همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد
دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی
زهره صارمی، دکترای ادبیات فارسی و استاد دانشگاه درمورد دلایل محبوبیت سعدی شیرازی و اشعارش بیان کرد: سعدی شیرازی شاعر بزرگ قرن هفتم بود. افصح المتکلمین (استاد و پادشاه سخن)، شیخ اجل و... همه اینها القابی هستند که به سعدی شیرازی نسبت داده شده است. درواقع، وقتی به این نکته توجه میکنیم، میبینیم تعداد بسیاری از همین القابی که به ایشان نسبت داده شده است نشانگر همهگیری و فراگیری شعر سعدی در میان مخاطبان است. اما سوال این است که چرا شعر سعدی به عنوان یکی از شاعران بزرگ و درجه یک ادبیات فارسی تا به این حد معروف و همهگیری زیادی در میان افراد دارد و مردم با این اشعار الفت زیادی گرفتهاند؟
این استاد زبان و ادبیات فارسی گفت: سعدی شیرازی در نظامیه بغداد که یکی از بزرگترین و مهمترین مدارس و مراکز علمی آن دوره بوده تحصیل کرده و در دوران حساسی زندگی کرده است و یکی از بزرگترین اتفاقهای زندگیاش حمله مغول به ایران بود و اتفاق دیگر این بود که در زندگیاش به مدت زیادی در حال سفر بوده است و این نکته اهمیت بسیار زیادی دارد. زیرا همین سفر است که تجربهها و دیدگاهها و جهانبینی افراد را اعتلاء میبخشد و از یک فرد گوشهنشین و منزوی که ابعاد دیدگاهش دایره محدودی را شامل میشدند به فردی تبدیل شده است که دایره مفاهیمی را تجربه کرده و زیسته است و این گستردگی، در مفاهیم و موضوعات وجود دارد.
صارمی تصریح کرد: یکی از موضوعاتی که سعدی به آن مسلط است و به صورت نظم و نثر به شکل متعالی ارائه کرده قابلیت سخن سعدی است و به همین دلیل، یکی از نکاتی که باید توجه کرد نوع سخن و یا سبک سعدی است.
وی افزود: در تقسیمبندی شعر و آثار سعدی باید گفت که آثارش جزء سبک عراقی هستند و شاید درستتر این باشد که بگوییم سبکِ خود سعدی است. زیرا در دورهای است که همزمان میتوان هم با زبان ساده و هم با زبان متکلف به خلق آثار پرداخت.
او افزود: سعدی یک سبک و نثر سهل و ممتنع دارد. یعنی دشواری که آسان به نظر میرسد و مهمترین دلیل همهگیری و جاودانگی شعر سعدی، سادگی ظاهری آثار سعدی است و این موضوع با تسلط شاعر به زبان و قدرت بسیار زیاد او در دایره واژگان و مفاهیمی که مطرح میکند اتفاق میافتد و به قول مرحوم فروغی، سعدی به زبان امروز ما صحبت نمیکند و این ما هستیم که به زبان سعدی صحبت میکنیم و درواقع، زبان سعدی به زبان مردم نزدیک است و همین امر در ماندگاری و اشاعه آثار این شاعر بزرگ در میان مردم بسیار اهمیت دارد.
صارمی تصریح کرد: به جز سادگی ظاهری و سهل و ممتنع بودن زبان سعدی، آثار این شاعر بزرگ عموماً جزء آثار تعلیمی حساب میشوند و به قول خودش به تعلیم و اصلاح اخلاق در جامعه میپردازند و کار خودش را در این رابطه میداند و به جای اینکه به مدح پادشاهان بپردازد به نصیحت آنها میپردازد.
او میگوید: چه اتفاقی میافتد با وجود اینکه نوع بشر از نصیحت و مفاهیم تعلیمی گریزان است وقتی یک شاعر با چنین مضامینی شعر بسراید تا این اندازه ماندگار باشد؟ این موضوع یک دلیل دارد و این است که یک هنری در زبانآوری سعدی وجود دارد و هنر ظریفش این است که به قول آقای دکتر دادبه، با زبانی آراسته و پیراسته سخن میگوید. یعنی زبانش آنچنان صریح، روشن و دارای ایجاز است که به ظاهر خالی از هرگونه صناعت و نقش آفرینی صناعات ادبی است ولی به ظرافت و زیبایی زبان خود را به انواع صناعات ادبی به ویژه تشبیه و استعاره آراسته کرده و در زبان خود خللی ایجاد نکرده و ظرافتی را به کار برده است که مخاطب میتواند بسیار راحت و به دور از هرگونه سختی، شعر سعدی را بخواند.
این استاد زبان و ادبیات فارسی گفت: عموماً سعدی ارکان جمله را جا به جا نمیکند؛ بهطوری که وقتی شعری از سعدی میخوانید انگار به خواندن یک جمله میپردازید و باید این موضوع را درنظر داشت که شعر سعدی دارای وزن و قافیه و ردیف است و رعایت وزن شعر با بهکارگیری ارکان جمله در جایگاه خود بسیار کار سختی است و اگرچه سعدی همزمان ارکان جمله را در جایگاه خود به کار میبرد ولی اصولاً در شعر گفتن، ارکان جمله جا به جا میشوند. بنابراین، سعدی ارکان جمله را در جایگاه خود به کار میبرد و این موضوع برای خواننده یک موهبت است. زیرا فکر میکند به ظاهر، در حال خواندن شعر است ولی انگار جمله را میخواند و در عین حال، وزن شعر سعدی، درستی و صحت کلام را دارد و رعایت میشود.
صارمی یادآور شد: این موضوع جز هنر فردی و استادیِ سعدی در زبانآوری هیچ چیز دیگری نیست و به نظر بنده، راز ماندگاری سعدی در این است که توانسته است آثار خود را به این زبان خلق کند.
از نمونه شعرهای سعدی که در آن ها، ارکان جمله در جایگاه خود به کار رفته اند میتوان به شعر
بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
یا همان ابیات ابتدایی گفتوگو اشاره کرد:
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد
دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی