امانوئل مکرون با انحلال مجلس ملی، فرانسه را در شرایطی فوق العاده معلق قرار داده که وابسته به نتایج انتخابات پارلمانی است.

پس از آنکه حزب محافظه کار مکرون در اوایل ماه جاری میلادی در انتخابات پارلمان اروپا، در برابر حزب راست‌گرای «اجتماع ملی» (RN) شکست خورد، سیاست فرانسه در آشفتگی فرو رفت. 

امانوئل مکرون در ۱۶ ژوئن انحلال مجلس ملی را اعلام کرد و دیروز یک شنبه دور نخست انتخابات پارلمانی فرانسه برگزار شد و بر اساس نتایج اولیه آن که از سوی وزارت کشور فرانسه اعلام شد، ائتلاف احزاب چپ «جبهه مردمی جدید» فرانسه پس از حزب لوپن، با کسب ۲۹.۱ درصد آرا در رتبه دوم قرار دارد که شامل احزاب «فرانسه سرکش» (LFI)، «حزب سوسیالیست» (PS)، «حزب کمونیست» (PCF)، «سبز‌های زیست محیطی اروپا» (EEVL) و «حزب رادیکال» است.

ائتلاف میانه‌روی مکرون متشکل از احزاب «رنسانس»، «مدوم» و «افق‌ها» نیز تنها توانست ۲۱.۵ درصد آرا را به خود اختصاص داده و به کسب رتبه سوم اکتفا کند.

 قرار است مرحله دوم انتخابات زودهنگام پارلمانی فرانسه یکشنبه هفته آینده (۱۷ تیر) برگزار شود و تنها نامزد‌هایی به دور دوم انتخابات راه خواهند یافت که بیش از ۱۲.۵ درصد آرا را کسب کرده باشند.

 از این رو باشگاه خبرنگاران جوان مصاحبه‌ای را ترتیب داده با لوئیس الیافی، نویسنده و فعال فرانسوی که در ذیل مشروح آن از نظرتان می‌گذرد.

-در شرایط فعلی جهان به عنوان یک تحلیلگر در حوزه سیاست فرانسه می‌خواستم نظر شما را درباره اوضاع فعلی در این کشور بدانم.

لوئیس الیافی: بیشتر چهره‌های سیاسی در فرانسه راه آسانی را انتخاب کرده اند، به ویژه با متهم کردن یکدیگر به آنچه در هشت ماه گذشته درباره اسرائیل و غزه گفته و شنیده شده است. اینگونه است که پس از سوژه اصلی انتخابات اروپا، خاورمیانه به یکی از موضوعات مورد علاقه نامزدهای انتخابات پارلمانی تبدیل شده است. جهان عرب، اگرچه در مرکز بحث‌های فرانسوی‌ها قرار دارد، اما در واقع تنها بهانه‌ای برای یک درگیری ایدئولوژیک دیگر است که این بار داخل فرانسه و نتیجه آن در ابتدا می‌تواند به ضرر مردم باشد.

مسابقه یادبود

بحث داخلی کنونی در مورد مناقشه خاورمیانه اولاً به یک شکاف تاریخی در سطح حافظه تاریخی مرتبط است که ناشی از استعمار به ویژه در الجزایر است. بنابراین یک سنت پوچ پدید آمده است که شامل مخالفت با این دو خاطره یا حتی رقابت با آنهاست. اگرچه این دو رویداد قطعاً از نظر زمینه و پیامد‌ها متفاوت هستند، با این وجود یک نکته مشترک آنها را به هم پیوند می‌دهد چرا که هر کدام یک لکه پاک نشدنی در سنت جهانی گرایی فرانسوی را تشکیل می‌دهند.

درگیری اسرائیل و فلسطین در واقع چیزی نیست جز ویترین فرانسه‌ای که از گذشته خود شرمنده است. از زمان روز پیروزی در ۱۹۴۵ که جنگ الجزایر به آن اضافه شد، مفهوم هویت دیگر در بحث سیاسی مورد استقبال قرار نگرفت. بنابراین مجلس ملی با تبدیل شدن به منطقه‌ای از جزیی گرایی‌های کوچک که در آن ما فقط از «یهودیان» و «اعراب» صحبت می‌کنیم، نام خود را کمتر و کمتر به درستی به کار می‌برد. برخی می‌گویند که با یهودستیزی مبارزه می‌کنند، برخی دیگر می‌گویند با نژادپرستی مبارزه می‌کنند. همه فکر می‌کنند از برابری و مبارزه با تبعیض دفاع می‌کنند در حالی که فقط در مورد گروه‌های قومی کاملاً آشتی ناپذیر صحبت می‌کنند.

