سراسر زندگانی اهل بیت وحی علیهم السلام آمیخته از شگفتیها و معجزاتی است که معمولاً در لابلای برگهای تاریخ سیاسی آن انوار مقدس الهی گم میشوند. وقتی به تعداد این معجزات نگاه میاندازیم، به قدری زیاد و متعدد است که انبیای الهی به این میزان معجزات از خود بروز ندادند و زمانی که به کیفیت آنها دقت میکنیم، آن را بسیار متمایز از سایر معجزات انبیاء و با کیفیتی عجیبتر میبینیم، به گونهای که گویی جز اهل بیت وحی علیهم السلام توان چنین جنس معجزاتی نداشتند.
به عنوان نمونه خود قرآن معجزهای است که یک بار بیشتر در تاریخ تکرار نشد و لذا برترین کتاب مقدس شناخته شد. یا معجزهای همچون شقّ القمر یا شکافته شدن ماه که عموم محدثین و علماى اسلامى از شیعه و سنی درباره وقوع این معجزه از رسول خدا صلی الله علیه و آله، ادعاى اجماع و تواتر روایت را کرده اند. هرچند در برخی معجزات مانند ردّ الشمس اشتراکاتی در ماجرای سلیمان نبی علیه السلام میبینم. این معجزه یک بار توسط رسول خدا صلی الله علیه و آله و بار دیگر توسط امیر مؤمنان علیه السلام به اذن الله رقم خورد و طی آن خورشید از مکان خود در محل غروبش به صورت موقت به سمت مشرق بازگشت.
از جمله معجزاتی که در طول تاریخ زندگانی اهل بیت علیهم السلام به صورتی عجیب جلوه میکند، ماجرای زنده شدن تصویر یک شیر از پرده روی دیوار و خوردن یک ساحرِ کافر است. این معجزه توسط امام کاظم علیه السلام اتفاق افتاد.
این روایت را شیخ صدوق در امالی خود به نقل از علی بن یقطین میگوید. علی بن یقطین محدّث، فقیه، متکلّم و از بزرگان شیعه در دوران امام صادق (ع) و امام کاظم (ع) بود که با وجود شیعه بودن، از وزیران حکومت عباسی و مورد اعتماد آنان نیز محسوب میشد. ابن یقطین منزلت والایی نزد ائمه و عالمان شیعه دارد.
وی میگوید هارون الرشید دستور داد مردی برای او حاضر کنند تا امام کاظم علیه السلام را در مجلس شرمنده کند [و اینگونه جایگاهی که امام بین مردم داشت از بین برود]. مرد ساحری را برای او آوردند. هنگامی که سفره غذا انداختند، مرد ساحر نیرنگی با قرصهای نان کرد که خادم امام هر وقت میخواست نانی بردارد، از جلوی دستش میپرید. هارون از خنده و شادی از جا پریده بود. پس از مدت اندکی امام کاظم (ع) سر بلند کرد و به تصویر شیری که بر یکی از پردهها بود فرمود:ای شیر خدا، دشمن خدا را بگیر؛ یَا أَسَدَ اَللَّهِ خُذْ عَدُوَّ اَللَّهِ. آن صورت از تصویر بیرون پرید و مانند درندهای بزرگ جادوگر را بلعید. هارون و همدستانش غش کردند و از ترس عقل آنها پرید. پس از مدتی که بههوش آمدند هارون به امام گفت: بهحق خودم بر تو درخواست میکنم از این صورت بخواهی آن مرد را برگرداند. امام فرمود: اگر عصای موسی چوبدستیهای جادوگران را که بلعیده بود برگرداند، این صورت هم آنچه بلعیده، برمیگرداند.
طبق این روایت، جان بخشیدن به تصویری که روی پرده نقش بسته مسئله شوخی برداری نیست. به این تصویر ابتدا باید رگ و استخوان و سایر اجزای بدن با تمام جزئیاتش تعلق گیرد. بعد به آن روح دمیده شود. این شیر باید بالغ باشد. بعد از جهانی ناپیدا وارد عرصه دنیا شود، یک ساحر را شکار کند، بعد به حالت خود یعنی عدم بازگردد. در ماجرای عصای موسی علیه السلام حداقل یک شیء مادی بود که البته با تبدیل شدن به مار، خود موسای نبی لحظهای به عقب باز میگردد تا از آن موقعیت دور شود، اما در اینجا امام بسیار مقتدرانه و با اطمینانی به مراتب بیشتر از موسای نبی به تصویر شیر امر میکند تا آن اتفاق را رقم بزند.
متن حدیث:
اِسْتَدْعَی اَلرَّشِیدُ رَجُلاً یُبْطِلُ بِهِ أَمْرَ أَبِی اَلْحَسَنِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ عَلَیْهِمَا السَّلاَمُ وَ یَقْطَعُهُ وَ یُخْجِلُهُ فِی اَلْمَجْلِسِ فَانْتُدِبَ لَهُ رَجُلٌ مُعَزِّمٌ فَلَمَّا أُحْضِرَتِ اَلْمَائِدَةُ عَمِلَ نَامُوساً عَلَی اَلْخُبْزِ فَکَانَ کُلَّمَا رَامَ خَادِمُ أَبِی اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ تَنَاوُلَ رَغِیفٍ مِنَ اَلْخُبْزِ طَارَ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ اِسْتَفَزَّ هَارُونَ اَلْفَرَحُ وَ اَلضَّحِکُ لِذَلِکَ فَلَمْ یَلْبَثْ أَبُو اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَنْ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَی أَسَدٍ مُصَوَّرٍ عَلَی بَعْضِ اَلسُّتُورِ فَقَالَ لَهُ یَا أَسَدَ اَللَّهِ خُذْ عَدُوَّ اَللَّهِ قَالَ فَوَثَبَتْ تِلْکَ اَلصُّورَةُ کَأَعْظَمِ مَا یَکُونُ مِنَ اَلسِّبَاعِ فَافْتَرَسَتْ ذَلِکَ اَلْمُعَزِّمَ فَخَرَّ هَارُونُ وَ نُدَمَاؤُهُ عَلَی وُجُوهِهِمْ - مَغْشِیّاً عَلَیْهِمْ وَ طَارَتْ عُقُولُهُمْ خَوْفاً مِنْ هَوْلِ مَا رَأَوْهُ فَلَمَّا أَفَاقُوا مِنْ ذَلِکَ بَعْدَ حِینٍ قَالَ هَارُونُ لِأَبِی اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَسْأَلُکَ بِحَقِّی عَلَیْکَ لَمَّا سَأَلْتَ اَلصُّورَةَ أَنْ تَرُدَّ اَلرَّجُلَ فَقَالَ إِنْ کَانَتْ عَصَا مُوسَی رَدَّتْ مَا اِبْتَلَعَتْهُ مِنْ حِبَالِ اَلْقَوْمِ وَ عِصِیِّهِمْ فَإِنَّ هَذِهِ اَلصُّورَةَ تَرُدُّ مَا اِبْتَلَعَتْهُ مِنْ هَذَا اَلرَّجُلِ فَکَانَ ذَلِکَ أَعْمَلَ اَلْأَشْیَاءِ فِی إِفَاقَةِ نَفْسِهِ.
منبع: تسنیم
هارون درشب حادثه به خواب می آید که سوختم از وجود نورانی امام
رضاعلیه السلام.
آمدند ونبش قبر هارون کردند وچیزی نیافتند جز یک رد خاکستر.
اما نقلی اززمان پیامبرصلی الله وعلیه وآله وسلم.
پیامبر روزی روبه عموی بزرگوار خود عباس نمودند وفرمودند:
ای عمو وای برفرزندان من ازدست فرزندان تو!!!
عباس بیان کردند یارسول الله اگر اجازت دهی
خود را مقطوع النسل کنم؟
پیامبر فرمود نه عمو این از علم خداوند گذشته است.
اگر بنی امیه ، دشمنی رودررویی با بنی هاشم داشتند وبه عیان
هم ابراز می کردند.بنی عباس بسیاربی رحمانه تر وبه دوصورت آشکار ونهان به شهادت امامان معصوم می پرداختند.
داستان صفوان وامام موسی کاظم وهرون الرشیدهم معروف هست.