با توجه به اینکه ما در قرآن کریم پیش از ۶۰ آیه درخصوص قوم بنیاسرائیل داریم، آیا آنچه را که خداوند در قرآن کریم از قوم بنیاسرائیل بیان میکند همان اسرائیل امروزی است؟ آیا اینها ریشه همان قوم هستند یا نه ممکن است اتفاقات دیگری افتاده باشد و آنها کمرنگ شده باشند و امروز اسرائیلی که میبینیم متفاوت از آن قومی است که در قرآن خداوند به آنها اشاره دارد.
به همین منظور با آقای محمدتقی زاهدی -پژوهشگر حوزه فلسفه و تاریخ- همراه شدیم، تا بیشتر با چگونگی شکلگیری قوم بنیاسرائیل، تفاوت آنها با اسرائیل فعلی و شکلگیری ریشه صهیونیسم آشنا شویم.
آقای زاهدی آنچه در قرآن با عنوان قوم بنیاسرائیل از آن داستانهای مختلفی بیان میشود همین اسرائیل امروزی است؟
موضوع بنیاسرائیل و قوم بنیاسرائیل در قرآن یک موضوعی است که مطرح میشود و در امتدادش به قومی به اسم قوم یهود اشاره میکند، اگر بخواهیم کلیتر قرآن را از اول یک تحلیلی داشته باشیم، میبینیم که بنیاسرائیل به عنوان یک مجموعهای است که خداوند اول به آنها برتری میدهد. بعد میآید صفاتی را در مورد قوم بنیاسرائیل مطرح میکند که خیلی جالب است، خداوند نعماتی به آنها میدهد و اینها پس میزنند، به آنها قواعدی گفته میشود اینها نفاق میکنند، در کل هر چیزی که به آنها داده میشود کفران نعمت کرده و از پیامبری که بوده نافرمانی میکنند. از همه بدتر شرک، نفاق، دورویی، تهمت و دروغگویی است که این قوم در طول تاریخی که قرآن روایت میکند، داشتهاند.
در این میان یک موضوعی داریم به نام قوم یهود. اگر یهود را یک عبارت عربی در نظر بگیریم یا یک عبارت مفهومی، یا حتی کانسپت رفتاری در نظر بگیریم، یا به فرزند چهارم حضرت یعقوب (ع) منتسب کنیم که یهودا میشود، این ماجرا تفکیکی در بحث قرآنی آن است که بیشتر روی صفات و ویژگیها بحث میکند، قرآن در مورد یهود به بنیاسرائیل و یهود، در یک جاهایی به اشخاص اشاره و صفات آن اشخاص را میگوید.
در مجموع قرآن اول قوم بنیاسرائیل را به عنوان یک قوم برگزیده اعلام میکند و بعد میگوید این قوم در سیر تاریخیاش به چه شکلی پیش رفته و چه صفاتی داشته که صفات را عموماً منفی و نافرمانی و ناشکری در نعمات بیان میکند، این قوم بسیار منفعتطلب بودند و قرآن با داستانهای مختلف این موضوع را به صورت مستقیم یا غیرمستقیم بیان میکند.
داستان این قوم نهایتا به یهود و حزب شیطان و بحثهای این چنینی ختم میشود که اتفاقا قرآن خیلی تند و محکم و بسیار جدی با این موضوع برخورد میکند. قرآن کریم یک ویژگی جالبی در موضوع دشمنشناسی نسبت به اینها دارد و میگوید اینها دشمنترین دشمنها علیه شما هستند، در واقع قرآن در مقابل بنیاسرائیل خیلی تیز و بُرنده برخورد میکند، یعنی ابداً امکان تعدیل و استنتاج را به مخاطب نمیدهد. مثلاً در جایی در مورد یک شخصی که مربوط به این گروه و قوم است، میگوید مثالش مثال سگ میماند، مثال سگی است که اگر سمتش بروید شما را گاز میگیرد و اگر دور شوید زبانش را بیرون میآورد، یعنی نمیگذارد شما بگویید سگ باوفا، ممکن است سگ باوفایی هم باشد، میگوید نه! سگی که شبیه سگ هار است یا مثلاً در جای دیگری «اَلحرصُ الناس»، میگوید حریصترین مردم نسبت به مال دنیا، به قطعیت یهود است یا در جای دیگری که خیلی عجیب است و شاید به آن توجه نشده باشد در مورد یک شخص یهودی است، در سوره اعراف خداوند میگوید به قطعیت شیطان از او تبعیت کرد و این خیلی جالب است.
بزرگترین لعن قرآن در مورد اینهاست، لعنی که آسمانها و زمین، گذشتگان و آیندگان لعن میکنند و بزرگترین لعن در مورد اینها مطرح میَشود و خیلی اینها وحشتناک است، دقیقاً صفاتی که در قرآن برای این قوم وجود دارد، نوع برخورد آنها، نوع مواجهه آنها با موضوعات، با مردم، با غیریهود و غیرخودشان، به شدت در تاریخ تکرار شده یا به عبارتی انگار قرآن دارد، پیشنمایشی از این اقلیت ارائه میدهد.
در کلیّتش قرآن یک گرایش دشمنستیزانۀ بسیار جدی دارد که ما در اسلام، در فروع دین به اسم تبری آن را میشناسیم، تبری در قرآن بسیار دقیق، بدون همین حالت، آن را تحویل و تفسیر نمیشود کرد و شاید مهمترین آیهای که در قرآن به این قضیه اشاره دقیقی داشته باشد، آیه آخر سوره مجادله است «اَو آبائُهم، او عشیرتُهُم، او اَبنائهمُ، او اِخوانُهم» اگر عشیره و فامیل و برادر تو باشد... همه را میبندد، یعنی امکان اینکه شما بتوانید یک فرضی را قائل شوید که در دشمنستیزی بخواهید استثنائی قائل شوید وجود ندارد. میگوید اگر شما این ستیز با دشمن را نداشته باشید اساس ایمان شما به خدا و روز قیامت زیر سوال میرود و جالب است که در ادامه آیه هم دو بار کلمه حزبالله آمده است و میگوید اینها مبنا و مفهوم حزبالله است، اینهایی که علیه دشمن؛ ستیز میکنند.
حریص بودن به مال دنیا بارزترین ویژگی قوم یهود
بنابراین ما با یک فلسفه ستیز علیه دشمنان خدا و رسول مواجه هستیم که بارزترین اینها علیه مومنین در قرآن قومی به اسم یهود است که این قوم یهود صفات بارزی دارد، مهمترین چیزهایی که در قرآن اشاره میشود، حریص بودن شدید به مال دنیاست یا شدیدترین دشمنی که در مورد اینها مطرح میشود نوع نفاق در آنهاست، یعنی انگار منافقین اوج منافق بودن در پوششهای دینی هستند، در واقع صهیونیستها در رفتن جایگاههای سیاسی پیشتاز بوده و اینها بیشترین شدت نفاق را در جامعه ایجاد و مدیریتش میکردند، یعنی وضعیت سیاسیای که در صدر اسلام به وجود آمده یا عهدشکنیهایی که بوده یک سیر تاریخی جالبی دارد که ردپای همین قوم در آن مشهود است.
صهیونیستها در رفتن جایگاههای سیاسی پیشتاز بوده و بیشترین شدت نفاق را در جامعه ایجاد و مدیریتش میکردند، یعنی وضعیت سیاسیای که در صدر اسلام به وجود آمده یا عهدشکنیهایی که بوده یک سیر تاریخی جالبی دارد که ردپای همین قوم در آن مشهود است
به هر حال با یک قومی مواجه میشویم که یک صفات و یک داستانهایی در قرآن از آنها نقل میشود و یک گرایشِ دقیقِ ستیز و مواجه با اینها هم در قرآن ارائه شده که هم سیر تاریخی و هم سیر فلسفی دارد، یعنی گرایش ایدئولوژیک هم حتی قرآن در اینجا به ما میدهد که آیه آخر سوره مجادله است و ما نسبتمان را با این اقلیتی که این صفات را دارند، پیدا میکنیم و البته به نظر من این صفات صفات عام است. یعنی حریص بودن به مال دنیا، نفاق، دورویی، تهمت و ... میتواند در ما هم باشد که اگر داشته باشیم به همان نسبت ما به این دشمنان نزدیک میشویم یعنی تقرب و دوری ما از اینها طبق این مرزبندی که قرآن بیان کرده خیلی قضیه را شفاف میکند و متاسفانه خیلی کم هم به آن پرداخته میشود، یعنی حتی در حوزه عرفان، فلسفه و نگاه سیاسی خودمان، میتوانیم از اینها خیلی کمک بگیریم و شاخص برای خودمان تعریف کنیم و به آن کمتر توجه شده است.
این صفات و ویژگیها و این نوع مواجهۀ یهود و بنیاسرائیل که در قرآن آمده در طول تاریخ عیناً در اقلیتی دارد بروز میکند و آن اقلیت به اسم نژاد یا قوم «یهود»، مطرح هستند که یک ایدئولوژی و یک کتاب مقدسی دارند و در طول تاریخ هم این سیر را ادامه میدهند. حالا ما نمیتوانیم تهمت عام بزنیم و بگوییم همه آنها این ویژگیها را دارند یا خیر، ولی قطعاً مطمئنیم اقلیتی از اینها این سیر تاریخی را عین به عین عباراتی که در قرآن آمده خیلی شاید گستردهتر اجرا کردند.
