علی بن ابیطالب امام اول شیعیان روز ۲۱ ماه رمضان بعد از دو روزتحمل جراحت شمشیرزهرآلود افراطیهای نهروان به شهادت رسیده وکره خاک را از وجود خود محروم کرد.
برای درک وجود مبارک امیرالمومنین علی (ع) باید به روزهای ابتدای اسلام آوردن نبی مکرم اسلام برگردیم جایی که علی فرزند ابیطالب از بزرگان قریش؛ این نوجوان ۱۵ ساله وشاید کوچک تر، تشنه شنیدن معارف حق از زبان پسرعمویش محمد (ص) بود.
محمد (ص) با عبادات شبانه در غارحرا روح علی نوجوان را به سوی معبود ناشناخته، اما آشنای قلبش میکشاند و جاذبه کلام محمد در دل این نوجوان سلیم النفس غوغایی بپا کرده بود، در همراهی هایش با پسرعمویش محمد (ص) به شناخت از آفریدگار بزرگی رسید که در سلولهای قلبش کششی عجیب به سوی او حس میکرد؛ و در تمام دوران زندگی پیامبر جاذبه خدایی بین او و علی (ع) وجود داشت که حتی تا پای جان برای دفاع از دین الهی پیش رفته و از هیچ دشمنی هراس نداشت و جریان کندن درب خیبر ازجمله رشادتهای عجیب این انسان کامل است که خودش آن را چیزی جز نهایت ایمانش به خداوند نمیداند.
برای درک شخصیت والای امیرمومنان وموحدان عالم، سید بطحا و مدنی علی ابن ابیطالب چه گفتهای بالاتر از رسول خدا که فرمود در معراج هرجا با خدا خواستم صحبت کنم صدای خدا را شبیه صدای علی حس کردم و آنچنان علی (ع) در خدا غرق شده بود که حتی پیامبر نیز عاشق شخصیت بی نظیر این بزرگمرد است و این به سبب شناخت بالای علی ازخدا وغرق شدن درربوبیت اوست.
جرج جرداق، نویسنده، شاعر و نمایشنامه نویس مسیحی لبنانی است که پدر و مادرش به حضرت علی (ع) بسیار ارادت داشتند و بر سردر خانه خود، سنگی را نصب کرده بودند که روی آن جمله لا فتی الا علی، لا سیف الا ذوالفقار حک شده بود.
جرج جرداق در وصف حضرت علی (ع) میگوید:ای روزگار کاش میتوانستی همه قدرت هایت را وای طبیعت، کاش میتوانستی همه استعدادهایت را در خلق یک انسان بزرگ، نبوغ بزرگ و قهرمان بزرگ جمع میکردی و یک بار دیگر به جهان ما یک علی دیگر میدادی.
او با نوشتن کتابی درباره امام علی (ع) بین شیعیان شناخته شده است. کتاب «الامام علی صوت العدالة الانسانیه» مشهورترین کتاب اوست که در ۵ جلد با عناوین «علی و حقوق بشر»، «علی و انقلاب فرانسه»، «علی و سقراط»، «علی و دوران زندگانی اش» و «علی و قومیت عربی» به زبان فارسی منتشر شده است؛ واین تنها بخشی از توصیف زیبای او ازشخصیت والای علی بن ابیطالب است که در داستان غدیرآورده است: علی بن ابی طالب اولین شخصیتی بود که در عرب، با روح کلی جهان ارتباط و پیوستگی یافت و با او همنشین گشت و شبها با او دمساز بود. او اولین کسی بود که لبانش آهنگ نغمههای آن روح را به گوش مردمی رسانید که قبل از آن چنان نغمههایی را نشنیده بودند. از این رو، میان راههای پر فروغ گفتار او و تاریکیهای گذشته خویش سرگردان شدند. پس هر کس شیفته آن نغمهها گشت، شیفتگی اش وابسته به فطرت است و هر که به دشمنی او پرداخت از پسران جاهلیت است.
واین گفتهها از زبان یک فرد مسیحی نسبت به علی (ع) امام شیعیان عجیب است.
دیگر دانشمندان و مفسران دینی و اندیشمندان مسیحی ویهودی دیگری هم تاریخ به یاد دارد که شیفته این انسان کامل شده اند.
و این تنها بخشی از جاذبه الهی علی علیه السلام هزار سال بعد ازدوران حیات زمینی اش بودکه دلها را بی قرارخویش کرده بود و دانشمندان بزرگان دین را واله وشیدا می کند.
از منظر پیامبر (ص)على (ع) آگاهترین، ژرفترین وبصیرترین فرد امّت است. پیامبر (ص) على (ع) را گنجورِ دانش خویش و وارث معارف و رازدان آگاهى هاى ناپیدا و کانِ تمامى علوم خود و کسى که نُه دهم از تمامت دانش بشرى نزد اوست، معرّفى کرده است و بر این حقیقت، تأکید کرده که راه وصول به گستره دانش وآگاهى هاى محمّدى، تنها وتنها از جانب على (ع) است، و اوست که بر تمام کتاب هاى آسمانى و آموزه هاى آنها چونان قرآن و آموزه هاى آن، آگاه است و در آگاهى به حقایق و ژرفناى قرآن، برترین و داناترین است.
چنین است که على در گستره زمین ودرازناى زمان، تنها کسى است که «پیش از آن که مرا از دست بدهید، از من بپرسید» را بر زبان آورد، وابن عبّاس در پاسخ کسى که او را با على (ع) سنجیده بود، از این سنجش، خشمگین شد وگفت: دانش من نسبت به دانش على (ع)، و بلکه دانش همه یاران پیامبر نسبت به دانش على (ع)، چون قطره اى در برابرهفت دریاست.
یکی از دلایلی که امیرالمومنان علی در آن دشمنانی داشت مساله قضاوتهای بحق ایشان است که حتی مورد تایید دشمنان و اهل قدرت آن زمان بود.
در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید آمده است: علی در مسجد نزد عمر نشسته بود و گروهی از مردم نیز بودند، چون علی برخاست، یکی از حاضران از او به بدی یاد کرد و به اونسبت تکبر و خودبینی داد. عمر گفت: برازنده کسی، چون اوست که خود را بزرگ بداند، به خدا سوگند اگر شمشیر او نبود، عموداسلام برافراشته نمیشد، او همچنان در قضاوت سرآمد امت است و نیز در سابقه و شرافت.
در مناقب ابن شهر آشوب از ابن عباس نقل شده است: عمربن خطاب به علی گفت: یا اباالحسن وقتی قضیهای از تو پرسیده میشود، زود حکم میکنی. امام دست خود را نشان داد و گفت:اینها چند تاست؟ عمر گفت: پنج تا. امام گفت: خیلی زود گفتی. عمر پاسخ داد: چیزی از من پنهان نبود. امام گفت: من نیز در چیزی که برمن پنهان نیست، زود حکم میکنم.
امام علی (ع) درباره خود میگوید:پیامبر (ص) مرا برای قضاوت به یمن فرستاد، گفتم: یا رسول الله، آیا مرا میفرستی در حالی که من سن کمی دارد و از قضاوت آگاه نیستم. پیامبر فرمود: خداوند قلب تو را هدایت خواهد کرد و زبانت را استوار میدارد. هر گاه دو طرف در برابر تو نشستند، قضاوت مکن تا سخن هر دو را بشنوی، این برای روشن شدن قضاوت نزد تو شایستهتر است.
امام علی (ع) میگوید:از آن زمان هر گاه قاضی بودم، در هیچ قضاوتی هرگز دچار تردید نشدم.
باز آن حضرت در یکی از دهها روایتی که در این باب از او نقل شده میفرماید:اگر کرسی قضاوت برای من گذاشته شود، میان اهل تورات بر اساس توراتشان و میان اهل انجیل بر اساس انجیلشان و اهل زبور به زبورشان و اهل قرآن به قرآنشان داوری خواهم کرد آن چنانکه هر یک از این کتابها بگوید: پروردگارا، علی آن گونه که تو حکم کردی قضاوت کرد.
روایاتی که از آن حضرت در فقه قضا و اصول قضاوت نقل شده، بسیار بوده و خود ثروتی عظیم است. همچنین وقایع و مرافعاتی ازمردم که بر آن حضرت عرضه شده و او میان آنان قضاوت کرده است چه در زمان حیات پیامبر و چه پس از او و در زمان خلافت خود نیز مشهور و فراوان است و از معجزات آن حضرت به شمار میرود.
امام علی (ع) به شریح قاضی فرمود:ای شریح، قضاوت، جایگاهی است که کسی در آن نمینشیند مگر آنکه یا پیامبر باشد یا وصی پیامبر، یا شقی.
