شاید اگر به شما میگفتند جنیفر لوپز مبلغ ۴.۵ میلیون دلار از درآمدش را صرف کمک به مردم غزه کرده با تعجب به حرفهای صاحب سخن گوش میدادید، اما این دروغ راست است و لوپز واقعا این کار را کرده است! اما مساله اصلی در این لحظات تاریخی و سرنوشتساز تمدنی این نیست که چرا امثال جنیفر لوپز صدای مظلومان را میشنوند، بلکه باید این پرسش را مطرح کنیم که چرا شهرهها و سلبریتیهای ایرانی مطلقا گوش شنوا و چشم نافذی برای شنیدن و دیدن درد همنوعان و همکیشان مسلمان خود ندارند؟ ما با کودکان، زنان و مردان فلسطینی غریبه نیستیم و به جهت قرار گرفتن در منطقه غرب آسیا درد آنها را بهتر از مردمان مغرب زمین درک میکنیم. این سلبریتیهای ما هستند که نهتنها رغبتی برای پیگیری اخبار ندارند، بلکه حتی در مواجهه با اتفاقات وحشتناکی که همهروزه در غزه رقم میخورد دست به ساخت دوگانههای کاذب و جعلی میزنند و برای دامن زدن به شکاف آگاهی میان مخاطبانشان سعی در بیاهمیت جلوه دادن سوژه فلسطین دارند.
البته این ادعایی نیست که بتوان برای همه افراد به کار برد ولی طیفی که در صنعت نیمبند سرگرمی در ایران صدایشان برای بخش مهم و قابل توجهی از مردم پژواک و اهمیت دارد، معمولا در این بزنگاهها سکوت پیشه میکنند و با بیاعتنایی نسبت به مهمترین اتفاق عالم از کنار آن میگذرند.
اما برای فهم اخلاق و نوع نگاه سلبریتیها یا همان شهرههای ایرانی به سوژه غزه بهتر است به فرهنگ شهرت و کالایی شدن فرهنگ نظر بیندازیم و با ذکر نمونههای غربی به این پرسش پاسخ دهیم که چرا افراد مشهور ینگهدنیا همدلانهتر از نمونههای خودمانی با رنجها و مرارتها برخورد میکنند و حداقل برای حفظ ظاهر هم که شده صحنه را از حضور خود خالی نمیکنند. از میان رفتن مرزهای فرهنگی در عصر حاضر موجب شده تا سلبریتیها در سراسر جهان به همهجا و همهچیز سرک بکشند و در چرخه زندگی روزمره حضور بسیار فعالی را تجربه کنند.
آنها در درون منطقی که دنیای سرمایهداری برای خودش به وجود آورده نقش بسزایی ایفا میکنند و با حضور مستمر و دائمیشان بر پیادهروی شهرت بدل به الگویی ویژه برای مصرف سرگرمی توسط جوامعشان میشوند. به عبارت دیگر شهرهها ابزار سرمایهداری برای تولید و مصرف بیشتر درنظر گرفته میشوند و هر کنش و واکنش آنها را باید در نسبت با روایت غالب سرمایهداری از وضعیت موجود سنجید. اگر جنیفر لوپز، سوزان ساراندون یا حتی کن لوچ علیه اسرائیل یا دیگر اتفاقاتی که پیرامونشان وجود دارد، موضع میگیرند بههیچوجه قصد تحمیل اراده خود به ساختار را ندارند و تنها با شعر و شعار و صرف پول نسبت به رژیم کودککش متعرض میشوند و فقط در عرصه نمادین به مقابله با اسرائیل میایستند.
به هرجهت همین مقدار را هم میتوان ارج نهاد ولو اینکه گردانندگان این صحنه با ایفای نقش در بطن پدیدهای به اسم سلبریتیسم، ارج و قربی که میخواهند را دریافت میکنند و تصور مخاطب از آنها نیز برایشان مهم است، پس هم نفع خویش را در طرفداری از مردم مظلوم غزه میبینند و هم انتقاد را با رعایت آداب آن لحاظ میکنند تا به این شکل نه سیخی بسوزد و نه کباب. چهرههای سرشناس و مطرح در ایران، اما بر پایه روابط ارگانیک میان نظم موجود و شهروندان عادی پدید نیامدهاند و روند درست و منطقیای را نیز در قامت یک مرجع فکری طی نکردهاند و با ایفای نقش در کنشهای سیاسی و اجتماعی موجود نظیر انتخاباتهای ریاستجمهوری و مجلس تبدیل به کالایی شدهاند که پس از طی کردن روزهای اوج اکنون هیچ مشتری دست به نقدی حاضر به خرید ذوق آنها و استفاده از ایشان نیست.