ردپای یهودیها در شورای سقیفه
ـ براساس شواهد تاریخی در صدر اسلام هم ردپای یهود دیده میشود، رسول خدا (ص) در جاهایی که با کارشکنیهایی روبرو میشود، در همان پس پرده یکسری افرادی هستند که از همین قوم بنیاسرائیل بودند مثلاً در واقعه غدیر زمانی که رسولالله دارد خطبه میخواند یکسری آدمها بین مردم میچرخند و دروغپراکنی میکنند، فتنه را از همانجا شروع میکنند که همان یهودیانی هستند که شما میگویید، آیا چنین چیزی در سیر تاریخی و رسالت رسولالله وجود داشته است؟ آیا درگیریای با این قوم وجود داشته یا نه؟ یا در همان طول تاریخ خودشان ماندند؟
جنگ خیبر، جنگ با یهودیهاست، در آن دوران اقلیت یهودیهای بیرون از مدینه بودند. اینکه چرا آنها به آنجا آمده بودند، داستانهای مفصلی دارد. در فلسفه تاریخ این ماجرا، مستندات ضد و نقیضی وجود دارد، اما اینکه در سقیفه اینها چه نفوذی داشتند، یک کتابی در مورد این قضیه وجود دارد و اتفاقاً یک نویسنده سنیمذهب که پژوهشگر قوی هم است نوشته است که نفوذ یهودیها در سقیفه چقدر جدی بوده، در مدینه چقدر این فتنهها، نفرتفراکنیها و حتی تهمتهای جنسی به زن و مرد دیگری زدند.
شبههافکنی و شائبه ایجاد کردن در ذهن افراد یکی از بهترین تکنیکهایی بوده که اینها صدر اسلام را به تشویش کشاندند و حتی در مورد شهادت رسول اکرم (ص) که خودشان در یک حدیثی میفرمایند که توسط دخترک یهودی، گوسالهای که میآورد، بوده، ما شبهه داریم که نمیدانیم دقیقاً چه بوده است، مستندات تاریخی که بررسی کردم در این قضیه متقن است یعنی شهادت حضرت رسول (ص) باید اعلام شود و باید یک مرجعی در ایران و اسلام داشته باشیم که مواضع قطعی سر این قضیه بگیرد که ما نگوییم رحلت رسول اکرم (ص) و بگوییم شهادت رسولاکرم (ص). ماجرای شهادت حضرت علی (ع) و روند تاریخیای که بوده و جریاناتی که بنیامیه با یهودیها داشته و اینقدر این شدید بوده که تا امام رضا (ع) ما مباحثه با یهودیها را داریم و این ادامه دارد.
چون واقعاً هم اینطور بوده که تنها آدمهای باسواد عربستان آن زمان گروههای یهودی بودند، پزشک داشتند، سواد داشتند و این برتریها وجود داشته است، اینکه در بیرون مدینه هم میآیند ساکن میشوند، اینها موارد جالبی است که قابل بحث و بررسی است که اینها به چه مستند تاریخیای آمده بودند اینجا، جایی که نه ایران و نه روم میرفته آن را فتح کند، یعنی یک جایی بسیار بد آب و هوایِ دورافتادهای نسبت به تمدنهای شاخص آن دوران که خیلی جالب است، شهید بهشتی یک کتابی دارند که ایشان اشاره میکند که هیچکس نمیرفته شبهجزیره عربستان را بگیرد، برای چه یک اقلیت قومی باید به آنجا برود و بیرون از مدینه یک قلعهای درست بکند و آنجا بماند؟ و این نشان میدهد که اینها احتمالاً مستنداتی از پیامبر آخرالزمانی داشتند که به ماجرای ذبیح برمیگردد که بزرگترین دروغ تاریخ است.
چندتا ویژگی این اقلیت خیلی خیلی مهم است، شاید یکی از مهمترین آنها «نفاق و دروغ» است و نفاق و دروغ در بین این اقلیت حاکم بسیار جدی بوده است. مهمترین یا بزرگترین دروغ تاریخ که روی آن خیلی سوار شدند موضوع امام زمان (عج) است. یک آقای یهودی به ظاهر ضدصهیونیست، یکبار به ایران آمده بود و من با او مصاحبه کردم، دیدم دقیقاً روی همین دست گذاشته است که میگوید امام زمان ما یهودیهای ارتدوکس یا یهودیهای واقعی که ضدصهیونیست یا ضداسرائیل هستیم، با شما شیعیان یکی است و من از او پرسیدم مبنای صحبت شما چیست؟ موضوع را گمراه کرد و بحث را ادامه داد.
صهیونیستها، مهمترین دشمن ملی ایران
در کتاب اِستر آنها، یک عناد ایدئولوژیک با نژاد ایرانی و ملیت ایرانی دارند که یکی از نیروهای نظامی اسرائیل اخیراً در مورد حمله ایران به «عید پوریم» هم اشاره کرده و گفته بود که مانند پوریم شما را سلاخی خواهیم کرد.
در مورد دروغ بزرگ تاریخی ماجرا از اینجا شروع میشود که آنها میگویند ذبیح اسحاق است نه اسماعیل، اگر اسحاق ذبیح باشد، پیامبر آخرالزمانی هنوز نیامده است، اما اگر اسماعیل ذبیح باشد، پیامبر آخرالزمانی نه تنها که آمده بلکه در مدینه بوده و این دروغ تاریخی بزرگ را گفتند که مسلمان نشدن خودشان را توجیه کنند، وگرنه پیامبر آخرالزمانی از نسل ابراهیم آمده و ذبیح اسماعیل بوده و باید بر همان اساس جلو میرفتند و مسلمان میشدند.
