این روزها تحولات آمریکا آنچنان پرشتاب و توام با اتفاقات غیرمترقبه به پیش میرود که نهتنها موجب غافلگیری همه مردم دنیا شده، بلکه حتی امکان و قابلیت پیشبینی تحولات آینده این کشور را از تحلیلگران سیاسی سلب کرده است. با این حال به فاصله چند ماه به برگزاری انتخابات ریاستجمهوری ایالات متحده میتوان نمایی از اوضاع کلی رقابتهای انتخاباتی را اینگونه توصیف کرد که برخلاف ماههای آغازین کارزار انتخابات ریاستجمهوری، در حال حاضر آرامش از اردوگاه دموکراتها رخت بر بسته و اوضاع جسمانی بایدن و دیدگاههای متفاوت درمورد باقی ماندن یا خروج وی از کارزار انتخاباتی، بلبشویی را در اردوگاه آبیها به پا کرده است. البته همه میدانند که متقاعد کردن بایدن به خروج از کارزار انتخاباتی تنها آغاز راه خواهد بود؛ چراکه حتی پس از خروج وی، دردسر دموکراتها تازه شروع شده و آنها ناچارند در این زمان کم تا انتخابات ریاستجمهوری، بر سر انتخاب گزینه جدیدی به توافق برسند که تمامی ویژگیهای لازم و از همه مهمتر توان رویارویی با ترامپ را داشته باشد. اگرچه برخی از کامالا هریس بهعنوان گزینه منتخب یاد میکنند، اما بحثهایی نیز درمورد حضور میشل اوباما بهعنوان تنها گزینه قابل رقابت با ترامپ مطرح شده است.
اما در سمت مقابل، اوضاع جمهوریخواهان کاملا بر وفق مراد است. بر خلاف مراحل اولیه کارزار انتخاباتی که ورود مجدد ترامپ به عرصه رقابتها به موضوعی برای مجادله میان جمهوریخواهان تبدیل شده بود، اکنون همه حزب ازجمله سرسختترین منتقدان حزبیاش، به شکلی یکپارچه پشت سر ترامپ ایستادهاند و شاید هم در بیانی دقیقتر پشت سر او قرار گرفتهاند. در این میان به نظر میرسد که حادثه ترور نافرجام ترامپ هم بیش از پیش به او در تثبیت موقعیتش در درون حزب کمک کرده است. در چنین شرایطی تصمیم ترامپ برای انتخاب سناتور اوهایو، جیدیونس بهعنوان نامزد معاونت رئیسجمهوری، یک بار دیگر ظرفیت او را برای خلق شگفتی نشان داد. جیدیونس با ۳۹ سال سن یکی از جوانترین و در عین حال کمتجربهترین سناتورهای سنا به حساب میآید که البته همین پیشینه سیاسی اندک را نیز وامدار ترامپ و حمایت وی در انتخابات ۲۰۲۲ مجلس سنا است. اما صرف نظر از بحث روابط دوجانبه ترامپ و جیدیونس، انتخاب چنین گزینهای برای سمت بسیار مهم و کلیدی معاونت ریاستجمهوری، اظهارنظرها و تحلیلهای فراوانی را به همراه داشته است. در همین راستا اندیشکده معتبر بروکینگز با انتشار مقالهای به بررسی دلایل و ابعاد سیاسی این انتخاب ترامپ پرداخته است. توجه و بهرهگیری از درونمایههای تاریخی در تحلیل انتصاب جیدیونس، بدون شک میتواند نقطه قوت و زمینه اعتبار هرچه بیشتر این مقاله باشد.
جیدیونس شهرت خود را به کتاب پرفروشش، «مرثیه یک دهاتی» مدیون است که درمورد دشواری بزرگ شدن در فقر نوشته شده است. در سال ۲۰۱۶ او چیزهای تلخی برای گفتن درمورد ترامپ داشت، اما وقتی در سال ۲۰۲۲ برای سنا نامزد شد با قاطعیت از ترامپ حمایت کرد و حمایت او را نیز به دست آورده و برنده شد. از آن زمان او یک پیامرسان وفادار به پایگاه ترامپ بوده است. او از «دزدیده شدن» انتخابات ۲۰۲۰ سخن گفت، به محاکمه پرداخت حقالسکوت از جانب ترامپ بهعنوان یک «فریب» اشاره کرد، افرادی را که به دلیل مشارکت در حمله به کنگره بازداشت شده بودند «زندانی سیاسی» خواند و تاکید کرد که ترامپ باید از هرگونه تعقیب کیفری مصون باشد. در روزهای گذشته هم وی تلاش برای ترور ترامپ را به پیامهای کمپین بایدن نسبت داد و گفت اگر در ۶ ژانویه ۲۰۲۰ معاون رئیسجمهور میبود، انتخابات را تایید نمیکرد. در مسائل دیگر، ونس اینگونه القا میکند که بایدن و دموکراتها عمدا مردم ایالتهای مرکزی آمریکا را با «فنتانیل» مسموم میکنند تا از رایدهندگان جمهوریخواه انتقام بگیرند. جیدیونس براین عقیده است که ترامپ باید همه بروکراتها را اخراج کرده و آنها را با افراد امایجیای (ماگاها یا همان طرفداران جنبش سیاسی بازگرداندن دوباره عظمت به آمریکا) جایگزین کند. ونس در سال ۲۰۲۳ در توییتی اینگونه نوشت:» سیاست آموزشی من این است که ما باید کمک مالی به موسساتی را که به کودکان آمریکایی حمایت از قاتلان تروریست را آموزش میدهند، متوقف کنیم.»
نامزدهای انتخابات ریاستجمهوری در انتخاب معاون خود چند الگو برای انتخاب دارند که برخی از آنها به لحاظ تاریخی جدیدتر از بقیه هستند.
الف- الگوی توازن
این الگویی است که در اکثر ادوار تاریخ آمریکا برای انتخاب نامزدهای معاونت رئیسجمهور برگزیده شده است. توازن یا تعادل مورد بحث میتوانست جغرافیایی باشد، مانند جانافکندی، نامزد شمالی از ایالت ماساچوست که یک فرد جنوبی به نام لیندون بیجانسون را برای معاونت انتخاب کرد. در عین حال توازن میتواند در هر دو جنبه جغرافیایی و ایدئولوژیک در نظر گرفته شود. فرماندار جیمی کارتر، بهعنوان یک محافظهکار [در چهارچوب انشعابات درونی حزب دموکرات]جنوبی، یک لیبرال شمالی با نام والتر موندیل را انتخاب کرد. سناتور باب دول، نماینده محافظهکار کنگره، جک کمپ را برای جلب نظر جناح طرفدار کاهش مالیات در حزب جمهوریخواه برگزید.
گاهی اوقات مانند نمونه کارتر-موندیل، این ازدواجهای سیاسی به راحتی کار میکرد، اما بیشتر اوقات هم چنین اتفاقی رخ نمیداد. بر این اساس اغلب پویایی روابط بین رئیسجمهور و معاون رئیسجمهور از طیف سرد و به دور از صمیمت تا خصومت کامل دچار نوسان میشد. نتیجه نهایی این بود که معاونان رئیسجمهور از کارها کنار گذاشته شده، به وظایف کماهمیت اشتغال یافته یا اینکه برای شرکت در مراسم تشییع جنازه یا مشارکت در نقشهای عمدتا تشریفاتی به خارج از کشور فرستاده میشدند. درواقع وقتی که توازن معیار انتخاب بود، همه فرآیندها تضمین میکرد که دفتر معاونت ریاستجمهوری خیلی آرام و بیدردسر باشد. این سرنوشتی بود که سناتورهای قدرتمند سابق از آن رنج میبردند. به نمونه هری ترومن نگاه کنید. در زمانی که ایالات متحده خود را برای شرکت در جنگ جهانی دوم مهیا میکرد، هری ترومن با بهرهگیری از پیمانکاران آمریکایی، به قدرتی در سنا تبدیل شد. با این حال او از این موقعیت کلیدیاش صرف نظر کرد تا معاونت ریاستجمهوری را کسب کند؛ نقشی که او در آن تا بدان حد از جریان تصمیمگیریها به دور بود که تنها پس از فوت رئیسجمهور روزولت و انتخاب خودش بهعنوان رئیسجمهور، از پروژه ساخت بمب اتم توسط ایالات متحده مطلع شد. یا در موردی دیگر لیندون جانسون، رهبر اکثریت قدرتمند سنا، در زمان معاونت ریاستجمهوری خودش را مرحله به مرحله از دست دادستان کل بابی کندی، برادر جوانتر رئیسجمهور، در رنج میدید. اما انتخاب مدل توازن اساسا برمبنای ضرورتهای انتخاباتی انجام میگرفت. در روزهای قبل از تعیین نامزدهای ریاستجمهوری در مراحل مقدماتی و هنگام تصمیمگیری نمایندگان در کنوانسیونها، اغلب چندین نامزد و گاهی اوقات چندین گزینه انتخاب وجود داشت. کاندیدای پیشتاز برای کسب بیشتر از ۵۰ درصد آرا در همایش حزبی، اغلب ناچار میشد با قویترین نامزد بعدی معامله کند، معاملهای که انگیزه آن همان معاونت ریاستجمهوری بود.
