علی الیاسری، دبیرکل حزب طلیعه اسلامی و از فرماندهان برجسته حشدالشعبی عراق به تشریح خاطرات خود از شهید سلیمانی و شهید ابومهدی المهندس پرداخته است.

در چهارمین سالگرد شهادت سردار شهید حاج قاسم سلیمانی، با شخصیتی که بسیاری از سال‌های عمر خود را در کنار شهید سلیمانی و شهید ابومهدی المهندس بوده، همراه خواهیم شد تا درباره ویژگی‌های برجسته این شهدا با ایشان صحبت کنیم. میهمان ما جناب دکتر «علی الیاسری»، دبیر کل حزب «طلیعه اسلامی» عراق و یکی از فرماندهان سرشناس نیرو‌های حشد الشعبی عراق هستند.

جناب آقای دکتر علی الیاسری، شما در سال ۲۰۱۴ و همزمان با حمله گروه تروریستی داعش به عراق و منطقه، نقش برجسته‌ای در نبرد علیه این گروه داشتید. علاوه بر این، شما در زمان فعالیت گروهک منافقین در عراق در سال‌های پس از یورش آمریکا به عراق (۲۰۰۳ به بعد) مبارزات سیاسی و نظامی گسترده‌ای علیه اشغالگری آمریکا و حتی منافقین داشتید. در زمان مبارزه علیه داعش در چارچوب نیرو‌های حشد الشعبی با شهید والامقام حاج قاسم سلیمانی و شهید ابومهدی المهندس و بسیاری از شهدای دیگر محور مقاومت از جمله شهید حمید تقوی نیز در ارتباط بودید. اگر موافق باشید، لطفا در ابتدا قدری در این رابطه صحبت کنیم؟

علی الیاسری: از شما کمال تشکر را دارم. در این روز‌ها که بنابر تعبیر رهبر انقلاب ایام الله است، روز‌های عزیز و بزرگی است. روز‌های وفاداری، بخشش، اخلاص به دین و مذهب و عقیده است.

قبل از هر چیز، فقدان فرمانده بزرگ محور مقاومت، سردار قاسم سلیمانی، رضوان الله علیه و برادر شهیدش، ابو مهدی المهندس را تسلیت عرض می‌کنم. این روز‌ها همچنین سالروز شهادت فرمانده شهید حاج حمید تقوی رضوان الله علیه است؛ قهرمانی بزرگ که با مردم عراق در مبارزه با رژیم صدام زندگی و همراهی کرد. دیگر مناسبت این روز‌ها شهادت شهید بزرگ «صدرالله فنی» است، قهرمان بزرگی که با مردم عراق در دهه ۱۹۸۰ همراه بود. در دوران جوانی افتخار پیوستن به این قهرمانان را پیدا کردم و در سال ۱۹۸۶ گام‌های اولیه خود را در مسیر پیوستن به مقاومت اسلامی برداشتیم.

جناب آقای دکتر علی الیاسری

در آن زمان فرماندهی مقاومت برعهده شهید حاج صبحی الحسینی، رضوان الله علیه بود که در آن زمان با شهیدان صدرالله فنی و حاج حمید تقوی در ارتباط بودند. مجموعه ما نشست‌هایی با شهید حاج صبحی الحسینی در مزرعه‌ای که او در منطقه دیاله در محله رگه در اختیار داشت برگزار کرد. هدف این جلسات برنامه ریزی برای ضربه زدن به رژیم صدام حسین و همچنین عملیات علیه گروهک تروریستی منافقین بود. این وضعیت تا بعد از شهادت شهید صدرالله فنی ادامه داشت و متاسفانه بعد از شهادت ایشان این ارتباط قطع شد.

