شهید غلامرضا نظرپور یکم مهرماه سال ۴۵ در روستای باغ انار گچساران (اسلامآباد) دیده به جهان گشود.
او از تیرماه سال ۶۱ بهعنوان بسیجی «تکتیرانداز» همکاری خود را سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در تیپ امام سجاد علیهالسلام آغاز و نیز از تیر تا مهرماه سال ۶۲ دوره آموزش عمومی سپاه را در پادگان سیدالشهدا (ع) شیراز سپری کرد.
و در همان سال برای چند ماه بهعنوان خدمه پدافند در پادگان امام حسین علیهالسلام شیراز خدمت خود را ادامه داد.
این شهید والامقام سپس بهعنوان جانشین گردان پدافند هوایی در یگانهای تیپ فاطمه الزهراء سلامالله علیها (بهمن ۱۳۶۲)، لشکر ۱۹ فجر (مرداد ۱۳۶۳)، لشکر ۲۵ کربلا (آذر ۱۳۶۴) و در مهرماه سال ۱۳۶۵ بهعنوان فرمانده گردان پدافند هوایی تیپ مستقل ۴۸ فتح منصوب و از خردادماه سال ۱۳۶۶ تا زمان شهادت بهطور همزمان بهعنوان فرماندهی گردانهای پدافند هوایی و ادوات تیپ همیشه قهرمان ۴۸ فتح در دفاع مقدس حضور داشتند.
وصیتنامه شهیدنظرپور
شهید «نظرپور» در وصیتنامهاش آورده است که نسل جوان این انقلاب همانطور که تابهحال حضور خود را در تمام صحنهها نشان دادهاید به راهتان ادامه دهید، در دو بعد تعهد و تخصص پیشرفت کنید.
بخش دیگری از وصیتنامه این شهید والامقام؛
اکنونکه بهحق و قوه الهی این توفیق نصیبم شده این باقیمانده از عمرم را درراه زنده نگهداشتن دین خدا سپری کنم و خدا این منت را بر من نهاده است که بتوانم این دین را به اسلام عزیز ادا کنم خدایا تو میدانی و من هم میدانم که این چندساله عمرم را جز معصیت توکار دیگری نکردهام خدایا هر چه نظر میکنم نقطه سفیدی نه در قلب خود و نه در پرونده خود میبینم همهاش سیاهی یکنواخت و تیرگی بیحد و ناسپاسی فراوان، اما با این اوصاف و یا این خطاهایم خدایا فقط به تو امیدوارم و به رحمانیت و رحیمت تو دل بستم و لذا باید سر به بیابان بگذارم تا ببینم آیا کسی هست که دستم را بگیرد یا نه.
بار الهی اگر نمیخواستی مرا ببخشی پس چرا در این مکان مقدس (سپاه و جبهه) راهم دادی، بار الهی اگر نمیخواستی عفوم کنی چرا برایم چهارده معصوم و نور پاک قراردادی اینها را واسطه و شفیع خود قرار دهم، خدایا اگر نمیخواستی مرا، چرا دردی به نام توبه قراردادی و خیلی سؤالات دیگر، آری خدایا منامیدم فقط به توست، در این وصیتنامه تأکید بروی برخی از مطالب و البته من خیلی کوچکتر از آنم که به این امتی که پیامبر (ص) را دارد «مقداد» را دارد «بهشتی» و شهدا را دارد وصیتی بکنم.
ابتدا روی صحبتم با شما امت عزیز استای ملتی که موردتوجه و لطف بار تعالی قرارگرفتهاید از نعمت امام برخوردار هستید قدر امام را بدانید که او روحالله است همانطوری که میدانم این انقلاب منتهی به انقلاب مهدی (عج) میشود و امام رهبری این انقلاب را به عهده دارد پس در جهت باروری اهداف این انقلاب همیشه کوشا باشیم و صحنه را هیچگاه ترک نکنیم که انقلاب همیشه با طراوت بماند و دوام داشته باشد. انشاء الله؛ و باید همیشه شکر گذار این نعمتها باشیم و از خدا نصرت اسلام و مسلمین را بخواهیم و در حقیقت آیندهای که ملت عزیزمان میتوانند داشته باشند متکی به تقواست و اگر یک ملت مسلمان تقوا نداشته باشد پیروزی برایش وجود نخواهد داشت و در این میان وحدت کلمه را حفظ کرد، زیرا حق و باطل همیشه درنبرد هستند و امیدوارم از خداوند که باطل هیچگاه نتواند جای پای در این میان پیدا کند و ما باید بعد از شکست صدام کشور دیگری را از چنگال صهیونیستها نجات بدهیم.