یکی از ویژگیهای بارز اینها تعصب است، تعصب قومی و قبیلهای و نژادی که منشاش در اینهاست، یعنی در دنیا، شما بقیه گرایشهای متعصبانهای که میبینید، شاید اوج آنها را در اینها بشود پیدا کرد که میآیند ذبیح را جابهجا میکنند تا بگویند پیامبر آخرالزمانی آنها نیامده است. آقای فیردمن که به عنوان یهودی ضدصهیونیست به ایران آمده بود این را از او پرسیدم و خیلی جالب داشت این را توجیه میکرد، در صورتی که آنها در عید پوریمی که در کتاب اِستر است، در زمان هخامنشی میگویند اِستر دختری بود که با طنازی خشایارشاه را اغوا میکند و ملکه ایران زمین میشود و عموی خودش مُوردخای را به دربار میآورد، این یک افسانه و داستان است و سند تاریخی هم ندارد، یک داستان مهم یهودیهاست که براساس آن اِستروموردها درون حاکمیت خشایارشاه نفوذ میکنند، هامان توطئهای داشته که میخواسته یهودیها را اخراج کند و یا از بین ببرد، یعنی به خاطر یک حکم پیشگیرانه. داستان میگوید اینها در مستی خشایارشاه نامهای را توسط او امضا میکنند و مهر شاهی را پای آن میزنند که تمام مخالفان یهود در ایران طی سه روز کشته شوند و میگوید یک دوازدهم مخالفان خودشان را در ایران به دستور خشایارشاه میکشند و در کتابهای خودشان پیروزی سفیدی بر سیاهی میگویند، سفیدی (یهودیها) بر سیاهی (ایرانیها).
این گرایش ضدایرانی این صهیونیستها از اینجا نشات میگیرد و آنجایی که آلمان نازی اسم آریایی میآورد و اینها با آنها درگیر هستند به همین دلیل است، تمام این ماجراها یک شق اسطورهای و افسانهای دارند که میآید در قالب وضعیت سیاسیای که انتخاب میکنند بروز میکند و جدی میشود و الان هم دارد پیش میرود. به همین منظور در جریان غزه ژنرال اسرائیلی خطاب به ایرانیها گفته بود مانند پوریم شما را سلاخی خواهیم کرد، جامعه ما متاسفانه نسبت به مهمترین دشمن ملی ایران حواسش نیست، چون ایران نژادی نیست، همه قومیتها و نژادها در ایران حضور دارند و ایرانی هستند و ایران توسعه جغرافیایی دارد. این وضعیت ایران با آن وضعیت قومی و قبیلهای یهودیها فرق دارد،، اما آنها این تعارض را به صورت تاریخی برای خودشان تعریف کردند.
ـ در صدر اسلام، در حکومت اسلامی یهودیان نفوذ دارند، آیا آنها در حکومت رسولالله با پوشش مسلمان حضور داشتند یا نه همان یهودی بودن خود را حفظ کردند؟
یک چیزی بسیار جالبی که شما اشاره کردید همین موضوع است، ما مستنداتی در طول تاریخ داریم به نام «اسرائیلیات»، یعنی روایاتی از رسول اکرم (ص) و صدر اسلامی داریم که یهودیان نقل کردند، یهودیای که مسلمان شده است، کتابی که علامه طباطبایی به نام اسرائیلیات نوشتند در همین زمینه است، یهودی مخفیهایی که در صدر اسلام میآیند و اولاً به تغییر تاریخ، ثانیاً به تحریف روایات و آیات میپردازند، حالا نمیدانم دقیق بشود گفت که در قرآن چه دستهایی بردند و تغییراتی دادند، اما در کل ما موضوع اسرائیلیات داریم یعنی یهودی مخفیای که آمده از رسول اکرم (ص) روایات نقل میکند، جعل بودن اسرائیلیات، کعبالاحبار و غیره، همه اینها یهودی هستند که میآیند این روایات و داستانها را سعی میکنند به دروغ برای منافع خودشان نقل بکنند.
این فضا را یهودیها به وجود میآوردند، در واقع یهودی مخفی یکی از روشهای اساسی اینها بوده و مختص ما مسلمانان هم نبوده است، نفوذ اینها در مسیحیت را مارانو (خبیث) میگویند، مارانوها، یهودیمخفیهایی در دین مسیحیت هستند که حتی در ردههای بالای مسیحیت ما داریم که طرف یهودی است و منافع یهودی را هم تامین میکند، اما در ظاهر اُسقف یا کشیش مسیحی است و هر جا که اینها در تنگنا قرار میگرفتند، این گرایش را عوض میکردند برای اینکه بتوانند اولاً امنیتی برای خودشان ایجاد کنند و بعد هم نفوذ سیاسی.
تعاریف سیاسی از اول برای اینها خیلی مهم بوده، یعنی این قوم اقتدار خودش را با توسعه وضعیت سیاسیاش خیلی پیش برده است. در حاکمیت عثمانی اینقدر اینها نفوذ داشتند که به ترکی به آنها «دُنمه» میگفتند، اروپایی که روزگاری یهودیها را موش کثیف خطاب میکردند و اینقدر علیه آنها منفی بودند الان میبینیم چطور از آنها حمایت میکنند. ولی در کل نفوذ اینها در صدر اسلام به شکل مسلمان شدن ظاهری بوده است.
