میکرد. بهخوبی شوخیهای سادهای را برای یکنواخت نشدن مطالب داخل آثارش میگنجاند و تا پایان زندگی در تلاش بود نظریه «همه چیز» را که بتواند تبیینی کاملتر از قوانین حرکت نیوتن و نسبیت اینشتین برای بیان ویژگیهای کیهان باشد، کامل کند. نظریه «ریسمان» هم اکنون جدیترین نامزد برای نظریه «همهچیز» است.
همانطور که میدانید هاوکینگ در بیشتر سالهای عمرش امکان هیچ تحرک و تکلمی نداشت و از سیستمی که با استفاده از هوش مصنوعی تولید شده بود برای صحبت کردن استفاده میکرد. به همین دلیل صدای او طنینی روباتیک داشت. تابش هاوکینگ هم که باعث شهرت او شد، تابش جسمی سیاه است که پیشبینی میشود به دلیل تاثیر کوانتومی در نزدیکی افق رویداد، از سیاهچاله تابیده شده باشد. این پدیده به نام استیون هاوکینگ نام گذاری شدهاست، زیرا نخستینبار او در سال ۱۹۷۴ میلادی بحث نظری وجود آن را مطرح کرد.
منبع: روزنامه خراسان