ب- الگوی تقویت
در چند دهه گذشته مدل توازن جای خود را به مدل دومی داده است؛ مدل جدیدی از معاونت ریاستجمهوری که در ۹ ژانویه ۱۹۹۲ متولد شد، زمانی که بیل کلینتون به خانه «ال گور» در تنسی زنگ زد و از او خواست به بلیت دونفره انتخاباتی [رئیسجمهور - معاون رئیسجمهور]وی بپیوندد. در دوگانه انتخاباتی کلینتون - ال گور هیچ گونه موازنهای وجود نداشت. گور ۴۴ ساله نیز مانند کلینتون (۴۵ ساله در زمان همایش سراسری دموکراتها) جوان بود. وی مانند کلینتون یک جنوبی و از تبار دانشجویان دانشگاههای معتبر آمریکا (آیوی لیگ) به حساب میآمد. در عین حال گور مانند کلینتون به جناح محافظهکار حزب دموکرات تعلق داشت که اخیرا در قالب جنبش دموکرات جدید ظاهر شده بودند. برخی از عناوین روزنامههای ژوئیه ۱۹۹۲ داستان را این گونه شرح میدهند: «گور بازتابی هوشمندانه از کسی است که او را برگزیده است.» «کلینتون در یک سنتشکنی گور را بهعنوان متحد انتخاباتی برمیگزیند؛ دموکراتها: فرماندار آرکانزاس با انتخاب سناتور تنسی، توازن جغرافیایی را رد میکند. استراتژیستها بر این باورند که مواضع متعادل او میتواند به اتحاد حزب تقسیمشده دموکرات کمک کند.» درطول رقابت طولانی و پرداستان کلینتون برای نامزدی، فرض طبقه سیاسی این بود که فرماندار نیویورک، ماریو کومو بهعنوان معاون وی انتخاب شود، اما چالش ذهنی با کومو آشکار بود؛ افکار او با قوانین سنتی مطابقت داشت. او یک شمال شرق نشین و یک لیبرال پرشور بود که هم ریشههای جنوبی کلینتون و هم ایدئولوژی دموکرات جدید او را که از بسیاری جهات چالشی برای پایه لیبرالیسم سنتی حزب محسوب میشد، متوازن میکرد. در سبک قدیمی انتخاب معاون رئیسجمهور بدون تردید کومو برنده حتمی بود، بهطوریکه در تابستان ۱۹۹۲ دن کویل معاون، رئیسجمهور مستقر علنا برای مبارزه با کومو اعلام آمادگی کرد.
