آثار هنری انقلابی که عمدتاً در قالب شعر و سرود و شعار در سالهای پیروزی انقلاب اسلامی ایران خلق شدند، در حقیقت زبان جاری و گویای نهاد و باطن ملتی بود که فرهنگ، تمدن و اصالت وجودی خود را در این آثار شکل داد و با مضراب معرفت و شعور، مضامین ماندگار انقلابی را مترنم شد.
ایرج قنبری
عکسها، حرف میزنند؛ رنگها، راه میروند؛ واژههاسرود میشوند؛ عکس، رنگ، واژه، دستهای کوچکیست، تا حضور روشن تو را، همیشگی کنند؛ چون گیاه نورسی ـ یک بهار هم که شدـ زیر سایه تو زندگی کنم. من چقدر دوست داشتم، در هوای تو، پرندگی کنم.
نغمه مستشار نظامی
شمردم دانه دانه برفهای آن زمستان را؛ که بشماریم اکنون غنچه هایت در بهاران را
کمانم مرزهای آرزوها را نمییابد؛ مگر مانند آرش تیر دل راهی کند جان را
هزاران ریشه در این خاک باقی ماند و میماند؛ اگر چه باد پاییزی بیندازد درختان را
بپوشان خاک را با ابرهای آسمان رنگت؛ بنوشان بر کویر خشک دلها طعم ایمان را
کسی که عاشق خاک تو باشد خوب میداند؛ که دنیا میشناسد با خلیج فارس، ایران را
هنر مردمی را در اشعار و موسیقیهای دوران انقلاب ببینید
فاطمه عارف نژاد
افقهای باز و کرانهای تازه؛ زمینهای نو، آسمانهای تازه
پر از شوق کشف است منظومههامان؛ پر از حیرت کهکشانهای تازه
پریدن به آغوش فصلی بهاری؛ دویدن به سوی زمانهای تازه
به مرز علوم: اکتشافات بیحد؛ به بام فنون: نردبانهای تازه
رصد کردهاند آن طرفتر هدف را؛ سر برجها دیدهبانهای تازه
اگر چاه و چالهست در راه مقصد... اگر ترس و شک و گمانهای تازه...
اگر خار در چشم و صبر است دستور... اگر در گلو استخوانهای تازه...
ببین هفتخوان را گذشتهست و حالا؛ رسیدهست رستم به خوانهای تازه
وطن لشکری آرش آورده با خود؛ مسلح به تیر و کمانهای تازه
تویی وارث پهلوانهای پیشین؛ تویی نسلی از قهرمانهای تازه
بیا و بخوان دست افسانهها را؛ بیا و بگو داستانهای تازه..
که با راه ابریشمت قصه داری؛ که آوردهای پرنیانهای تازه
به شوق صدور جهانبینی نور؛ بخوان صبح را با زبانهای تازه
کمی مشق کن لذت سادگی را؛ اگر سخت شد امتحانهای تازه
شهیدان میآیند و دارند بر تن؛ از آن عهد دیرین نشانهای تازه
که جادهست و این تکسوارانِ غیرت؛ که دشت است و این ارغوانهای تازه
به بذری که باور در این خاکدان کاشت؛ پدید آمده بوستانهای تازه
و خواهد رسید آخر آن صبح موعود؛ و ماییم و فتح جهانهای تازه
هنر مردمی را در اشعار و موسیقیهای دوران انقلاب ببینید
فرزانه قربانی
در دل بهمن شکوفا شد بهار انقلاب؛ عطر فروردین دمید از لاله زار انقلاب
باشکوهی که همیشه مشتهای بسته داشت؛ در خیابانها رقم خورد اقتدار انقلاب
سردرآورد از دل دریا، همان رودی که شد؛ گوشه دنج جماران بی قرار انقلاب
لالهها در دشت تشنه سرخ پرپر میشدند؛ تا مگر جاری بماند جویبار انقلاب
از تبرها زخم خورد، اما سرافرازانه ماند؛ سرو سر تا پا غرور و ریشه دار انقلاب
با چه ترسی دست و پا گم کرده دشمن، هر زمان؛ خطبه خوانده روی منبر ذوالفقار انقلاب
با بصیرت رد شدیم از فتنه ها، هر بار که؛ چلچراغ راه ما شد یادگار انقلاب
محمدعلی یوسفی
بهمن شد و باز بیست و دوم شده است؛ این فصل بهار فصل چندم شده است؟
سال چل و پنج انقلاب آمده است؛ چندی است شروع گام دوم شده است
با همت اصحاب خمینی، یاران؛ هنگامه لبخند و تبسم شده است
اقصای جهان به عهد ما مینگرد؛ لبهای همه پر از ترنم شده است
دشمن نکند خیال خامی گاهی؛ بیچاره دچار یک توهم شده است
گویید به سر دسته آشوبگران؛ غوغای شما در این میان گم شده است
بیگانه کند رخت عزا بر تن خود؛ چون موسم خوشحالی مردم شده است
صبا فیروزی
یخها همه چشمههای جاری شده بود؛ دشت و دمن و هوا بهاری شده بود
از هیبت مردان وطن در بهمن؛ جرثومه دژخیم فراری شده بود
هنر مردمی را در اشعار و موسیقیهای دوران انقلاب ببینید
ابراهیم میرای آه ِ عطش بر دل دریای سراب؛ قلاب ِ سوال ِ بر لب ِ نیل جواب
دریا به تلاطم و جهانی در خواب؛ موسی تو عصای خود بیانداز به آب
فاطمه ناظری
صبح بود و پرنده بود و نسیم؛ لحظههای بهاری دیدار
با قدمهای پاک شده بود؛ میهن از خواب بندگی بیدار
بوی پرواز بود و آزادی؛ عزم ایران برای استقلال
بعداز سالها پرنده عشق؛ در هوای بهار میزد بال
در شب سرد امام آمده بود؛ تا شکوفا شود گل خورشید
پابهپای امام برمی گشت؛ آفتاب بهار از تبعید
چند اردیبهشت با ما بود؛ مثل سروی بلند و آزاده
داد مشعل به دست رهپویان؛ تا نترسند از شب جاده
بال در بال عاشقان میرفت؛ تا بماند بهار پابرجا
با نگاهش همیشگی میشد؛ آرزوهای روشن فردا
پر کشید از میان ما و هنوز؛ در دل باغ، یاد او باقی است
آفتاب نگاه رهبر ما؛ مژده روزهای اشراقی است
محمد فاطمی منش
ای بهمنِ جاودانه، آغاز تویی؛ در غربتِ سردِ کوچه، اعجاز تویی
جایی که شکست بال و پرها از تیر؛ دیپاچهٔ فصلِ خوبِ پرواز تویی