موج اخیر اعتراضات ضدصهیونیستی در دانشگاههای غرب را میتوان با جنبش دانشجویی ضدجنگ ویتنام در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ در کشورهای غربی مثل آمریکا، آلمان و فرانسه در اعتراض به جنگ ویتنام دانست. جنبشی که به لحاظ فراگیری بیشباهت به جنبش والاستریت و جنبش ضد آپارتاید دهه ۱۹۸۰ نیست که در آن دانشجویان شرکتهایی را که با آفریقای جنوبی عصر آپارتاید، تجارت داشتند، هدف قرار دادند و در نهایت بیش از ۱۵ دانشگاه و دانشکده را وادار به قطع سرمایهگذاری با این کشور کردند. هر چند برخی مانند لورن لاسابه شپرد، استاد تاریخ در دانشگاه نیواورلئان میگوید که اعتراضات طرفداران فلسطین به سطح التهاب و خشونت تظاهرات ضدجنگ ویتنام در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ نرسیده و با فشار برای سرنگونی حکومت همراه نبوده است.
شکلگیری جنبش اعتراضی دانشجویان ایالات متحده آمریکا، از دانشگاه کلمبیا در اعتراض به جنایات رژیم صهیونیستی آغاز و طی دو سه هفته فراگیر شد. با این حال فراخواندن پلیس برای مقابله با دانشجویان منجر به تشدید خشونت در برخی از دانشگاهها و جمعآوری چادرها و دستگیری و ضرب و جرح و زندانی کردن و محرومیت از تحصیل برخی از آنان شد.
به همین منظور باشگاه خبرنگاران جوان مصاحبهای ترتیب داده با سومدیپ سن، استاد دانشگاه نیویورک که مشروح آن در ذیل از نظرتان میگذرد.
-به عنوان یک فعال اجتماعی میخواهیم نظر شما را در مورد اعتراضات اخیر دانشگاهی در آمریکا جویا شویم.
سومدیپ سن: ما میخواهیم دنیای بزرگی بسازیم. ما متعهد به بهبود جامعه جهانی خود هستیم. در چند ماه گذشته چنین شعارهای دانشگاهی چیزی جز شعارهای بیهوده نبوده است. تحصنهایی به رهبری دانشجویان در سراسر دانشگاههای ایالات متحده به راه افتاده است. دانشجویان معترض از مؤسسات خود خواستار آتشبس فوری در غزه و واگذاری شرکتهایی هستند که با اسرائیل تجارت میکنند.
اما رؤسای دانشگاهها بهجای پرداختن به خواستههای دانشجویان، اجرای قانون بهشدت بیبند و بار آمریکایی را از دانشجویانی که در همبستگی با مردم فلسطین که با نسلکشی مواجه هستند، کنار گذاشتند. پلیس با تجهیزات ضد شورش وارد محوطه دانشگاهها شده، اردوگاهها را با خشونت برچیده، تظاهرکنندگان را وحشیانه پراکنده کرده و صدها نفر را دستگیر کرده است.
با تماشای همه اینها، یادآوری میکنیم که دانشگاه معاصر جایی نیست که الهامبخش تغییر یا ساختن فردایی بهتر از طریق آموزش عالی باشد. این تنها به منافع سیاسی و اقتصادی وابسته است که غالباً در درون دیوارهای آن همگرایی دارند. بنابراین، اکنون زمان آن فرا رسیده است که ما، مربیان، گام برداریم و از دانش آموزان خود محافظت کنیم. در واقع، بسیاری از اعضای هیأت علمی شجاع خود را در خط آتش قرار داده اند.
در ۲۲ آوریل، هنگامی که معترضان برای دعا آماده میشدند، اعضای هیئت علمی دانشگاه نیویورک (NYU) در حال تشکیل زنجیرهای در اطراف اردوگاه همبستگی فلسطین بودند. روز بعد، زمانی که اداره پلیس نیویورک (NYPD) پس از درخواست مدیریت دانشگاه از آنها برای برچیدن اردوگاه وارد محوطه دانشگاه شد، همین کار را انجام دادند.
پلیس نیویورک، دانشکده را به خشونت با مجریان قانون متهم کرد. اما شاهدان گفتند که آنها به سادگی از دانشجویان خود «در برابر پلیسهای ضد شورش تمام عیار» محافظت میکردند. پس از آن، اعضای هیئت علمی چندین بخش در دانشگاه نیویورک نامههایی به رهبری دانشگاه نوشتند و مداخله NYPD را محکوم کردند. نامه دانشکده حقوق دانشگاه نیویورک مداخله پلیس را "لکهای بر دانشگاه" خوانده است.
در اول ماه مه، در سومین روز اردوگاه در دانشگاه ویسکانسین-مدیسون، مدیریت دانشگاه با پلیس دانشگاه و ایالت تماس گرفت. وقتی اردوگاه را خراب کردند، هیئت علمی در خط مقدم ماند. سامر الطوت، دانشیار دانشگاه که در تظاهرات حضور داشته و بازداشت شده، به خبرنگاران گفت: "آنها من را به طور خاص هدف خشونت قرار دادند ... آنها به سمت من نیامدند و نگفتند «با من بیا.» آنها مرا روی زمین هل دادند. پروفسور آلاتوت افزود که چندین ضربه به صورت او خورده است. پس از آزادی، «با بریدگی و خون روی صورتش» به اردوگاه بازگشت. پروفسور سامی شالک نیز بازداشت شد. او پس از آزادی در شبکههای اجتماعی اعلام کرد: «من در خانه هستم. من به طور قابل توجهی کبود شده ام، درد زیادی دارم و شانه ام پیچ خورده است. به من گفته شده است که اگر موارد خاصی اتفاق افتاد که ممکن است نشانهای از آسیب داخلی باشد، بهعنوان خفگی، به بیمارستان برگردم…»
در ویرجینیا تک، فرمانده پلیس همچنین از مجریان قانون خواست تا اردوگاه همبستگی را از بین ببرند. این منجر به دستگیری ۸۲ دانشجو و استاد دانشگاه، از جمله استادیاران Desiree Poets و Bikrum Gill شد که در کنار دانشجویان معترض ایستاده بودند و هنگامی که پلیس به اردوگاه دانشگاه واشنگتن در سنت لوئیس یورش برد، پروفسور استیو تاماری ۶۵ ساله از دانشگاه ایلینوی جنوبی ادواردزویل «به بدن چند افسر پلیس کانتی سنت لوئیس کوبیده و له شد و سپس در محوطه دانشگاه کشیده شد». پروفسور تماری در اثر تعرض پلیس دست و دنده اش شکست. او در بیانیهای گفت: «یکی از پزشکان به من گفت که من خوش شانس هستم که زنده هستم. ممکن بود ریههایم سوراخ شده باشد و روی زمین بمیرم، زیرا آنها به من بدرفتاری کردند.»