در این شرایط کلینتون با انتخابش همه را شگفتزده کرد. انتخابش نشان میداد که چطور کلینتون در مسابقه ریاستجمهوری دوپینگ کرده است. برای وی تقویت پیامش مهمتر از توازنبخشی به بلیت دوگانه انتخاباتی بود. کلینتون در بیوگرافیاش در این مورد گفته بود: «انتخاب او (گور) با عقیده عمومی مبنیبر اینکه نامزدهای ریاستجمهوری باید تعادل جغرافیایی و سیاسی ایجاد کنند، در تضاد قرار داشت. ما از ایالتهای همسایه بودیم و او حتی از من کوچکتر بود. او هم مانند من در جناح دموکراتهای جدید حزب قرار میگرفت. معتقد بودم انتخاب او دقیقا کار خواهد کرد؛ چراکه توازن سنتی را نداشت.» از آن زمان تاکنون الگوی تقویتکننده به دلیل دو مزیت عمدهاش نسبت به الگوی توازن محبوب بوده است؛ به یک نامزد برای مشارکت و به دیگری برای حکومت کردن کمک میکند. در عین حال رایدهندگان هم در این دنیای سیاسی بهشدت قطبیشده، میخواستند بدانند نامزدها پای چه چیزی ایستادهاند. یک دوگانه متوازن میتوانست رایدهندگان را گیج کند. اگر بیل کلینتون، ماریو کومو را بهعنوان معاون خود انتخاب میکرد، مردمی که به دلیل رویکرد میانه او به سیاست جذب شده بودند، از خود میپرسیدند وقتی یک لیبرال قدیمی با او در برگههای رای جای میگیرد، آیا همه اینها یک فریب و تظاهر نخواهد بود؟
علاوهبر این باید گفت وقتی صحبت از دولت میشود، مدل تقویتکننده مزایای بیشتری از خود نشان میدهد. هنگامی که روسایجمهور یا نامزدهای ریاستجمهوری کاندیدایی را انتخاب میکردند که دوگانه توازن را ایجاد کند، معمولا فردی را انتخاب میکردند که بهطور کامل با او موافق نبودند. جای تعجب نیست تاریخ انباشته از زوج رهبرانی است که غالبا در زمان رسیدن به حکومت، در یک صفحه قرار نداشتهاند. اگر معاون ریاستجمهور در راستای تقویت پیام کاندیدای ریاستجمهوری انتخاب شود، وی میتواند کمکی واقعی برای رئیسجمهور باشد. بر این اساس تنها از زمانی که مدل تقویتکننده رایج شد دفتر معاون رئیسجمهور اهمیت و نفوذ خود را پیدا کرد. این موضوع با الگور شروع شد و با دیک چنی روندی تصاعدی یافت. اغراق نیست اگر بگوییم این دونفر احتمالا بیش از مجموع همه معاونان روسایجمهور قبلی بر سیاست تاثیرگذار نشان دادند.
برخلاف سلینا مایر خیالی از برنامه تلویزیونی دیپ- که چندینبار در روز به دفتر منشیاش میرفت تا از او سوال کند رئیسجمهور زنگ زده است یا نه؟ (که البته زنگ هم نزده بود) - این روسایجمهور کلینتون، بوش، اوباما و ترامپ بودند که با آنها تماس گرفته و ملاقاتهای منظمی با ایشان داشتند. آنها همچنین قدرت قابلتوجهی را به معاونان خود تفویض کردند و پروژههای معاونان خود را در جایگاه پروژههای ریاستجمهوری قرار دادند. چیزی که این تغییر را ممکن کرد ویژگیهای شخصی گور یا چنی نبود، اگرچه هر دو مردان قدرتمند و باتجربهای بودند. آنچه روابط بین رئیسجمهور و معاونان را تغییر داد در روند نامزدی ریشه دارد. تغییرات در فرآیند نامزدی نقش توازن را در دوگانه انتخاباتی کاهش و اهمیت تقویت پیام را افزایش داده است.
در این راستا سناتور ونس انتخاب کارآمدی برای ترامپ محسوب میشود. وی فردی را انتخاب کرد که دستور کار راستگرایانهاش را تقویت کند؛ ونس نهتنها پیامهای اصلی وی را تقویت میکند، بلکه بهعنوان معاون رئیسجمهور قابلاعتماد هم خواهد بود؛ موردی که در دوران یک رئیسجمهور سالخورده مهم است. وقتی فرماندار دسانتیس وارد گود رقابتها شد، جمهوریخواهان هیجانزده شدند؛ هرچند رایدهندگان بهسرعت به این نتیجه رسیدند که او نمیتواند جایگزینی برای ترامپ باشد. اما حضور ونس پایگاه «ماگا» (امایجیای) را دچار شعف میکند، به رئیسجمهور سالخورده در انجام کارها یاری میرساند و مبارزه را به روشهای بسیار موثر ادامه میدهد. دموکراتها که پیش از این هم نگران ضعف بلیت دوگانه خود بودند، باید کلید وحشت را فشار دهند؛ چراکه دوگانه ترامپ- ونس بهسرعت درحال افزایش قدرت است. کاری که ترامپ با اعلام نامزدی ونس بهعنوان معاون رئیسجمهور انجام داد، این بود که نسخهای جوان تر، خوشتیپتر و سخنورتر از خودش را برگزید و درواقع پیام خود را تقویت کرد.
منبع: روزنامه فرهیختگان