۱۳ روز است که گم شده است. کودک ۹ ساله اهل روستای توک اسلامآباد از روستاهای تابع متسنگ نیکشهر در سیستان و بلوچستان است که دوستانش او را «میری» صدا میکنند و حالا دیگر تمام ایران نگران او است.
امیرحمزه یکشنبه دو هفته پیش حوالی ساعت ۱۰ صبح با فرهاد؛ کودک ۱۲ ساله یکی از عموزادههایش از روستا خارج شده تا مسیری حدود ۱۲ کیلومتری را به سمت روستای کهیری طی کند. حوالی غروب، فرهاد تنها به کهیری رسیده و به دیگران گفته است که «امیرحمزه نیم ساعت مانده به روستا خسته شد و به من گفت تو برو بگو یکی بیاید من رو کول کند و تا روستا بیاورد.» همین اتفاق هم میافتد و چند نفر از مردان روستا حوالی ساعت هفت بعدازظهر از کهیری خارج میشوند تا امیرحمزه را که فرهاد گفته بود از خستگی کنار راه نشسته و منتظر است، با خودشان به روستا بیاورند، اما نه در نیم ساعتی روستا، نه در فاصله چهل دقیقهای، نه حتی در فاصله یک ساعتی از روستا اثری از امیرحمزه پیدا نمیشود.
منطقه روستایی اطراف بین متسنگ و کهیری، بافتی تپه ماهور و کوه و بیابانی دارد. مسیری که بچهها از آن برای رسیدن به کهیری استفاده میکردند، راهی خلوت و مالرو بوده است که رفت و آمد چندانی در آن وجود ندارد. آنها برای رسیدن از متسنگ به کهیری باید از مسیری سنگلاخ عبور میکردند، از یک رودخانه فصلی کم آب میگذشتند و در راه مراقب میبودند که از گردنهها و پرتگاههای مسیر کوهستانی به پایین نیفتند. علاوه بر اینها میگویند که منطقه زیستگاه یوزپلنگ، پلنگ، خرس و گربه کوهی است و هر چند این حیوانات معمولا به انسانها حمله نمیکنند، اما احتیاط در مورد آنها لازم است.
در این مسیر قبلا چندبار بچههایی همسن و سال یا کمی بزرگتر از امیرحمزه گم شدهاند که البته همه به فاصله یکی، دو روز یا نهایتا سه روز پیدا شدند. یکی، دو نفر بزرگسال هم البته در این راه گم شدهاند، میگویند آنها ضعف و اختلال حواس داشتند یا ظرفیت مغزیشان از آدمهای دیگر کمتر بوده است، همین پرتی حواس، باعث گم شدنشان شده است، استخوانهای یکی از آنها را بعد از یکسال در بیابان پیدا کردند، دیگری هرگز پیدا نشده است. با چنین وضعیتی، آن قراولان اول که همان سر شب روز یکشنبه برای پیدا کردن امیرحمزه راهی شده بودند، به امید اینکه بچه فردا یا پسفردا پیدا خواهد شد، به خانه برگشتند. پس فردایی که قرار بود بچه در آن پیدا شود، هنوز نرسیده است.
مردم محلی البته از همان روز اول تردیدهایی در مورد ماجرای امیرحمزه داشتند. یکی از معتمدان محلی در این مورد به «اعتماد» میگوید: «اعتقاد به اینکه «جن» در زندگی روزمره مردم تاثیرگذار است، در منطقه چندان ناپذیرفته نیست. مردم هنوز بسیاری از چیزها را به گردن جن میاندازند و معتقد هستند که برخی آدمها میتوانند به جنها کمک کنند یا از آنها کمک بگیرند. همین طور معتقد هستند که برخی جنها خوب و برخی بد هستند و اگر بخواهند به آدمها آسیب برسانند، میتوانند این کار را انجام دهند. مثلا همین چند وقت پیش در یکی از روستاهای اطراف نیکشهر، خانههایی که از چوب و برگ درخت خرما ساخته شده است، بیدلیل آتش میگرفت، مردم اعتقاد داشتند که جنها خانه مردم را آتش میزدند، برای همین یکی از مولویهای مورد اعتماد را به آن روستا بردند تا با جنها مذاکره کند که دست از سر مردم بردارند. در ماجرای امیرحمزه هم همین شد، در دو، سه روز اول مردم منتظر بودند که جنها بچه را برگردانند. چند نفری با خانواده تماس گرفتند و گفتند با جنها حرف زدندهاند و آنها گفتهاند اگر خانواده برای جنها قربانی کنند و قربانی را در جای مشخصی بگذارند، آنها بچه را پای یک کوهی که آدرس دادهاند، تحویل میدهند. البته این هم هنوز رخ نداده است.»
