یکی از مبارزان انقلابی می‌گوید: ساواک وقتی مبارزان انقلابی را دستگیر می‌کرد آن‌ها را شلاق می‌زد تا مبارزان نهضت را لو بدهند.

مسعود حق‌گو درباره خاطرات خود از رژیم پهلوی، دوران مبارزات و فعالیت‌های انقلابی و زندان ساواک گفت: ساواک از سال ۱۳۵۰ به صورت گسترده مخالفان شاه را دستگیر می‌کرد تا به اطلاعاتی دست یابد و از این طریق سایر مبارزان را شناسایی کند. براساس نموداری که سازمان امنیت (ساواک) از افراد فعال درست کرده بود، هویت برخی افراد مشخص نبود. برخی به صورت مخفی و افرادی هم که وضعیت سفید داشتند، به صورت عادی زندگی می‌کردند، برخی هم با افراد بیرون از سازمان در ارتباط بودند. من تا شهریور همان سال (۱۳۵۰) مخفیانه زندگی می‌کردم، اما وقتی فهمیدیم وضعیت عادی است به خانه بازگشتم.

وی اظهار داشت: سال ۱۳۵۱ از یک کوچه پر پیچ و خم در محله امین حضور در تهران در حال رفتن سر قرار بودم. وقتی متوجه شدم یک نفر مرا تعقیب می‌کند، فرار کردم، اما فردای آن روز ماموران ساواک در خیابان بر سر من ریختند و مرا به جرم مبارزه علیه طاغوت دستگیر کردند.

حق‌گو توضیح داد: روش ساواک به این شکل بود که بعد از دستگیری بلافاصله چشمان افراد را می‌بستند و با یک خودروی بنز با خود می‌بردند بعد فرد را کامل لخت می‌کردند و بعد از بازرسی بدنی او را به کمیته مشترک که متشکل از شهربانی، ساواک و دیگر دستگاه‌ها بود، می‌بردند، در اتاق بازجویی اولین سوالی که از افراد می‌پرسیدند این بود که فکر می‌کنید «شما را برای چه چیزی گرفتیم» اگر می‌گفتیم «شما مرا گرفتید من که خودم نیامدم»؛ شکنجه را شروع می‌کردند سوال بعدی این بود که «با چه کسی و کجا قرار داشتی؟»

«نیرو‌های ساواک هر فردی را دستگیر می‌کردند اول حسابی کتک می‌زدند، اگر فرد از دادن اطلاعات خودداری می‌کرد از او در ۲۰ جلسه بازجویی می‌کردند بعد نکاتی را که نوشته بودند، مطالعه می‌کردند تا به اطلاعات بیشتری دست پیدا کنند. وقتی افراد فعال انقلابی را دستگیر می‌کردند، بلافاصله آن‌ها را می‌خواباندند و شلاق می‌زدند.»

موهایم را تراشیدند و فلکم کردند؛ اما نمی‌خواستم مبارزان را لو دهم

حق گو توضیح داد: وقتی مرا گرفتند اطلاعات زیادی در مورد من نداشتند، پدرم داروخانه داشت و کراوات می‌زد، مطمئن نبودند من جزو مبارزان هستم، آن شب مرا با تضمین آزاد کردند، اما باز مرا تحت نظر داشتند و امیدوار بودند از طریق من به دیگر مبارزان برسند. یک مرتبه دیگر هم مرا بازداشت کردند و شکنجه دادند. گفتند «تو دروغ می‌گویی و از مبارزان خبر داری»؛ می‌خواستند صحت و سقم حرف‌های مرا بفهمند. بعد از یک هفته که جای شلاق بر روی پاهایم خوب شد و می‌توانستم راه بروم، دوباره آزادم کردند.

این مبارز انقلابی بیان کرد: برخی از دستگیرشدگان در زیر شکنجه‌ها ساواک گفته بودند «حقگو در چه تیمی فعال است و مواد منفجره و سیانور دارد». ساواک دوباره مرا دستگیر کرد. موهایم را به شکل زننده و ناموزونی تراشیدند؛ بعد مرا فلک و تحقیرم کردند. برای من مهم نبود که مرا چند سال در زندان نگه می‌دارند. فقط نمی‌خواستم مبارزان انقلاب را لو بدهم.

برخی از دستگیر شدگان در اقرار‌های خود به ساواک گفته بودند حقگو در چه تیمی فعال است و مواد منفجره و سیانور دارد به همین دلیل ساواک مرا دوباره دستگیر کرد

وی گفت: زندان کوتاه مدت بد نبود. چون آنجا مثل یک دانشگاه بود. من حدود ۱۹ سال داشتم، در آنجا افراد مختلفی بودند که می‌شد از تجربه آن‌ها استفاده کرد، بیش از هزار کتاب وجود داشت. این کتاب‌ها در ظاهر مربوط به برخی از سازمان‌های دولتی نظیر سازمان برنامه و بودجه بود، اما در لابه‌لای آن‌ها صفحاتی که ساواک اجازه نشر آن را نمی‌داد، صحافی شده بود و ما از این طریق به اطلاعاتی دست می‌یافتیم. از سال ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۷ در زندان ساواک بودم. چون سال‌ها به ماه قمری و ۱۱ ماه حساب می‌شد، ۶ سال و ۶ ماه در بند بودم.

حق‌گو درباره شیوه‌های آزار و اذیت زندانیان سیاسی و انقلابی بیان کرد: زندانیان سیاسی تحصیل‌کرده بودند و این بند نسبت به دیگر بند‌ها تمیزتر بود، وقتی زندانیان سیاسی را می‌خواستند بیشتر اذیت کنند آن‌ها را به زندان قصر -که محل نگهداری مجرمان و تبهکاران بود- منتقل می‌کردند مرا هم به آنجا بردند، یک پتو به من دادند و گفتند «باید جلوی در توالت بخوابی»، آن شب آنجا خوابیدم، اما روز بعد زندانیان به نگهبان بند رشوه دادند و مرا به یکی از اتاق‌ها بردند، برایم غذا درست کردند و گفتند شما قهرمان هستی. حتی زندانیان پول روی هم گذاشتند و به افرادی که در اتاق من بودند، دادند تا آن‌ها جای دیگری بخوابند، تا من راحت‌تر باشم.

وی گفت: با اینکه آن‌ها مجرم، قاتل و یا قاچاقچی بودند به ما که مبارز انقلابی بودیم احترام می‌گذاشتند، ولی واقعا زندگی در آن فضا برای من سخت بود، خلاف و فساد آنجا زیاد بود؛ مواد مخدر توزیع می‌کردند، با افراد خطرناکی مثل قاتل سر و کار داشتم، نظافت وجود نداشت، پولداران افرادی که کسی را نداشتند، نوکر خود کرده بودند تا اتاق آن‌ها را تمیز و لباس‌هایشان را بشویند.

خرید گوشت‌های غیرقابل مصرف از استرالیا توسط فرح

حق‌گو توضیح داد: در زندان قصر درگیری‌های زیادی با پلیس بر سر مسائل مختلف داشتیم به عنوان مثال ما نوشته‌های خود را در جا‌های مختلف زندان جاسازی می‌کردیم، ۵ تیر سال ۱۳۵۲ نیرو‌های ساواک در زندان ریختند، کمد‌های ما را شکستند و نوشته‌ها لو رفت، از یک بامداد تا صبح ما را شکنجه دادند. آن زمان من ۱۸ یا ۱۹ ساله بودم مرا کتک می‌زدند و می‌گفتند «باید بگویی غلط کردم»، اما من امتناع می‌کردم.

فرح از استرالیا گوسفند‌هایی را که برای پشمشان پرورش داده بودند خریده بود، گوشتش را نمیشد خورد، اما برای زندانیان غذا درست می‌کردند، اسهال گرفتیم، اعتراض کردیم کتکمان زدند

وی گفت: برای زندانیان جالب بود که من با آن سن کم تا این حد جسور هستم و نماز می‌خوانم. آن روز‌ها فرح از استرالیا گوسفند‌هایی را که برای پشمشان پرورش داده بودند و گوشتشان را نمیشد خورد، وارد کرده بود. حتی استرالیایی‌ها هم خودشان نمی‌خوردند، با آن گوشت‌ها برای زندانیان غذا درست می‌کردند ما اسهال می‌گرفتیم، برای این موضوع اعتراض کردیم دوباره ما را کتک زدند، اما دیگر از آن گوشت‌ها به ما ندادند.

این زندانی سیاسی دوران پهلوی توضیح داد: در زندان افراد بالای ۴۰ سال فقط می‌توانستند برای نماز صبح از خواب بیدار شوند، اما به دیگران این اجازه داده نمی‌شد و نماز ما قضا می‌شد به خاطر این مسئله دوباره اعتراض کردیم، باز هم ما را کتک زدند و هر کسی را به یک بند فرستادند.

وی افزود: وقتی زندانیان سیاسی برای مسائل مختلف با پلیس درگیر می‌شدند برای اینکه آن‌ها را اذیت کنند به زندان قصر می‌فرستادند. مرا دوبار به زندان قصر فرستاند، اما خوشبختانه در آنجا به ما احترام می‌گذاشتند.

رئیس زندان کتک خورد و عزل شد

حق‌گو بیان کرد: از سال ۱۳۵۴ فشار بر روی زندان‌های سیاسی زیاد شد، حتی اجازه نمی‌دادند با هم صحبت کنیم تا اینکه زندانیان بیش از ۲۰ روز اعتصاب کردند؛ یکی از زندانیان در یکی از بازرسی‌ها رئیس زندان را کتک زد از صبح تا غروب او را شکنجه دادند به همین دلیل رئیس زندان را برکنار شد، و سرهنگ زمانی از سوی شاه به عنوان رئیس زندان منصوب شد، شاه به او دستور داده بود زندانیان را ساکت کند، اما وقتی او با مقاومت ما مواجه و متوجه شد اعتصاب ما بازتاب جهانی دارد، به دستور شاه فشار را کمتر کرد؛ یک رادیو برای پخش اخبار و یک زندانبان را که فرد بسیار خوبی بود و بعد از انقلاب هم به کار خود ادامه داد، برای ما در نظر گرفت.

وی درباره سال‌های پایانی رژیم طاغوت گفت: نوزدهم دی ۱۳۵۶ مردم قم ضد شاه قیام کردند، به پیروی از آن‌ها مردم تبریز هم به پا خواستند و در چهلم شهدای این واقعه مردم به نشانه اعتراض قیام کردند، ظرف مدت کوتاهی انقلاب اسلامی مثل یک طوفان عظیم همه جا را در برگرفت، رژیم متاصل بود فکر می‌کرد آن‌هایی که در زندان هستند، نمی‌توانند نظام را به خطر بیاندازند بهترین کار این بود ما را آزاد کنند تا برایشان تبلیغ هم شود به همین دلیل ما را آزاد کردند و گفتند ما نباید این کار را می‌کردیم، آن اواخر ساواک منحل شد تا فشار‌ها برداشته شود یا مردم ساکت شوند، اما موفق نشدند. واقعیت این است که آنقدر طوفان انقلاب شدید بود که ما زندانیان سیاسی در مقابل آن چیزی نبودیم، طوفان رسید و طومار طاغوت و پهلوی را در هم پیچید.

منبع: ایرنا

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.