ما در عصر فرمانروایی رسانه بهسر میبریم و بیش از هر دوره دیگری دنیا را از چشم این امکان میبینیم. حتی مفهوم شهرت هم در این زمانه رسانهای شده است و هرکس میتواند با استناد به آن قصر آرزوهای مادیاش را بنا سازد. سلبریتیهای ایرانی -چه آنهایی که از مبادی رسمی به این جایگاه نائل آمدند و چه آنهایی که بدون واسطه رسانههایی همچون صداوسیما و تنها با استفاده از یک موبایل اکنون در کانون توجه قرار دارند- مخلوق وضعیت مدرن هستند و در پس دلالتهای صریح و آشکار، موجودیتی ایدئولوژیک پیدا میکنند که در بزنگاههای مهم چندان نمیتوانند همسو با نظام جمهوری اسلامی پیش بروند و راهشان را عوض میکنند.
سلبریتیها در انتخابات ریاستجمهوری تا همین چند وقت پیش میانداری میکردند و نقش تعیینکنندهای در تغییر نگاه مردم نسبت به انتخابهایشان داشتند و سرنوشت بسیاری از اتفاقات را به این شکل رقم میزدند. موجودیت نظام جمهوری اسلامی نهتنها از ابتدا نسبتی با غرب فرهنگی و معرفتی نداشته بلکه بهدرستی خواسته تا طرحی نو دراندازد و نگاه خود به مسائل را صادر کند. اگر اصل بر دفاع از مظلومان جهان است که طبعا هست، میدان دادن به سلبریتیها که در اغلب موارد نیت بدی هم در پسزمینه مخالفتهایشان وجود ندارد، چندان موضوعیتی پیدا نمیکند.
از آنطرف قضیه هم سلبریتی ایرانی مرغ عزا و عروسی است و دائم در تله آفساید جا میماند، چون بهعنوان یک محصول غربی نمیتواند در زیست ایرانی و اسلامی جا بیفتد و درنهایت یا در درون مناسبات حل میشود یا جانب احتیاط را میگیرد یا در آخر برای بیان حرف دل کسانی که آنها را کل این مردم خطاب میکند، از کشور خارج میشود. اگر فلان فوتبالیست یا بازیگر رنج مردم غزه را نمیبیند ولی برای اکراین اشک تمساح میریزد، نمیتوان تنها با حمله به نظراتش نسخهاش را پیچید و حسابش را صاف کرد، چون این اتفاق بالاخره از جایی دوباره بیرون میزند و جنجال راهش را به هر شکل که شده از نو پیدا میکند. مرض را باید با تشخیص درست درمان کرد و خطای شناختی این افراد را از میان برد.
سلبریتی ایرانی محصول فرهنگ غربی است و از طرف دیگر به تابعی از نظرات مخاطبانش در فضای مجازی تبدیل شده و در زمان بحران نمیتواند تصمیم درستی بگیرد و تکلیف خود را در برابر جامعه بهخوبی انجام دهد. مهاجرت چهرهها به خارج از کشور نتیجه چنین رویکردی است که نه راه پس برای آنها میگذارد و نه راه پیش. اگر بعضی از سلبریتیها نسبت به فجایع غزه واکنش خاصی از خود نشان نمیدهند به دلیل این است که از مخاطبانشان میترسند، چون دنیا را بدون حضور آنها تیرهوتار میبینند. این درحالی است که هنرمند اصیل در گیرودار این بازیها نیست و تنها به حقیقت فکر میکند.
منبع: روزنامه فرهیختگان
توفقط در حاشیه امن زندگی نکبتبارت را مثل کرم بلولان تادرهمین بی تفاتی بمیری
بی آدم اعضای یک دیگرتد .......