درحالی که انتظار میرفت فرهاد بتواند چیزهای بیشتری در مورد گم شدن امیرحمزه به ما بگوید، خانواده خودش و خانواده امیرحمزه راضی نیستند که او مورد بازپرسی قرار بگیرد. «سهراب ویدادزهی»، معلم روستای متسنگ در این مورد میگوید: «فرهاد کمی از نظر ذهنی کند است، اما بچه خشنی نیست که کسی فکر کند ممکن است آسیبی به امیرحمزه رسانده باشد، این مساله باعث شده است که خانواده بچهها راضی نباشند که او مورد بازجویی قرار بگیرد، با این وجود یک بار یک نفر از پلیس و یک نفر از نیروهای محلی سپاه با فرهاد در مورد ماجراهای روز دوشنبه صحبت کرده است. فرهاد داستان اولش در مورد خستگی امیرحمزه در نزدیکی روستای کهیری را پس گرفته و گفته است که در راه دیده است که یک خرگوش و یک روباه با هم دعوا میکنند. امیرحمزه به روباه سنگ زده و بعد هم صداهای عجیب و غریب از خودش در آورده است که باعث شده فرهاد بترسد و او را رها کند و خودش به سمت روستا بیاید. امیرحمزه هم از همان وقت غیب شده است. یک داستان دیگر که از خرافات در مورد نقش اجنه در گم شدن امیرحمزه برخاسته است. کسی دیگر این حرفها را باور نمیکند، چون مردم میگویند که اینها را به فرهاد یاد دادهاند تا اجنه مقصر ماجرای گم شدن امیرحمزه تلقی شوند.»
درحالی که خانواده مدام در معرض تماس و ادعاهای اطرافیان در مورد اجنه بوده است، بالاخره چند روز پیش یکی از مولویهای بسیار مورد احترام منطقه به روستا رفته و به مردم گفته است که گم شدن امیرحمزه نمیتواند کار جنها باشد. بعد از آن برای چند روز عملیات جستوجوی وسیع با همراهی نیروهای هلالاحمر و مردم محلی انجام شده است، اما، چون نتیجهای نگرفته، کمکم از تعداد نیروهایی که برای کمک آمده بودند، کم شده است.
در روزهای هفتم و هشتم بعد از گم شدن امیرحمزه بالگرد دانشگاه علوم پزشکی در دو پرواز که مردم میگویند روی هم حدود سه ساعت بوده است، تلاش کرده تا اثری از بچه پیدا کند. در روز نهم، بالگرد هلالاحمر هم یک پرواز بر فراز منطقه انجام داده است تا شاید ردی از بچه گمشده پیدا کند، اما هیچ کدام این تلاشها به نتیجه نرسیده است. تیمهای امداد هلالاحمر با سگهای زندهیاب لااقل یک عملیات جستوجو در منطقه انجام دادهاند، اما به دلیل اینکه هوا بسیار گرم و اقلیم برای تحرک سگها نامناسب است، درنهایت آنها هم نتوانستند کاری از پیش ببرند. از روز هشتم به بعد حضور نیروهای امداد مردمی پررنگتر شده است.
علاوه بر اینکه تقریبا تمام مردم روستاهای اطراف برای پیدا کردن امیرحمزه بسیج شدهاند، «عدنان مطوری» و سگ آموزشدیدهاش که در چندین حادثه دیگر گمشدن یا زیر آوار ماندن مردم در صحنه حاضر بوده و با سگ زندهیابش تلاش کرده به پیدا شدن گم شدهها کمک کند هم به منطقه رفتهاند، اما هنوز به نتیجه نرسیدهاند. گزارشهای اینستاگرامی آقای مطوری میگوید که سگ او هم مثل سگهای هلالاحمر طاقت منطقه بیابانی را ندارد و در جریان عملیاتهای جستوجو آسیب دیده است. هر چند آقای مطوری و سگش هنوز در روستا هستند و هر طور که میتوانند به عملیات جستوجو کمک میکنند. از روز چهارشنبه ۲۶ تیر ماه تیمهای امداد مردمی جایشان را با یکدیگر عوض میکنند تا بتوانند جستوجو را ادامه دهند.
منطقهای که باید جستوجو شود، شعاعی بین ۲۰ تا ۳۰ کیلومتر دارد. در آن علاوه بر پرتگاه و مسیرهای سخت و سنگلاخ، برکههای فصلی هم هست که میتواند بچه را غرق کرده باشد با این وجود مردم میگویند اگر بچه در آب افتاده باشد، جسد او باید تا به حال پیدا شده باشد. ظن دیگری که مطرح است، دزدیده شدن بچه است. آقای ویدادزهی، معلم روستا میگوید: «ما در این اطراف بچه دزدی نداریم، حتی گروگانگیری هم به آن شکل نداریم. اینجا همه همدیگر را و مردم روستاهای اطراف را میشناسند. ورود غریبه و دزدیده شدن بچه واقعا دور از نظر است، اما در نزدیکی روستای کهیری یک رودخانه خشک هست که یک راه از وسط آن میگذرد که مسیر شلوغی است و از آنجا به شهرهای نزدیک و دور این اطراف میروند، یکی از احتمالات این است که اگر امیرحمزه به این راه رسیده باشد ممکن است کسی او را اینجا با خودش برده باشد، اما این احتمال همچنان بسیار دور از ذهن است.»