سخنی با نسل آینده انقلاب
و، اما سخنی چند دارم با نسل آینده انقلاب همانطور که میدانم اسلام برای زنده ماندن احتیاج به خون دارد و حال اگر خداوند خون ناقابل ما را قبول کند درراه به زمین ریخته شود اسلام زنده خواهد ماند، شماای نسل جوان و آیندهسازان این انقلاب همانطور که تابهحال حضور خود را در تمام صحنهها نشان دادهاید به راهتان ادامه دهید.
روی سخنم بیشتر بادانش آموزان و محصلین است سعی کنید در دو بعد تعهد و تخصص پیشرفت کنید دانشگاهها را نگهدارید که باز به دست اشخاص سابق نیفتد که خون هزاران شهید انقلاب و جنگ تحمیلی پایمال نشود.
حال نوبت شما پدر و مادر عزیزم است هر چه فکر میکنم برای قدردانی از زحمات شما چه کنم تا شاید بتوانم حق کوچکی را ادا بکنم فکرم بهجایی نمیرسد جز اینکه به بزرگواری خودتان ببخشید این بدیهی است که هیچ قلمی و هیچ زبانی نمیتواند مقام مادر را بیان کند و حق او را ادا نماید بهجز خدای تبارکوتعالی و من بهنوبه خودم بابیانی هرچند ناقص از شما تشکر کنم.
پدر و مادر عزیزم باید بدانید که خدا هرلحظه از زندگی ما را آزمایش قرار داده چه در لحظات سختی و چه در راحتی، پس سعی کنیم در این آزمایشها سربلند بیرون آییم و ذکر خدا را فراموش نکنیم که «الا بذکر الله تطمئن القلوب».
پدر و مادرم میدانید که جای شهید کجاست او نزد رسولالله حضرت علی علیهالسلام، امام حسن علیهالسلام و امام حسین علیهالسلام و دیگر ائمه علیهمالسلام و شهدا هستند و این آرزوی هر زندهدلی است که در این جمع باشد پس شهادت هدیهای است که نصیب هرکسی نمیشود پس اگر شهادت نصیب این حقیر شد شکر خدا کنید و هیچگاه ما را از دعای خیر فراموش نکنید، انشاء الله مادر جان، پدر جان تنها خودتان بدانید که چه دردها و رنجها و زحمتها برای فرزندانتان کشیدهاید و بهجز شما هیچکس علاقه شمارا نسبت به فرزندانتان درک نخواهد کرد.
ناراحت نباشید که خدا کاشف الکروب است و همیشه به یاد خدا باشیم و به یاد مرگ و همینطور پدر و مادر عزیزم امیدوارم که تسلی خاطری برای خانواده باشید خداوند انشاء الله به همه خانوادههای شهدا صبر عنایت کند و هرگز از پا ننشینید تا پرچم توحید را در تمامی اقصی نقاط عالم به اهتزاز درنیاوریم.
اما برادرانم از شما میخواهم که راهم را ادامه بدهید و از خواهرانم میخواهم که همچون زینب سلامالله علیها باشید وزندگی کنید و از تمام دوستان و آشنایان و اقوام میخواهم اگر بدی از من نسبت به شما سرزده است به بزرگواری خودتان ببخشید و، چون همه نسبت به یکدیگر حقداریم بنابراین اگر حقی بر شما داشته باشم شمارا حلال میکنم و در پایان از همه دوستان و آشنایان و اقوام، میخواهیم که بجای لباس سیاه لباس سبز بر تن بپوشند.
من الله توفیق (۲۷ مهرماه ۶۲)