این حدیث، نکته مهمی را بیان میکند که در بعضی از آیات قرآن بر آن تاکید شده است، مانند:یا داود انا جعلناک خلیفة فی الارض فاحکم بین الناس بالحق (ای داود ما تو را جانشین خود در زمین قرار دادیم، پس میان مردم به حق حکم کن.
آن نکته مهم این است که مصدر همه قوا، چه مقننه و چه مجریه و چه قضائیه، باید به خداوند منتهی شود، چرا که او آفریننده و مالک ومولای حقیقی انسان است و به همه مصالح و مفاسد انسان آگاه است.
بر این اساس، هیچ کس بر دیگری و حتی هیچ گروهی بر فردی ولایت ندارد جز در مواردی که خداوند اجازه داده و بدان امر کرده است. از نظر اسلام، قضاوت نیز شاخهای از ولایت عامه است، بنابراین، هیچ کس به ذات ولایت قضایی ندارد و این ولایت فقط ازطریق وصایت و نصب عام یا خاص از جانب پیامبر و امام ایجاد میشود، خود پیامبر و امام نیز منصوب از جانب خداوند هستند.
با توجه به تمام جنبههای شخصیتی امیرالمومنین از علم لدنی و بی نظیر ایشان تا قضاوتهای عجیب و محکم وی تا ایمان قوی و شاخص وی؛ قطعا دشمن وی را خطر بزرگی حساب کرده و درفکر از بین بردن وی به عنوان یکی از مدافعان اصلی اسلام ناب محمدی بود.
ماجرای شهادت حضرت امیر چه بود؟
در جنگ نهروان اغلب خوارج کشته شدند به جز تعداد اندکی ـ از جمله ابن ملجم ـ که به مکه فرار کردند. این گروه به مرور زمان گسترش پیدا کرد و دارای مذهب فکری و اعتقادی شد؛ آنها که قریب ۹ نفر بودند شبها گرد خانه کعبه گرد آمده ودرباره علت کشته شدن یاران خود صحبت میکردند و در نهایت عامل مشکلات مسلمین را سه شخص علی بن ابیطالب (ع) معاویه و عمروعاص معرفی کرده و مقرر شده سه نفر را برای کشتن آنها بفرستند.
عبدالرحمن بن ملجم مسئول کشتن علی (ع) شد، هرچند که دو نفر دیگر موفق به انجام این ماموریت نشدند، اما ابن ملجم در سحرگاه نوزدهم ماه رمضان باحضور درمسجد کوفه ماموریت را به پایان برد و جهان را از نورحیاتبخش علی (ع) محروم کرد.
با شهادت علی بن ابیطالب (ع) بخش اعظمی از تلاشهای ایشان برای اثبات حقانیت دین مبین اسلام ناکام ماند و عملا راه را برای بخشی از انحرافها در دین باز کرد.
هرچند که قاتل وی از کسانی بود که ۳ بار با شخص امام اول شیعیان بیعت کرد، اما متاسفانه به سبب حجم بالای تخریب جبهه کفر بعد از شهادت ایشان شرایط برای امام حسن و حسین علیه السلام سخت شد و جریانات شیعه به سختی در مسیرخود به پیش رفت و همچنان شیعه در انتظار رفع انحرافها به دست فرزند و وصی آخر ایشان حجت بن الحسن العسکری است.
امید که هرچه زودتر با برکندن بنیان کفر به دست امام دوازدهم شیعیان و ظهور آفتاب عالمتاب این فرزند علی بن ابیطالب (ع) بسیاری از رنجهای امیرالمومنین برای بقای دین اسلام جبران شود.
مرضیه السادات حسینی راد
به روح وجمال مطهرت هدیه صلوات نورانی یاعلی جان،اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
حُبُّ عَلّیِ بنِ ابیطالبٍ یأکُلُ اُلذّنوبَ کما تَأکُلُ النارُ الحَطَبَ.
محبت و دوستی علی بن ابیطالب (آنچنان) گناهان را نابود میکند همانند آتش که (با حرص و وَلَع) هیزم را میخورد و نابود مینماید. (کنزالعمال، ج ١١، ص ٦٢١ ـ الفردوس، ج ٢، ص ١٤٢ ـ الریاض النضره، ج ٣، ص ١٩٠)