بنابراین، خاورمیانه به بهانه‌ای ایده آل برای صحبت درباره  هویت تبدیل شده است، بدون اینکه ظاهراً آن را لمس کنیم. در پس‌زمینه، یک بحث اساسی که فرانسوی‌ها برای مدت طولانی آن را به تعویق انداخته‌اند: همان تعریفی که آنها هستند. آیا ما هنوز جهان گرا هستیم؟ آیا سکولاریسم ما هنوز کار می‌کند؟ آیا بیانیه ۱۷۸۹ هنوز معنی دارد؟ آیا ما نژادپرست هستیم؟ یهودستیزهستیم؟ آیا ما از دیگری می‌ترسیم؟ این انتخابات ما را به یک درون نگری وادار می‌کند که مدت هاست به پایان رسیده است.

بهانه‌های واهی

اما فراتر از این سؤالات، خود ما به عنوان فرانسوی، این مردمان دیگر هستند که شاید از پاسخ‌های احتمالی ما رنج ببرند زیرا اگرچه جهان عرب اعم از مسلمان، یهودی و مسیحی در کانون بحث‌های فرانسوی قرار دارد، فرانسه هیچ کاری برای آن انجام نخواهد داد. بسیاری هستند که با حمایت از کسانی که همه امید‌ها را در منطقه می‌کشند، از همان جام ذلت می‌نوشند.

راست افراطی همیشه در هر جایی از جهان مراقب بوده که از برخی از متحدان آنها که برای رای دهندگانش دردسرسازتر هستند، نام نبرد. بخشی از چپ افراطی نیز همین انتخاب را انجام داد، اما با فرض اینکه می‌تواند اوضاع را مدیریت کند از برخی تصمیم‌های کلیدی و مهم در عرصه بین المللی مثل حذف حماس به عنوان یک گروه تروریستی امتناع کرد و در نتیجه رضایت خاصی از خود نشان داد. این برای مثال در مورد امانوئل مکرون است که روابطش با ایران تا به امروز مبهم باقی مانده است درست مانند روابطی که به طور غیررسمی با نماینده لبنانی خود حفظ می‌کند - برای مثال با حمایت از سلیمان فرنجیه در انتخابات ریاست جمهوری، چند سال پس از وعده  سیاسی جدید . همینطور برای درگیری در غزه، جایی که اردوگاه ریاست جمهوری در عین حال می‌توانست حمایت بی قید و شرط خود را از طریق صدای یائل براون، رئیس مجلس ملی  اعلام کند و رسماً خواستار توقف جنگ شود.

آیا نوعی خودخواهی وجود ندارد که فقط افراد ممتاز بتوانند به خود اجازه دهند از بدبختی دیگران برای اصلاح مبارزات انتخاباتی خود استفاده کنند که هیچ عواقبی برای این دیگران نخواهد داشت؟ آنهایی که سیاستمداران ما درباره آنها صحبت می‌کنند لزوماً این شانس را ندارند. برخی می‌گویند در خاورمیانه همه چیز به هویت مربوط است. آیا آنها کاملا اشتباه می‌کنند؟ احتمالا نه. با این حال، واضح است که فرانسوی‌ها گاهی اوقات می‌توانند در این دام بیافتند. هشت ماه گذشته این را ثابت کرده است. تفاوت در این واقعیت نهفته است که آنها می‌توانند در حالی که بر صندلی راحتی که یک دموکراسی واقعی به آنها ارائه می‌دهد تکیه زنند و درباره ارزش‌های خود بحث کنند، اما ترجیح می‌دهند این نمایش را طور دیگری بازی کنند.

در فرانسه رایج است که مشرق زمین را پیچیده و پر از هویت‌های پر التهاب بدانیم اما اکنون دیگر درسی برای تدریس در این زمینه هم وجود ندارد، زیرا خود فرانسه امروز پر است از درس‌های عبرتی که شاید برای بسیاری تکرار نشود و این بار نه فرانسه که تاریخ از آنها بیاموزد.

لوئیس الیافی، وکیل، مقاله نویس فرانسوی-لبنانی است و یکی از آثار او «نامه‌ای به نسل من: جوانان با افراط و تفریط روبرو هستند» می‌باشد که در سال ۲۰۰۲ منتشر شد.

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار