شب جمعه بیستوپنجم شوال سال ۱۳۳۴ هجری قمری برابر با دوم شهریور ۱۲۹۵ خورشیدی، خانۀ کربلایی محمود، غرق نور و شادی شد.
در آن شب نورانی، نوزادی پا به عرصۀ وجود گذاشت که سالها بعد قلب انبوهی از شیفتگان علم و معرفت، و شیعیان خاندان عصمت و طهارت (علیهمالسلام) را روشن ساخت.
کربلایی محمود مردی صالح، خوشنام و معتمَد مردم فومن، با الهام از هاتفی که در جوانی گوش جانش را نواخته بود، نام فرزند نو رسیدهاش را «محمدتقی» گذاشت.
نخستین رویداد مهم در زندگی محمدتقی، مرگ مادر، در شانزده ماهگی او بود. مرگ مادر، خانواده را سوگوار کرد و از آن پس، خواهر بزرگتر، مادر برادر شد.
در دوران خردسالی، محمدتقی همنشین خلوت پدر بود و میدید که چگونه عشق به اهلبیت اطهار (علیهمالسلام) از قلب محزون پدر میتراود و بر صفحه کاغذ، مرثیههایی میشود که داغداران عزای حسینی (علیهالسلام) زمزمهاش میکنند و محافل خود را با آن سرودهها رونق میدهند.
محمدتقی در همه این لحظهها همنشین پدر بود و در حالی که گاهی خود نیز مرثیه میسرود، آرام آرام دل به آن شهید عشق بست و حزن آن امام مظلوم تا پایان عمر در جانش نشست.
زمزمۀ مرثیههای حسینی، از کوچهباغهای فومن، او را به گوشۀ دنج مکتبخانه ملاحسین کوکبی فومنی کشاند و پای تلاوت آیات پرشور قرآن نشاند؛ در آن سکوت شورانگیز با نوای ملکوتی «الحمدلله رب العالمین» آشنا شد.
آنگاه خود زبان به تلاوت آیات بیّنات گشود و شوقمندانه سورههایی از قرآن کریم را بهخاطر سپرد. اما روح تشنهاش همچنان جویای زلال معرفت بود و پیمانه الفاظ و حروف سیرابش نمیکرد.
شوق درس پای ایوان طلا
بدین روی وارد حوزۀ علمیۀ فومن شد تا معانی آیات قرآن کریم و معارف روایات ائمه اطهار (علیهم اسلام) گوش جانش را بنوازد. در همان حوزۀ کوچک، اما سرشار از مباحثه و گفتگوی علمی، نخستین گامهای علمی و معنوی را برداشت.
با جدیتی وصف ناشدنی و شوقی شگفت، دروس حوزوی را کنار برخی متون فارسی همچون بوستان، گلستان و کلیله و دمنه فرا گرفت و طی هفت سال کوشش مستمر، در زمرۀ شاگردان برتر استادان، جا گرفت.
اما این مقدار، همۀ بهره و نصیب محمدتقی از حوزه علمیه فومن نبود. این دوره به لحظههای ناب کسب معرفت و اخلاق و تهذیب نفس و کسب فیض از محضر عالمانی، چون آیتالله حاج شیخ احمد سعیدی فومنی آراسته شد. لحظههای دلانگیز حضور در نماز آن عالم بزرگوار که افزون بر خضوع و خشوع ربانی، حالاتی شگفت و رازآلود در تکلم عاشقانهاش با خداوند داشت، توأم با شکوهی معنوی بود که هیچگاه از خاطر امام و مأموم محو نشد.
در جمادیالثانی سال ۱۳۴۸ قمری مطابق با ۱۳۰۸خورشیدی، زمان هجرت از دیار پدری فرا رسید. بیگمان در لحظههای خلوت محمدتقی با استادان حوزه علمیه فومن -که از دانشآموختگان نجف بودند- لحظههایی نیز به ذکر محاضر درس حوزه علمیه عراق میگذشت و او را به وجد میآورد و قلب مشتاقش را به صفای حرم حضرت علی و حضرت امام حسین (علیهماالسلام) میکوچاند و پای آن قبور نورانی مینشاند.