این اعضای هیأت علمی با قرار گرفتن بین دانشجویان و مجریان قانون، وظایف ما را به عنوان مربی یادآوری کرده اند. از آنجایی که دانشجویان ما به طور کامل توسط مدیران دانشگاه رها شده اند، به ما یادآوری میشود که ما نیز وظیفه مراقبت داریم. تا حدی، این بدان معنی است که از آنجایی که دانش آموزان ما مجبور به مقابله با اجرای قانون خشونت آمیز هستند، ما مسئولیتی کاملاً تحت اللفظی برای مراقبت از رفاه، سلامت و ایمنی آنها داریم.
به همان اندازه، این به معنای حفظ عملکرد اصلی دانشگاه و نقش دانشجویان در آن است. در اینجا من به یاد سخنان رابرت مینارد هاچینز، مربی آمریکایی میافتم که زمانی گفته بود هدف از آموزش، آموزش حقایق، نظریهها و قوانین یا «اصلاح» و «تفریح» دانش آموزان نیست. بلکه برای آموزش «اندیشیدن» به دانش آموزان است. ذهن آنها را بیقرار کند، افق آنها را وسعت بخشد و عقل آنها را ملتهب کند.
اینجاست که ما نقش حیاتی دانشی را که در کلاس درس میدهیم و تأثیر آن بر دنیای بیرون را میبینیم. معضل دانشگاه معاصر به درستی توسط پلاکاردی در اردوگاه دانشگاه کلمبیا به تصویر کشیده شد که روی آن نوشته شده بود: «کلمبیا، چرا از من میخواهید که پروفسور ادوارد سعید را بخوانم، اگر نمیخواهید از آن استفاده کنم؟ » در واقع، ما باید به خاطر داشته باشیم که آنچه در کلاس درس میآموزیم، کلمات روی کاغذ، استعارهای برای مشکلات دنیای واقعی یا بحث انتزاعی درباره مسائل در جای دیگر نیست.
برای دانشآموزان، خواندنیهایی که اختصاص میدهیم آغازگر درک جهان و جایگاه آنها در آن است. وقتی ادوارد سعید، وب دو بوآس، مرزه تیت، یا فرانتز فانون را میخوانند، به میراث استعمار، امپریالیسم و نژادپرستی و چگونگی شکل دادن به زندگی امروزشان فکر میکنند. وقتی آنها درباره پاکسازی قومی، قتل عام و نسل کشی میخوانند، اینها برای آنها فقط درس تاریخ نیست. دانش آموزان تعجب میکنند که چرا چنین جنایاتی مجاز به انجام است و چه کاری میتوانست برای جلوگیری از آنها انجام شود؟ البته، این درک از آموزش با منطق دانشگاه نئولیبرالی که در آن مدرک فقط کالایی است که دانشجویان را برای ورود به بازار کار، کسب درآمد و سرمایه گذاری مالی که هنگام ادامه تحصیلات عالی انجام داده اند، تجهیز میکند، مغایرت دارد.
اما از طریق این اردوها شاهد تجسم دانشجویانی هستیم که «داستان اصلی» دانشگاه را تجسم میدهند. شعور ملتهب و افق گسترده آنها به آنها در مورد همدستی موقعیت نهادی آنها میآموزد و اینکه چگونه تجارت طبق معمول در مکانی که در آن زندگی میکنند، کار میکنند و تحصیل میکنند، اجازه میدهد نسل کشی هزاران مایل دورتر در غزه بی وقفه ادامه یابد. سپس وظیفه ما به عنوان مربی این است که از آنها مراقبت و محافظت کنیم، همانطور که آنها در خارج از کلاس درس، آنچه را که در کلاس درس آموخته اند، عملی میکنند و از کسانی که دانشگاههای ما را رهبری میکنند، میخواهیم اقدام کنند.
آنچه ما شاهد آن هستیم به هیچ وجه فقط یک مشکل آمریکایی نیست. در حال حاضر رسانههای اجتماعی مملو از ویدئوهایی است که نشان میدهد نیروهای مجری قانون با خشونت اردوگاههای دانشجویی را در برلین و آمستردام برچیدند. اردوگاهها همچنین در سایر نقاط اروپا، استرالیا، مکزیک و ژاپن ظاهر شده اند. طنین جهانی این جنبش دانشجویی بدیهی است؛ و مربیان باید تصمیم بگیرند که مایلند در کدام سمت تاریخ باشند.
سومدیپ سن، دانشیار مطالعات توسعه بین المللی در دانشگاه نیویورک است. او نویسنده کتاب استعمار زدایی فلسطین: حماس بین ضداستعماری و پسااستعماری است.