ـ آنچه که در صدر اسلام در یهود اتفاق میافتد دقیقاً کدام یهود است؟ یهود فرزند چهارم حضرت یعقوب (ع) است یا نه قبلش قومیت کامل قوم بنیاسرائیل است؟ چون اینجا این دو به نظرم از هم جدا میشوند.
قبلش باید یک چیز جدیدی بگوییم، ما اول باید ببینیم یهود دین است یا قوم؟، در پاسخ باید گفت قوم یهود، من با یک آقای یهودی ایرانی صحبت میکردم، خیلی صریح به من گفت، با تاکید گفت ما قوم یهود هستیم، یعنی اصالت بر یک نژاد است، نمیتوانیم بگوییم این بد است یا خوب است؟ یک گروهی هستند که میگویند ما یک قوم هستیم و این کتاب مقدس و مبانی تعلیمی ما است.
ـ پس ما دین یهود نداریم؟
در ابتدا نداریم و در ثانویه میتوانیم بگوییم که یک قومی این دین را برای خود نژادش انحصاراً ایجاد کرده است، یعنی شما نمیتوانید یهودی شوید، باید مادرت یهودی باشد، یعنی ما ابتدا یک نژاد هستیم، قطعاً یک قوم است و یک کتاب مقدسی برای خودش دارد، یک قواعد و قوانینی و یک شریعتی دارد و این هویت ایدئولوژیک این نژاد را تعریف میکند ولی در ابتدا اینها یک قوم هستند.
ـ قومی که الان فرزند چهارم حضرت یعقوب (ع) است؟
فرزند چهارم هم میگویند و تعاریفش متفاوت است ولی بله از آن منشاء خودشان را میدانند و احتمالاً این منشا خیلی دقیق در طول تاریخ پیگیری شده، یعنی یکی از ویژگیهای برتری که یهودیها نسبت به بقیه داشتند، اقلیت و باسواد بودن آنها است که باعث میَشود در طول تاریخ اینها هم ثبت دقیق و هم تسلسل حافظه تاریخی خوبی داشته باشند و با همین برتریای که دارند و نمیتوانیم منکر این قابلیت ویژه آنها شویم توانستند یک ثبات قومی را در خودشان تقویت کنند و در تمام دنیا این ثبوت را داشته باشند، درست است که برداشتهای قومی اینها هم زیاد است یعنی چندین فرقه هستند، اما خیلی منظم، دقیق بوده و آموزشها از سنین پایین و تشکیلاتی انجام میشود که این گروه تشکیلاتی در طول تاریخ خیلی به آنها کمک کرده است، چون روابط مالی اصلاً بروز و ظهور بانک بینالمللی با یهودیهاست، بانک اصلاً با یهودیها شکل میگیرد و همه در تاریخ اقتصاد این را قبول دارند و نمیشود منکر آن بود.
این نژاد و قوم، نمیتوانیم منکر آن شویم که به ماجرای قبل ربط ندارند، چون خیلی دقیق سعی کردند که این را در دنیا پی بگیرند و اقتدار تشکیلاتی آنها از همین جاست، نه در مورد اخلاق و نه در مورد وضعیت سیاسی آنها صحبت نمیکنیم، میگوییم یک قومی خیلی خوب توانسته در طول حداقل ۲ هزار سال گذشته، این نژاد خودش و قبیله بودن و تطور نسل به نسل را رعایت بکند و پیش ببرد، اما اینکه دقیقاً این نَسب میخورد یا نه، نمیدانم و بعید هم میدانم اینها به صورت خیلی دقیقی نسبشان حفظ شده باشد، چون با این همه جنگها و اتفاقات تاریخی و این همه گمشدنها اصالت نسلی دقیقی از آنها باقی مانده باشد.
ـ شما میگویید اینها شبهجزیره عربستان بودند؟
همه آنها نبودند یک قسمتی. اصولاً اینها بیشتر در راس حاکمیتهای دنیا قرار داشتند.
ـ پس میتوانیم بگوییم یهودیها یک سری اقلیتهای مختلف دارای نفوذ در حکومتهای مختلف با پوششهای متفاوت بودند و با همین فرمان زندگی میکردند، چون اینطوری هم صاحب امتیاز و هم صاحب قدرت بودند و از تعداد آنها هم کم نمیَشد، همچنین درگیر جنگ هم نمیشدند و در بهترین حالت ممکن زندگی میکردند. این سیر تاریخی از کجا باعث میشود که اینها یک مقدار متمرکزتر و کمی به سمت اروپا متمایلتر بشوند؟
داستان جالبی دارد که من سعی میکنم خلاصه آن را بگویم، دیدگاه و برداشت غلطی که در جامعه ما حتی از سمت مذهبیها و حتی از آن بدتر در جایگاه سیاسی جمهوری اسلامی بوده و من سعی میکنم با این سیر تاریخی این اصلاحیه را یکبار در رسانه مطرح کنم؛ این است که اقتدار یهود از اواخر قرون وسطی کمکم شروع میشود، به این شکل که دقیقاً نفرت خیلی جدیای در اروپا نسبت به آنها بوده و اروپا یک وضعیت سیاسی ـ اقتصادی خاصی داشته که شروع به یک توسعه بسیار جدی میکند که منجر به رنسانس میشود که این هم ایدئولوژیک، هم اقتصادی و هم به توسعۀ آنها مربوط بوده است، ماجرای یهودیها در این سیر تطوری حیات اقتصادی اینقدر جدی بوده که اینطور میشود داستان را تعریف کرد که اینها ثروت و پول داشته، اما در ظاهر خیلی ژولیدهای بودند و این جز صفات بارز آنها محسوب میشده است. مثلاً ژولیدگی و کثیف بودن در برخی داستانهای دینی به این شکل است که افراد هرچه مومنتر هستند چنین ویژگیای دارند و ظاهرش به ظاهر یک آدم پولدار و ثروتمند در یک جامعه نمیخورد. اما این در مورد یهودیها صدق نمیکند، زیرا آنها بسیار ثروتمند، ملاک و صاحب پول بودند و اصل ویژگی آنها هم همین بود.
برای بیان ثروت آنها باید یک مثال بزنم، تصور کنید فردی یهودی در فرانسه و پسرخاله او در انگلیس بوده، همچنین پسرعمه او هم در اسپانیا بوده است، تُجاری که از فرانسه میخواستند جنسی را به انگلستان ببرند، میآمدند پول به فرد یهودی در فرانسه میدادند و او یک برات و کاغذی را مینوشته و میگفته نمیخواهد این پول را در مسیر حمل کنید، بروید در انگلستان از پسرعمه من تحویل بگیرید، این بَرات و جابهجایی پول از طریق نژاد و یکسری فامیلی که برای تجارت در اروپا بود ایجاد اطمینان کرده بود، یکی از شاخصههای آنها همین بوده ولی شاخصه اصلی که در مورد یهودیها در دنیا به ویژه اروپا خیلی بارزتر بوده، قرض رَبوی است، یعنی پولی که به عنوان قرض داده میشود و باید با بهره ربایی برگردانده شود.
ـپس یهودیان اولین رباخواران دنیا هستند؟
بزرگترین و اولین رباخواران دنیا را میشود گفت که یهودیها بودند و این چیز خیلی معمولی است و همه هم میدانند. درحدی که شکسپیر در این زمینه نمایشنامه دارد، شایلوک یهودی پول قرض میدهد و میگوید اگر برنگردانی یک کیلوگرم از گوشت بدنت را باید ببُری! آقای ورنر زُمبارت تحلیل مفصلی در کتاب «یهودیان و حیات اقتصادی مدرن»، در این زمینه دارد که پژوهشگر قابل و دوست ماکس وبر بوده است و ایشان جایگاه علمی بالایی دارد و کتابش هم در دنیا خیلی تحریم است و به راحتی نمیتوانید این کتاب را در دنیا پیدا کنید، نکته جالب این است که وبر خیلی معروف شده و در دانشگاه ما وبر درس داده میشود، اما کسی آقای زمبارت را نمیشناسند. نکته قابل توجه اینجاست که این قضیه در ابتدا به افراد وام داده میشده و با بهره برمیگرداندند، حالا شما فرض کنید این پول قرض دادن، حجمش زیاد شود و به جای اینکه به افراد قرض داده شود به حاکمیتها قرض داده شود، یعنی میآمدند به حاکمیت ایتالیا، ونیز پول قرض میدادند، طرف یا شاهزاده یا افراد خانواده باید آن را برمیگرداندند.
ـ یعنی پادشاهان به دنبال عیاشی بوده و از یهودیها مبالغی برای خوشگذرانی خودشان قرض میگرفتند؟
عمدتاً هم به این ترتیب پیش میرفته و نمیتوانستند برگردانند و مابهالتفاوت آن باید پرداخت میشده که یا امتیازات یا اعتبارات سیاسی یا زمین و پست مدیریتی بوده است، این اتفاق شروع اقتدار، افسانهای یک اقلیتی است که ما الان به آن صهیونیسم میگوییم و این صهیونیسم بینالملل، آغازش اینجاست یعنی اولاً حاکمیتها نیستند، اقتدار مالی - سیاسیای که از طریق قرض ربوی آغاز میشود؛ این منشاء اصلیترین اقتدار سیاسی - اقتصادی یهودیها در دنیاست که منجر به تشدید صهیونیسم میشود. این قرض دادن کمکم این ماجرا جدی میشود، درگیریها بالا میرود و حتی در شمال اروپا، ماجرای خاخانکُشی داشتند، یعنی نفرت اینقدر از یهودیها در موضوع پولهای ربوی و اعیاد خاصی که اینها داشتند، زیاد میشود که حد ندارد.