آن مجالس و گفتگوها، شوق طلبۀ فومنی به عتبات عالیات را چنان برانگیخت که سرانجام تصمیم به هجرت گرفت و راهی دیار معصومین (علیهمالسلام) شد.
پای در راه
محمدتقی در سیزده سالگی، دل به هجرت سپرد تا روح ناآرامش در بارگاه امامان معصوم (علیهمالسلام) آرام گیرد و ذهن جستجوگرش در حوزه علمیۀ آن سامان، قرار گیرد. پدر که شوق فرزند فاضلش را دید، همراه یکی از دوستان متمکّنش که قصد تشرف به عتبات داشت، او را به کربلا فرستاد.
اما محمدتقی در سفر اول، موفق به خروج از مرز نشد و مأموران مرزی به بهانهعدم همراهی والدین یا نداشتن جواز خروج، از ورودش به عراق جلوگیری کردند. این اتفاق اگرچه روح مشتاقش را آزرد، اما یادآوری رخدادی معنوی در دوران کودکیاش، او را مطمئن ساخت که به کربلا خواهد رفت و اینگونه نیز شد؛ سرانجام توانست خاک مقدس کربلا را ببوسد. این زمان، محمدتقی تا چهارده سالگی چند ماه فاصله داشت و به رغم بزرگی روح و انبوهی دانش، هنوز به سنّ تکلیف نرسیده بود.
محمدتقی به منزل عمویش که در آن زمان مقیم کربلا بود، وارد شد و پس از حدود یک سال به مدرسه رفت و در حجره ساکن شد. حوزۀ علمیه کربلا در آن زمان، استادان مهمی را در خود جای داده بود و محمدتقی در این سالها ادبیات عرب و بخشی از کتابهای فقه و اصول را خواند و در سال دوم سکونتش در کربلا، نزد حضرت آیتالله حاج شیخ جعفر حائری فومنی و با حضور پدر بزرگوارش که به کربلا مشرف شده بود، به کسوت روحانیت درآمد.
چهار سال در کربلای معلی به تلاش بیوقفه در کسب دانش و معرفت گذشت؛ کوششی که با تهذیب نفس و کسب مکارم اخلاق با استمداد از فیوضات حضرت سیدالشهداء (علیهالسلام) همراه بود.
مهاجرت به نجف
دوران سراسر شور در حوزۀ علمیه کربلا، به زمان سراسر شوق هجرت به حوزه علمیه نجف و مجاورت آستان ملکوتی امیر مؤمنان و مولای موحدان، علی (علیهالسلام) بدل گشت. محمدتقی که بخشی از دروس سطح حوزه را خوانده بود، گمگشته خویش را در حوزه دیرسال و عظیم نجف میجست و سرانجام نیز درسال ۱۳۵۲ قمری، برابر با ۱۳۱۲ خورشیدی، پس از چهار سال حضور در کربلا، قدم در راه نجف گذاشت. حوزۀ پرشکوه و کهنسال نجف، در آن دوران اقامتگاه عالمان، مجلس فقیهان و مأوای عارفان بود.
شیخ محمدتقی دل به اقیانوس بیکران حوزه علمیه نجف سپرد تا گوهر دانش را از آن دریای مواج صید کند. نخست بخشهای پایانی سطح عالی علوم حوزوی را در محضر استادانی همچون حاج شیخ مرتضی طالقانی، سید هادی میلانی، حاج سید ابوالقاسم خویی، شیخ علیمحمد بروجردی و سید محمود شاهرودی به پایان رساند و سپس وارد دروس خارج فقه و اصول شد.