پدر امیرحمزه نزدیک هفتاد سال سن دارد و مادرش که زن دوم او است، حدود چهل ساله است. امیرحمزه، هفده خواهر و برادر دیگر دارد که چند تای آنها در کهیری و چند تای آنها در متسنگ زندگی میکنند. خانواده آنها کشاورز است و درگیری با کسی نداشتهاند که شک و ظنی نسبت به انتقامجویی و تهدید و گروگانگیری وجود داشته باشد. اما همچنان محلیها میگویند هیچ احتمالی را نباید نادیده گرفت.
آقای سهرابی، دبیر آموزش و پرورش و بخشدار روستای متسنگ در مورد ماجرا میگوید: «ما هنوز جستوجو را متوقف نکردهایم، ولی نیروهای ما کم است. از روستای توک تا متسنگ دو، سه کیلومتر و از متسنگ تا کهیری ۱۰، ۱۲ کیلومتر راه است. تمام مسیر هم صعبالعبور است و با ماشین نمیتوان در آن گشت. موضوع دیگر این است که حتی نیروهای امداد شهری هم چندان توان کمک کردن به ما را ندارند. دمای هوا الان در متسنگ بالای ۴۰ درجه است، نیروهایی که از هلالاحمر آمده بودند، توان طی کردن این مسیرها را نداشتند و درنهایت با پاهای تاولزده و زخمی برگشتند. حتی سگ زندهیاب آقای مطوری که چند روزی است از آبادان برای کمک به اینجا آمده هم، طاقت نمیآورد. هر چند کمک میکنند، اما کارشان بسیار سخت است. ما توقع داشتیم که امداد هوایی به دادمان برسد، تنها کسانی که از پس این منطقه بر میآیند، چوپانهایی هستند که کارشان گشتن در این مناطق است. امداد هوایی میتوانست تیمهای چوپانها را به جاهای مختلف ببرد و آنها را پیاده کند تا خوب منطقه را بگردند و بعد آنها را به جاهای دیگر میبرد تا هم مجبور نباشند راه زیادی طی کنند و هم بتوانند کل منطقه را پوشش بدهند، اما این اتفاق نیفتاده است.» آقای سهرابی میگوید هنوز هم خرافات، نقش تعیینکنندهای در وضعیت دارد؛ «هر روز یک ملایی به روستا میآید یا به توک میروند یا میآیند متسنگ یا میروند کهیری، میگویند این جن یا آن جن بچه را برده و باید این کار یا آن کار را بکنید تا بچه را برگردانند، ولی غیر از اینها در منطقه خرس و پلنگ و گربه وحشی هست. اینها قبلا بز و گوسفند گلهها را میبردند و یک احتمال کم این است که بچه را حیوان برده باشد. هر چند که در آن صورت هم باید لباس یا تکه استخوانی از او پیدا میشد که هنوز پیدا نشده است.»
در روزهای گذشته عکس امیرحمزه در اینستاگرام و توییتر دست به دست شده است. خانواده نگران او امیدوار بودند که با جلب توجه بیشتر بتوانند کمک بیشتری برای پیدا شدن فرزندشان به دست بیاورند. هر چند بسیار بعید است که در جاهای دور از خانه، انتشار عکس این کودک فایدهای داشته باشد، اما تبدیل شدن این پرونده به موضوعی اینستاگرامی، باعث افزایش درخواستهای مردمی برای توجه بیشتر به وضعیت امدادرسانی شده است.
منبع: اعتماد آنلاین
برعکس پسر کم سن روستایی زبل تر هس و میتونه راه پیمایی کنه
مشکوک هس فرهاد
اگه کاری کرده خب ازش حرف بکشن این همه مردم و چرا اسیر خودشون کردن
مادر زن دوم ۴۰ ساله
۱۷ خواهر و برادر
کودک ۹ ساله
خودش با کودک ۱۲ ساله دیگه ای با توان ذهنی کمتر از عادی
۱۲ کیلومتر مسافت بین در روستا بامسیر سنکلاخی و تپه ماهور و پرتگاه و...!!!!!!!!
خدایا کمکمون از عقلی که دادی استفاده کنیم!!
نیروی انتظامی میتونه افغانی ها قاچاق و توشهر ایرانی باشه بازداشت و ب کشور ش بر گردونه
از ارتش کمک بگیرید.
خب خانواده مقتول ب همه بگه ک قطع امید کرده
دیگه چرا وقت و انرژی مردم و میگیرند
یا امیر حمزه جن زده شده باز خانواده ش اطلاع قبلی دارند باید بگن
اونم دیگه مونده ب خدا کی ازادش کنن