کمتر از ۱۳ ماه پس از به توپ بستن مجلس شورای ملی که دوم تیرماه ۱۲۸۷ هجری شمسی اتفاق افتاد، قوای مشروطه از گیلان و اصفهان در بیستودومین روز تابستان ۱۲۸۸ وارد تهران شدند و توانستند طی سه روز درگیری، مستبدین را شکست دهند.
روزی که مجاهدان مشروطهخواه تهران را فتح کردند، محمدعلی شاه از تاج و تخت و مقام سلطنت دست کشید و به سفارت روس پناهنده شد. بدین ترتیب عمر حکومت استبدادی سیزده ماهه پادشاهی که فریب وسوسههای شیطانی اطرافیان را خورده و زمام امور کشور را به دست بیگانه سپرده و ملت خود را به خاک و خون کشیده بود، با نکبت و تلخ کامی به پایان رسید.
پس از به توپ بستن مجلس، دوره مستعجل مشروطه اول به پایان محتوم خود رسید. در تهران حکومت نظامی ایجاد و استبداد صغیر آغاز شد، اما سه شهر تبریز، رشت و اصفهان مقاومت کردند
محمدعلی میرزا قاجار نوه دختری میرزا تقیخان بود که در دوره مشروطه به دلیل ترس از احتمال نزدیکی مشروطهخواهان به ظلالسلطان و نصب وی به سلطنت از آنان حمایت میکرد، اما پس از مرگ پدرش و هنگامی که بر تخت سلطنت تکیه زد از همان روز نخست بنا را بر مخالفت با مشروطه و مشروطهخواهان گذاشت. او در نخستین اقدام نمایندگان مجلس شورای ملی را به مراسم تاجگذاری دعوت نکرد و بعد هم هنگامی که با نمایندگان مجلس اختلاف پیدا کرد عرادههای توپ نظام استبداد زودتر از گفتگو، خود را به بهارستان رساندند و کلنل لیاخوف روسی پارلمان ایران را به توپ بست.
یک روز پس از به توپ بستن مجلس، ملک المتکلمین، سیدجمال الدین واعظ، جهانگیرخان صور اسرافیل و سلطان العلمای خراسانی در باغشاه به قتل رسیدند. عدهای از سران مشروطه به سفارت انگلیس پناهنده شدند. برخی دیگر در قلهک اقامتگاه تابستانی سفارت انگلیس به زندگی ادامه دادند و چندین نفر نیز زندگی مخفی در پیش گرفتند. دوره مستعجل مشروطه اول به پایان محتوم خود رسید، در تهران حکومت نظامی ایجاد و استبداد صغیر آغاز شد، اما سه شهر تبریز، رشت و اصفهان مقاومت کردند.
بعد از عملیات محمدعلی شاه علیه پارلمان و درست هنگامی که شاه نشان داد که به هیچ وجه حاضر نیست دست از حکومت استبدادی خود بردارد آیات عظام نجف اعلام کردند که «همراهی و اطاعت و شلیک بر ملت و قتل مجلسخواهان در حکم اطاعت یزید بن معاویه و با مسلمانی منافی است». بدین ترتیب مبارزه با استبداد برای نیروهای آزادیخواه ایران وارد مرحله تازهای شد.
تبریز تا آنجایی مقاومت کرد که آتش مشروطهخواهی از زیر خاکستر زبانه کشید و به شهرهای دیگر سرایت کرد. خیزش رشت شروع شد و سپس جنبش انقلابی در دیگر شهرها را زنده کرد
با رسیدن خبر به توپ بستن مجلس به تبریز، مجاهدانی که در سنگرها آماده ایستاده بودند، جنگ علیه حکومت استبداد را شروع کردند که ۱۱ ماه طول کشید. حکومت نتوانست اداره این شهر را به دست بگیرد، تبریز تا آنجایی مقاومت کرد که آتش مشروطهخواهی از زیر خاکستر زبانه کشید و به شهرهای دیگر سرایت کرد. خیزش رشت شروع شد و سپس جنبش انقلابی در دیگر شهرها را زنده کرد، قبایل بختیاری نیز به جنبش پیوستند، فدائیان تبریز نیز آمده شدند و جبهه متحد به طرف تهران حرکت کرد.
نخستین دسته از مجاهدین که به قصد تسخیر پایتخت از قرارگاه خود خارج شدند؛ هزار سوار بختیاری بودند که به سرداری حاجی علیقلی خان سردار اسعد در ۲۹ خرداد ۱۲۸۸ شمسی از راه جوشقان و قم عازم تهران شدند و نیروی دولتی را که در کاشان متمرکز شده بودند پشت سر گذاشتند و در همان حال سران دیگر بختیاری در تدارک نیرو و بسیج افراد برای حرکت به سوی پایتخت بودند.
وصول خبر حرکت سردار اسعد به تهران چنان رعب و هراسی در دل درباریان و رجال دستگاه استبداد انداخت که کلیه وزرا غیر از سعدالدوله از شغل خود کنارهگیری کردند.
نیروی تحت فرماندهی سردار اسعد در قم با رسیدن نیروهای جدید از بختیاری و مجاهدین داوطلب اصفهان و فارس تقویت شدند. مقارن این اوقات قزوین به تصرف نیروی مجاهدین گیلان درآمد که فرماندهی آنان با محمد ولی خان نصر السلطنه سپهدار بود.
راه آشتی میان دولت و ملت بسته شده بود. مردم عزم خود را جزم کرده بودند تا محمد علی شاه را براندازند. درست در آستانه حمله به تهران وزیر مختار انگلیس در تهران گزارش داد تا وقتی محمد علی شاه بر اریکه سلطنت قرار دارد، تأسیس نظام مشروطه غیرممکن است
حرکت این نیرو از قزوین به سوی تهران تا کرج بدون خونریزی صورت گرفت و اولین برخورد این نیرو با دستهای از قزاقان به فرماندهی بلینف در کنار پل کرج روی داد. یفرم خان به همراهی دوست و همکار خود ابراهام خان که هر دو اعضای برجسته حزب «اتحاد و اتفاق» یا داشناک ارامنه تابع ایران بودند با یک حمله نیروی قزاق را در هم شکستند.
کمی بعد بین نیروهای سپهدار و سردار اسعد که اولی در کرج و دومی در رباط کریم موضع گرفته بودند ارتباط برقرار شد در این موقع نمایندگان سیاسی انگلستان از جانب سفارت انگلیس در تهران با دو سردار ملیون تماس گرفتند و گفتگو کردند، شاید آنان را از حرکت به سوی تهران بازدارند، اما نتیجهای به دست نیاوردند جز آن که مشاهدات خود را یادداشت کردند.
راه آشتی میان دولت و ملت بسته شده بود، مردم عزم خود را جزم کرده بودند تا محمد علی شاه را براندازند. درست در آستانه حمله به تهران جورج بارکلی وزیرمختار انگلیس در تهران گزارش داد تا وقتی محمد علی شاه بر اریکه سلطنت قرار دارد، تأسیس نظام مشروطه غیرممکن است.
مجاهدین گیلان و اصفهان و بختیاری طبق قراری که بین فرماندهان آن دو نیرو گذاشته شده بود به سمت تهران پیش راندند. در این آرایش یفرم خان و سربازان ورزیده و جنگ دیده او در مقدمه و بختیاریها در جناح راست و مجاهدین گیلان در جناح چپ پیش میرفتند.
نبرد با نیروهای دولتی که از تهران تا کاروانسرا سنگی جلو آمده بودند سه روز طول کشید و نیروی دولتی شکسته شد. آنگاه برای تصرف تمام نقاط حساس پایتخت نیز سه روز جنگ در داخل شهر ادامه یافت تا آن که روز ۲۵ تیرماه ۱۲۸۸ شمسی داوطلبان بسیاری از شهرهای مختلف و حتی از قفقاز به تهران رسیدند و آنجا را فتح کردند.
محمدعلی شاه از تاج و تخت و مقام سلطنت دست کشید و به کعبه آمال خود یعنی سفارت روس پناهنده شد و بدین ترتیب عمر حکومت استبدادی سیزده ماه پادشاهی که فریب وسوسههای شیطانی اطرافیان را خورده و زمام امور کشور را به دست بیگانه سپرده و ملت خود را به خاک و خون کشیده بود با نکبت و تلخ کامی به پایان رسید.
فتح تهران روز پیروزی نهایی نیروی ملی بر دشمنان آزادی بود و پایتخت غرق در جوش و خروش شد؛ به ویژه هنگامی که خبر پناهنده شدن لیاخوف به بهارستان در میان مردم منتشر شد.
فتح تهران روز پیروزی نهایی نیروی ملی بر دشمنان آزادی بود و این شهر غرق در جوش و خروش شد. به ویژه هنگامی که خبر پناهنده شدن لیاخوف به بهارستان در میان مردم انتشار یافت، آزادیخواهان از شادی در پوست نمیگنجیدند.
احمد کسروی در همین مورد نوشته است: «سردار اسعد و سپهدار بهارستان را نشیمنگاه گرفته و مردم دسته دسته به آنجا میشتافتند. خیابان سراسر پر از مردم بود. در این میان یک تماشای بسیار پر بهایی بهره تهرانیان گردید و آن زبونی و خواری لیاخوف بود که در میان آن شور و خروش از بانک شاهی بیرون آمده با امیر مجاهد از سران مجاهدین و آزادیخواهان در درشکه نشستند و راه خیابان پیش گرفتند کجا میرود این بدترین دشمن آزادی؟ به بهارستان آری به بهارستان همان جایی که با توپ ویران ساخته بود میرود تا از سران آزادی زینهار خواهد و بر جان خود ایمن گردد و، چون بیچاره شده و زبون گردیده از مردم میترسد که بر سرش ریزند و خواستار شده، امیر مجاهد برای بردن او تا بانک شاهنشاهی آمده».
هشت ماه بعد از فتح تهران، ستار خان و باقر خان سردار و سالار ملی که با مقاومت مثالزدنی خود در آذربایجان، پرچم قیام علیه استبداد را برافراشته نگاه داشتند، گام به پایتخت نهادند و با استقبال مردم تهران و سران دولت مشروطه مواجه شدند؛ چهرههایی که در تاریخ ایران به عنوان احیاگران راستین آزادی نامشان به ثبت رسید، اما سرنوشتی مشابه فاتحان تهران در دولت مشروطه نیافتند حال آن که این مقاومت تبریز بود که باعث شد مشروطهخواهان در شهرهای دیگر برانگیخته شوند و تکاپوی خود را از سر بگیرند. در خراسان، فارس و گرگان حرکتهای جدیدی شکل گرفت و از آن مهمتر، حرکتهایی بود که در اصفهان و گیلان تا فتح تهران و سرنگونی استبداد صغیر امتداد یافت.
منبع: ایرنا