برای تحصیل در دروس خارج، در محضر استادان طراز اول نجف و استوانههای فقه و اصول و معارف اهل بیت (علیهمالسلام) همچون آیتالله آقا ضیاء عراقی و آیتالله میرزای نائینی در اصول و آیتالله شیخ محمد کاظم شیرازی در فقه زانوی ادب زد و در محضر دریای ژرف حکمت و قله بلند دانش، حکیم بزرگ و بزرگوار، فقیه اهلبیت (علیهمالسلام) و فیلسوف وارسته، آیتالله غروی کمپانی، آرام گرفت و سالها ماندگارشد. همچنین از محضر درس فقیه برجسته آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی بهره وافی و کافی برد.
از کتابت سفینهالبحار تا قرائت اسفار
دقت نظر، تیزهوشی و خلاقیت ذهنی در کسب علم و توجه به نکات ظریف درسی از این طلبۀ فومنی، شخصیتی ممتاز و برجسته ساخت و او را در چشم و دل استادان و همقطاران برکشید. شیخ محمدتقی علاوه بر فقه و اصول، به فلسفه و علوم عقلی نیز توجه داشت. بدین رو کتابهای مهم فلسفه مانند «الاشارات و التنبیهات» و «اسفار» را نزد آیتالله سید حسین بادکوبهای فراگرفت.
با تدریس دروس، از فضلا و مدرسین سطوح عالی حوزه شد و همکاری با محدّث کبیر حاج شیخ عباس قمی در تألیف کتاب «سفینة البحار» از دیگر فعالیتهای علمی و معرفتی وی در آن سالها بود.
اما بهره وی از استادان و بزرگان حوزه علمیۀ نجف در کسب علم و دانش محصور نشد، بلکه همنشینی معنوی با صاحبان دل و معرفت، نخستین تجربههای عرفانی و معنوی را برای او رقم زد.
علاوه بر همه تلاشها و مجاهدتها و بهرهگیری از محضر علما و آیات عراق، دو چهره برجستۀ علمی و معنوی حوزۀ نجف تأثیر عمیقتری بر شخصیت آیتالله بهجت گذاشتند: علامۀ کبیر، آیتالله غروی اصفهانی مشهور به کمپانی و آیتالله میرزا علی قاضی.
حضرت آیتالله غروی اصفهانی فکری جوّال و نافذ و دقیق داشت و آیتالله بهجت، سالها از محضر این استاد بیبدیل بهرهها برد و در محضر درس ایشان، پیوسته آموخت و نقد کرد و پیش رفت؛ بدان حد که در زمرۀ بهترین شاگردان آن فقیه خردمند و بزرگ درآمد.
آیتالله بهجت، علاوه بر استفادههای علمی از محضر استاد، به کسب فیوضات معنوی نیز نایل گشت و بهشدت تحت تأثیر علمی و معنوی استاد عالیقدرش قرار داشت و این تأثیر در رفتار علمی و معنوی ایشان به کمال مشهود بود.
همچنین عارف نامی و سالک بیهمتا، حضرت آیتالله میرزا علی قاضی تأثیر بسیاری بر روش عرفانی و کسب مراتب معنوی آیتالله بهجت گذاشت. به واقع وی با ورود به نجف اشرف در سن هیجده سالگی، گمشده خویش را در وجود این استاد بزرگ یافت و سالها در محضر پر فیض آن دریای عرفان و معنا، شاگردی کرد. آیتالله قاضی نیز به این شاگرد مستعد و حقیقتجوی خود عنایات ویژه داشت و از سر صمیمیت و محبت، او را «فاضل گیلانی» خطاب میکرد.
دورۀ مبارک و پر فراز و نشیب حضور در نجف اشرف، برای شیخ محمدتقی، فرصتی طلایی بود تا با همه قوا در تهذیب نفس و کسب دانش بکوشد؛ اما اشتغال شدید و شبانه روزی به تحصیل و تهذیب، گاهی وی را در بستر کسالت و بیماری میافکند. از همین روی، هر از گاه باید به کاظمین و سامرا و کربلا میرفت تا ضمن تغییر آب و هوا، جسم نحیف خود را از آسیبهای بیشتر مصون نگه دارد.
چشم قم از قدمش روشن شد
سرانجام پس از شانزده سال سکونت در جوار مضجع نورانی ائمه هدی (علیهمالسلام) و حضور فعّال و تلاش خستگیناپذیر در راه کسب علم و معرفت و شاگردی در محضر استادان طراز اول حوزه علمیه نجف و سالها تدریس و تحقیق، همراه با کسب درجۀ اجتهاد، با سینهای سرشار از علم و معرفت و قلبی لبریز از شوق و توجه، برای درمان و رفع کسالتهای ناشی از ریاضت و سختگیری برنفس، به زادگاه خویش بازگشت.
ماه جمادیالثانی سال ۱۳۶۴ قمری، برابر با ۱۳۲۴ خورشیدی، تاریخ بازگشت آیتالله بهجت در سن کمتر از سی سالگی به ایران است. مدّت چندانی از ورودش به وطن نگذشته بود که به پیشنهاد خواهر بزرگتر که در حقّ او مادری کرده بود، ازدواج کرد.
پس از چند ماه حضور و اقامت در فومن، بار دیگر عزم سفر به نجف کرد؛ اما این بار بر آن شد که در مسیر راه و همزمان با پرداختن به امور گذرنامه، چندی در شهر مقدس قم ساکن شود، تا با حوزۀ علمیۀ قم آشنایی بیشتری پیدا کند؛ سپس عازم نجف گردد. بدین رو در شوال سال ۱۳۶۴ هجری قمری، برابر با ۱۳۲۴ خورشیدی، عازم قم شد.
بیش از چندی از حضورش در قم نگذشته بود که در ۲۸ صفر سال ۱۳۶۵ هجری قمری، برابر با سال ۱۳۲۵ هجری شمسی، پدر مهربانش با خاطری آسوده از سرنوشت فرزند، به دیار باقی شتافت و فرزند را داغدار وجود مهربان و گرامیاش کرد.
ماههای سکونت در قم با خبرهایی ناگوار که از نجف میرسید، همراه بود. رحلت آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی در ذیالحجه ۱۳۶۵ هجری قمری و حضرت آیتالله میرزا علی قاضی در ربیعالاول ۱۳۶۶ هجری قمری، خبرهای جانسوزی بودند که فاضل گیلانی را به سوگ نشاند. اکنون او بود و خاطرات فراوانش از روزها و شبهای نجف و آنچه از استادان معنوی و بزرگوارش در خاطر داشت.
۶۰ سال درس خارج فقه!
این اخبار و فوت پدر، وی را برآن داشت که در مجاورت حرم کریمه اهل بیت، حضرت فاطمۀ معصومه (سلاماللهعلیها) سکنی گزیند و بوی گل را از گلاب جوید. حضور حضرت آیتالله بهجت در شهر مقدس قم، جلوههایی برجسته و نمود و ظهوری متنوع در عرصهای مختلف داشت. نخستین فراز از زندگی ایشان، حضور در دروس خارج مراجع تقلید عصر بود.
حوزۀ علمیۀ قم که حدود ۲۴ سال از زمان تجدید حیاتش به همت والای آیتالله حائری میگذشت، با حضور عالمان و مجتهدان برجسته، بهویژه پس از ورود آیتالله بروجردی (رحمةالله) که چند ماهی از آن نگذشته بود، به حوزهای قدرتمند و گرم مبدل شده بود.
آیتالله بهجت علیرغم آنکه در زمان ورودش به قم مجتهدی مسلم بود، برای رونق بیشتر دروس خارج و ادای احترام به استادان برجستۀ حوزه، در درس خارج آیتالله حجت کوه کمرهای و نیز درس حضرت آیتالله بروجردی شرکت کرد و در زمرۀ برجستهترین افراد حاضر در درس آن مرجع کل قرار گرفت و به زودی به عنوان یکی از مهمترین و دقیقترین مُستَشکلان درس ایشان شتاخته و انگشتنما شد. بدین روی، لب از نقد و اشکال علمی بست تا به چشم نیاید و بدو توجه نشود.