این نفرت در آنها به وجود میآید، اما چطور میشود این نفرت امروزه برمیگردد و به این شکل میشود؟، البته برنگشته فقط وضعیت نگاهشان به این اقلیت جابهجا شده است. این پولها مدام به حاکمیتها داده میشود در حدی که کانال سوئز با پول خانواده رُچیل در انگلستان خریداری میشود، در حدی که هزینه کشتی آقای کریستف کُلمب را میدهند، ملکه الیزه پول دزدان دریایی معروفی که میروند در دنیا و شروع به غارتگری میکنند از اینجا سرمایهگذاری میکند، دوتورزه یهودی کشتی کریستف کلمب را سرمایهگذاری میکند که برای فتح هند از غرب حرکت کند که از دماغه آفریقا میخواسته برود، مسیر دیگری را طی میکند و به ساحل کوبا میرسد و آمریکا فتح میشود، پس چه کسی برای آن سرزمینهای عظیم و اصلی تشکیل آمریکا هزینه میکند و جالب است که چقدر نفرت از اقلیت یهودی، صهیونیستی آن دوران زیاد بوده است.
در اینجا یک مستند خیلی جدیای وجود دارد که متاسفانه ما در ایران نه آن را میشناسیم و نه منبع آن به صورت ترجمهَشده منتشر میشود و این فاجعه بزرگی است. از نظر کنترل منابع تاریخی، کتاب هنری فورد که یک آمریکایی است که صاحب کارخانه فورد است، یک شخص معتبر جهانی و اسطوره آمریکایی و غیرمسلمان است و ربطی به ما ندارد، مجموعه مقالاتی به نام «یهود بینالملل» دارد و کاش ما دورههایی بگذاریم و این را فقط بخوانیم، این شناختی که هنری فورد از آن وضعیت دارد خیلی ارزشمند است، ایشان دوست ادیسون بوده و در بالاترین رده سیاسی ـ اقتصادی آمریکا حضور داشته، تحلیلهای بسیار دقیقی از حضور و نفوذ این اقلیت زرسالار یهودی در آمریکا دارد و آنجا منابعی که ارائه میدهد یکی همین است که واقعاً در این اقلیت به جهت اقلیت بودن آنها و تا حدودی توانمند بودن آنها از نظر ذهنی و هوش، باعث میشود که در اقتصادی خیلی پیشرفت بکنند و فقط ربوی بودن و پول قرض دادن نبوده؛ مثلاً هنری فورد میگوید اینها را از صادرات مواد نو ممنوع میکنند، اولین صادرات مواد دست دوم توسط یهودیها دوباره ابداع میشود، یعنی بازیافت و اولین تجارت بازیافت توسط اینها شکل میگیرد و باهوش و توانمند بودند و تمرکز داشتند، چون پول مهمترین عنصر تشکیلاتی این اقلیت است.
این اقلیت با وام دادن، با گیر انداختن حاکمیتها به دام پول کار خود را پیش میبردند، چقدر اینها از ماهیت پول بهره بردند نکته مهمی است، شاید اگر صهیونیسم را بگوییم صهیونیسم برابر است با پول، خیلی بیراه نباشد و اینها با پول آمدند و با یک تکه کاغذ، با یک پشتوانهای به نام طلا که الان آن هم خیلی اعتباری ندارند، شروع کردند و اقتدار جهان را به دست گرفتند. منظورمان از اقتدار جهان، اقتدار حاکمیتهاست، به جهت بدهکار بودن حاکمیتها به آن تشکیلات یهودی ـ صهیونیستی. این اقتدار کمکم آنقدر بزرگ میشود خصوصاً بعد از ماجرای ۳۰۰ سال بردهداریای که از قاره آفریقا شکل گرفت که برده به آمریکا میرفت و، چون در آمریکا سرزمینهای حاصلخیز خیلی بزرگی وجود داشت که کشاورزی در آن انجام میشد در آن سرزمینها کار میکردند، در واقع نگاه ایدئولوژیکی که به برده است کاملاً یک نگاه تلمودی است، آیهای در تلمود دیدم که این مستند است، یکی از بابهای آن است که میگوید غیریهود همه حیواناتی هستند که خداوند در ظاهر انسانگونه برای یهود آفریده است و ظلم به غیریهودی مجاز است و عبارات این چنینی دارد و بروز این در سیستم بردهداریای که در دنیا رخ میدهد بارز میشود. بدترین جنایات در این دوران شکل میگیرد که حتی خانخان یکبار عذرخواهی میکند و میگوید ما جنایات وحشتناکی علیه آفریقاییها کردیم. ۸۰ میلیون انسان طبق مستندات سازمان ملل در ۳۰۰ سال کشته شدند که از هر برده یک برده به آمریکا زنده میرسیده که تازه آن کسی که نجات پیدا کرده بدبختترین آنها بوده، چون اول بدبختی او بوده است! و آمریکاییها در این مورد فیلمهایی ساختند.