ایشان همچنین پس از ورود به قم، مشغول تدریس شد و پس از قریب یک سال، به تدریس خارج فقه و اصول همت گماشت که بیش از شصت سال و تا آخرین روزهای عمر پر برکتشان ادامه یافت.
در سالهای اخیر صبحها به تدریس خارج فقه و عصرها به تدریس خارج اصول اشتغال داشت و به انگیزۀ دوری از شهرت، حجرههای مدارس و سپس منزل خود را محل تدریس قرار داد؛ اما سرانجام با اصرار شاگردان، نخست در دو مسجد کوچک و از سال ۱۳۷۵ شمسی در مسجد فاطمیه، درسهای خود را برگزار کرد و تا پایان عمر در این محل مقدس به تدریس اهتمام ورزید.
راه اشک
فراز برجسته دیگر فعالیتهای آیتالله بهجت در قم، برگزاری مراسم روضه بود که بیش از چهل سال و تا پایان عمر شریفشان برپا بود. مراسم روضۀ حضرت اباعبدالله الحسین (علیهالسلام) از سوی ایشان ابتدا در منزل و پس از قبول مسئولیت مرجعیت، در مسجد کوچک، اما باصفای فاطمیه برگزار میشد و ایشان در گرمترین و سردترین روزهای سال، و حتی در بدترین وضعیت جسمی تا اواخر عمرشان، مصرانه در این مجلس شرکت میکردند و برای مظلومیت آن امام شهید اشک میریختند.
در تابستانها نیز که به مشهد مقدس مشرف میشدند، این مجلس برپا بود. گویی اصرار ایشان در برپایی و حضور در مجلس روضه، اهتمام در عمل به وصیت استادشان بود که فرموده بودند: «روضه هفتگی حضرت اباعبدالله را ترک نکنید.»
مجلس روضۀ هفتگی ایشان محفل همۀ دلسوختگان و شیفتگان اهلبیت عصمت و طهارت (علیهمالسلام) بود؛ کسانیکه از شهرهای مختلف کشور به شوق شرکت در روضۀ اباعبدالله الحسین (علیهالسلام) در این محفل جمع میشدند و اشک ماتمشان در عزای حسین با اشک شوق دیدار این مرجع عظیمالشأن در هم میآمیخت.
عادتی که تا ۹۰ سالگی ترک نشد
نام آیتالله بهجت، نماز و مناجات را در ذهنها تداعی میکند. این تداعی و همراهی، دست کم دو دلیل داشت: نخست حالات و معنویت آن وارسته مرد الهی هنگام نماز بود، و دلیل دیگر، اهتمام شگفت ایشان به برگزاری نماز جماعت در همه روزها و اوقات سال بود که از همان آغاز، بزرگان و زبده عالمان حوزه علمیه در آن شرکت میکردند.
ایشان نخست تمام نمازهای یومیه را به جماعت در مسجد فاطمیه اقامه میکرد؛ اما در سالهای پایانی عمر، بهدلیل کهولت سن، به اقامه نماز ظهر و عصر بسنده کردند.
شکوه و عظمت نماز جماعت ایشان در مسجد فاطمیه در هیچ نوشتهای نمیگنجد و فقط کسانیکه این عظمت و شکوه معنوی را درک کردهاند، میتوانند شمهای از آن را به بیان آورند.
خاطرۀ آن روزها و شبها که صفهای نماز از صحن مسجد به حیاط و کوچهها میرسید، هرگز از حافظۀ نمازگزاران مسجد فاطمیه محو نخواهد شد و بسا پیران و جوانانی که بیتاب آن لحظههای ناب معنویاند.
از دیگر برنامههای دائمی و زیبای ایشان، حضور هر روزه در حریم ملکوتی حضرت فاطمه معصومه (سلاماللهعلیها) بود.
ایشان تا پایان زندگی سراسر نور و برکت خویش تا آستانه نود سالگی، هر روز پس از نماز صبح و تعقیبات آن، به زیارت ضریح مطهر حضرت فاطمۀ معصومه (سلاماللهعلیها) میشتافت و سپس در خلوت عاشقانۀ خویش در گوشهای از حرم مطهر به قرائت زیارات و اقامه نماز میپرداخت.
اثر نورانی قلم
تلاش بیوقفۀ علمی، از دیگر خصایص آن مرجع بزرگوار شیعه بود. حضرت آیتالله بهجت، تألیفات متعددی در فقه و اصول دارند که خود برای چاپ اکثر آنها اقدام نکردند.
وقتی گروهی از مؤمنان خواستند آثار ایشان را بدون استفاده از وجوه شرعی، چاپ کنند، خطاب به آنان فرمود: «هنوز بسیاری از کتابهای علمای بزرگ، سالها است که مخطوط باقی ماندهاند؛ آنها را چاپ کنید. این کتابها دیر نشده است.».
اما همین مقدار که از قلم توانا و فکر نورانی آن بزرگ مرد بر صفحۀ کاغذ نشسته و چاپ شده است، حکایت از عمق اندیشههای فقهی او میکند.
برخی از آثار چاپی و خطی آن فقیه وارسته به این قرار است:
۱. مباحثالاصول (دورۀ کامل اصول)؛
۲. حاشیه بر مکاسب شیخ انصاری (ره) و تکمیل آن تا پایان متاجر؛
۳. مجموعه فقهی «بهجة الفقیه»، شامل کتابهای طهارة، صلاة، زکاة، خمس و حج؛
۴. حاشیه بر مناسک شیخ انصاری (ره)؛
۵. رسالۀ توضیح المسائل (فارسی و عربی)؛
۶. مناسک حج؛
۷. وسیلةالنجاة: این کتاب حاوی آرای ایشان در برخی ابواب فقه است که در متن کتاب «وسیلة النجاة»، تألیف حضرت آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی (ره) آمد و جلد نخست آن به چاپ رسید؛
۸. جامعالمسائل: دورۀ فقه فتوایی، حاصل تأملات بیستوپنج سالۀ این فقیه اهلبیت در مقام اِفتا است که در نوع خود بینظیر است. بخشی از آن، حاشیه بر کتاب «ذخیرةالعباد» مرحوم شیخ محمد حسین غروی است که در پنج جلد به چاپ رسید؛
۹. سرودههای عرفانی و اخلاقی.
منم که شهره شهرم به عشقورزیدن
بیگمان یکی از برجستهترین جلوههای شخصیتی حضرت آیتالله بهجت، گوشهگیری و تلاش خستگیناپذیر او در راه گمنامی و پرهیز از شهرت اجتماعی است. ایشان مصرّانه تلاش میکردند که هیچگاه نامی از خود برجای نگذارند. این شیوه اخلاقی، از روزهایی که در درس بزرگان کربلا و نجف شرکت میکردند، آغاز شد و تا پایان عمر ادامه یافت.
در دوران تحصیل، هنگامیکه احساس کردند اشکالات علمیشان موجب شهرت و آوازهگری میشود، سکوت را برگزیدند و جز به ضرورت زبان به نقد و افاضه نگشودند. پس از آن، در دوران طولانی تدریس نیز هیچگونه اقدام یا کوششی برای مطرح کردن درس خویش نکردند و سفرۀ درس و بحث عالمانه خود را در مدارس و مساجد گمنام پهن میکردند.
در ساحت عرفان و سیروسلوک نیز علیرغم آنکه از شاگردان برجستۀ مرحوم آیتالله میرزا علی قاضی بودند و هماره از بهرههای بالای معنوی برخوردار بودند، هیچگاه جلوهای از آن همه شور و شیدایی را بروز ندادند و همیشه از نقل تجربههای معنوی خویش ابا داشتند. آنچه دربارۀ مقامات معنوی ایشان بر سر زبانها است، بیشتر از ناحیه کسانی است که به کشف بخشهایی از آن وجود شریف توفیق یافته بودند و مقداری نیز مرهون توضیحات اندکی است که خود ایشان در ضمن بیان مقامات و حالات استادانشان گفتهاند. در این توضیحات، ناخواسته و به نحو ضمنی، گوشۀ پرده کنار میرفت و شمهای از کارستان گوینده نیز آشکار میشد. اما هیچگاه، هیچ کس از ایشان کلمۀ «من» را نشنید.
رساله بی نام
در راه مرجعیت نیز هرگز قدمی برنداشتند؛ بهرغم نیم قرن تدریس خارج فقه و اصول، همواره از پذیرش مرجعیت سر باز زدند؛ اما بعد از ارتحال آیات عظام سید محمدرضا گلپایگانی و شیخ محمدعلی اراکی (رحمتاللهعلیهما) و در پی درخواستهای مصرانه و مکرر گروه بسیاری از عالمان و مؤمنان، انتشار رساله را اجازت فرمودند؛ اگرچه با نوشتن نامشان بر روی جلد رساله مخالفت کردند.
در آرزوی تو باشم
روزهای پایانی اردیبهشت ۱۳۸۸، روزهای پایانی انتظار برای رسیدن به بهشت دیدار بود.
در تمام سالهای زندگی مبارکش با همه وجود و با جسم خسته و تکیدهاش و روح تشنه و رنجدیدهاش، آرزوی وصال سرمدی داشت. برای او که عبد صالح خداوند بود و در تمام دوران زندگی خویش جز به بندگی نمیاندیشید، لحظۀ دیدار معبود، آغاز لذت محض روحانی بود.
دیدار با سفیر خوشروی حق، نتیجه نود سال مجاهدت در راه معشوق ازلی بود؛ آسودن در آغوش امن و رحمت الهی، نصیبهای است که بهای آن پاکی و عبودیت است. اما روز فراغت او از دنیای خاکی، شب فراغ دوستان و یاران ارادتمندش بود.
آن روز، در حالیکه روحی بزرگ و شاد به آسمانها پر میکشید، جان هزاران شیفته معنویت و پاکدامنی، اشک حسرت میریخت.
العبد ...
غروب یکشنبه، بیستوهفتم اردیبهشت سال ۱۳۸۸، وقتی خبر رحلت آن عالم ربانی در شهر پیچید، بهت و حیرت و آنگاه ناله و شیون شهر را فرا گرفت. سیل مشتاقان و شیفتگان فقاهت و مرجعیت به سوی قم سرازیر شد. قم سیه پوشید و ازدحام جمعیت عزادار، یادآور تشییع تاریخی آیتالله بروجردی شد. از عامی و عارف، از فاضل و کاسب و از همۀ طبقات مردم در تشییع پیکر مردی حضور رساندند که سینهاش مالامال از عشق و شیفتگی بود و یادگاری مقدس از خود بر جای گذاشت؛ و سرانجام پیکر مطهر آن پیر راحل در حرم مطهر حضرت فاطمۀ معصومه (سلاماللهعلیها) در مسجد بالاسر در خاک مشک بوی عصمت آرمید.
پیکر خاکی آن بزرگ افلاکی در حریم ملکوتی حضرت معصومه (سلاماللهعلیها) آرام گرفت؛ و روی سنگ مرمر قبر او تنها نوشتهای که نقش بست نامی بود که روی رساله علمیهاش نوشته بود: «العبد محمدتقی بهجت».
اما سکوت مسجد فاطمیه فریاد فراق داشت.
اگر کعبه، شمع جمع حاجیان است، صحن و سرای مسجد فاطمیۀ قم، زیارتگاه دلهای عاشق است و هنوز مشتاقان «نماز بهجت» به شوق دیدار پیر و مراد خویش به آنجا میروند و دل و روح به در و دیوار آن متبرک میکنند.
منبع: فارس