اینها ماجرای سگخوری داشتند، میخواستند سگ را وحشی کنند باید برده را میخورده و هیچ حقوق انسانیای را برای برده قائل نبودند و برده حتی شی هم نبوده، از اشیای داخل منزل یک سفیدپوست اروپایی در آمریکا، پستتر بوده است، مثلاً آقای جیمز بالدوین یکسری کتاب را دارد که وحشتناک است و اصلاً نمیشود آنها را خواند! در مورد جنایتهایی است که سفیدپوستان در آنجا میکردند و بردههای آفریقایی را چطور استثمار میکردند که مثلاً ظرف چینی او میافتد و میشکند، سه برده را زنده زنده در گور میکند که دلش خنک شود یا مثلاً برده را به درخت میّبستند و سگ را رها میکردند و طرف را زنده زنده میخورده که سگ وحشی شود، یا ماجرای مبارزات یک به یک که تا مرگ باید جلو میرفته. شاید بردههای آفریقایی افرادی باشند که وحشتناکترین ظلم در طول تاریخ به آنها و یک ساحت جغرافیایی شده است، بماند فتح آمریکا با آقای کریستف کلمب که خیلیها به او فاتح آمریکا میگویند خود او جنایاتی که در آمریکای جنوبی میکند وحشتناک است. مثلاً میگوید هایتی ۴۰۰ هزار نفر بود، سال چهارم میگوید ۴ هزار نفر از آنها ماندند، همین فرد به ملکه الیزه اسپانیا نامه مینویسد که من موفق بودم و توانستم تمام بومیها را بکشم! و آنها ماجراهای وحشتناکی داشتند که در کشتیهایی که خراب بوده، همه آنها را، زن و بچه را داخل آن کشتیها میبردند و وسط دریا آتش میزدند و جنایات وحشتناک، در پزشکی، انقطاع نسل سرخپوستها... داشتند. در این میان نفوذ یهودیهای چقدر زیاد بوده و حتی فیلم هم ساختند، فیلمنامه جدید آقای اِسکورسیزی، ماجرایی است که سرخپوستها را چطور عقیم میکردند و چه بلایی سر اینها آوردند که کمکم آنها مردند و زمینهای آنها را گرفتند و اشاره دقیقی هم در آنجا به اینها کرده است.
ـ یعنی تمام این جنایتها برای کسب یک مکان یا ثروت بوده است؟
تجارت خیلی بزرگی در آمریکا و اروپا از این تاریخ به بعد شروع میَشود و این اقتدار غرب با ثروت یهودیها شکل میگیرد، اصلش بر این مبناست و این ثروت به قول آقای زومبارت در دورهای از تاریخ گم میَشود که بعدها میگویند اینها در قالب شرکتهای چند ملیتی توسط نوادگان همان بردهداران کمپانی هندشرقی که بزرگترین شرکت بردهدار تاریخ بوده، مالکین کمپانیهای چندملیتی در دنیا میشوند مثل شل و امثالهم که الان اینها اقتدار جهان را تعریف میکنند نه آمریکا و نه انگلیس، بلکه آن شرکت و بانک بینالمللی است که تعریف میکند که اگر شما شل را تحریم کنید و نگذارید در ایران باشد، بانکهای جهانی شما را تحریم میکنند یا فلان جا شما را تحریم میکند یا فلان کالا به کشور شما نخواهد آمد.
ما در کشور خودمان هم داشتیم که با ورود و خروج شل در ایران چند بار این اتفاق افتاده است، یا وقتی مالزی کالاهای صهیونیستی را تحریم میکند ظرف یکی دو هفته یا چند ماه، با ماجرای آقای سُروس کل حاکمیت عوض میشود، یعنی تحریم شرکتهای چندملیتی بسیار جدیای برای این اقلیت حاکم است. اگر بخواهیم به صورت دقیق بگوییم میشود گفت که یک اقلیتی هستند که به اسم اُلیگاریشی زرسالارنه یهودی یعنی یک الیگاریی زرسالاری خودشان را حاکم دنیا میدانند. بعد از این اقتدار مالی حدوداً ۳۰۰، ۴۰۰ سالهای که خیلی وحشتناک است، ثروت افسانهای که شاید واقعاً فراعنه مصر هم نداشتند، اینها دارا میشوند و الان شاید بشود گفت در ظاهر شرکتهای چندملیتی و بانکهای بینالمللی بروز کردند، یعنی یکی از راههایی که میشود رگ و ریشه آنها را پیدا کرد اینجاست.
ماجرا اینطوری است که این اقلیت قدرتمند و این استیلای کامل بر حاکمیتهای غربی میرسند، الیگاریشی (oligarchie) یعنی اقلیت دودمانی و اقلیت نخبهسالاری به صورت قوم و قبلیهای حاکمیت خودش را امتداد بدهد، این الیگاریشی آریستوکراسی، حاکم اصلی دنیا میشود و حاکمیتهای غربی بدهکاران به اینها هستند و در همه چیز و همه این حوزهها این قدرت کمکم تسری پیدا میکند.
بخش دوم این مصاحبه نیز با موضوع چگونگی تجاوز اسرائیل به فلسطین و شکلگیری دولت صهیونیسم منتشر خواهد شد.
منبع: ایسنا