اما بعد از انتفاضه مبارک شعبانیه، این تعامل دوباره از سرگرفته شد. در آن دوره حضور شهید حاج حمید تقوی در منطقه بسیار گسترده بود. در حقیقت ایشان بود که زمینه ساز احیای مقاومت اسلامی در عراق شدند. ایشان به همراه عالم مجاهد سید یاسین الموسوی، نماینده شهید حکیم در هور‌های جنوب حضور پیدا می‌کرد و من نیز در آن دوره همراه ایشان حضور داشتم و خاطرات زیادی حین همکاری با ایشان دارم. در همین برهه و دقیقا در سال ۱۹۹۳ طی یک عملیات بزرگ گروهک منافقین را هدف قرار دادیم. این عملیات ارکان رژیم صدام حسین را در آن زمان به لرزه درآورد. 

پس از این عملیات مهم فعالیت‌های ما ادامه پیدا کرد تا اینکه در سال ۱۹۹۵ اقدام به تاسیس سازمان طلیعه اسلامی کردیم. برنامه این سازمان بر هدف قرار دادن رژیم صدام حسین و آزادی مردم عراق از سیطره رژیم بعث خلاصه می‌شد. این روند ادامه داشت و عملیات زیادی انجام شد که من به خاطر کمبود وقت و پرداختن به موضوع اصلی این گفتگو، یعنی فرمانده بزرگ شهید حاج قاسم سلیمانی از آن عبور می‌کنم.

خاطرات زیادی از دوره فعالیت در سازمان طلیعه اسلامی دارم. در همین زمان بود که فروپاشی و سقوط رژیم بعث فرا رسید و داستان درد و رنج مردم عراق بار دیگر با اشغال عراق توسط نظامیان آمریکایی شروع شد. در اینجا نقش فرهنگی مقاومت برای آگاهی بخشی و حمله به نیرو‌های جنایتکارارتش آمریکا بسیار برجسته بود. در این این شهید حاج حمید تقوی نقشی مهم را در راستای اتحاد و یکپارچه کردن مردم عراق، انقلاب و این قیام بزرگ ایفا کرد.

در سال ۲۰۰۶ طایفه گرایی و فرقه گرایی مردم عراق را به ویژه در مناطق دیاله و ... تحت تأثیر قرار داده بود، با این حال طایفه گرایی و فرقه گرایی در دستیابی به اهدافش با شکست مواجه شد. پس از شکست این پروژه در عراق، طایفه گرایی به سوی کشور‌های اطراف عراق از جمله سوریه رفت و این کشور تحت تأثیر صهیونیسم و تروریسم قرار گرفت، به همین دلیل مردم عراق و مقاومت عراق و همچنین مقاومت لبنان و ایران برای یاری سوریه بپاخاستند.

حضور شهید سلیمانی در دفاع از حرم حضرت زینب سلام الله (س) بسیار ویژه و متمایز بود. اولین حضور آشکار ما در سوریه، به عنوان رزمنده و تحت عنوان «طلائع سرایا الخراسانی» به سال ۲۰۱۲ باز می‌گردد، زمانی که در سوریه حضور یافتیم و درگیری‌ها بسیار شدید بود و به نوعی مقدمه‌ای برای رویارویی‌های جدید در عراق بودند. در سال ۲۰۱۴ بعد از تجمعات، اعتصاب و فتنه آشکار شد و شکاف و خللی عیان در دستگاه‌های امنیتی عراق به وجود آمد، این امر با صدور فتوا‌های علمای فتنه بیش از پیش آشکار شد؛ آن‌ها خواستار خروج نیرو‌های اهل سنت، از پلیس و نیرو‌های امنیتی و نظامی عراق شدند. این فتوا‌ها و دیگر فتوا‌های گمراه کننده نقش بزرگی در تضعیف وضعیت امنیتی عراق ایفا کردند.

همان طور که می‌دانید ارتش عراق، در چارچوب قانون و روند سهم بندی حاکم بر عراق بود، به عنوان مثال در مناطق اهل سنت، اغلب جوانان اهل سنت نیرو‌های ارتش عراق را تشکیل می‌دادند، البته در میان آن‌ها شیعیان نیز حضور داشتند. اما اغلب افراد ارتش در آن مناطق را اهل سنت تشکیل می‌دادند. در مناطقی مانند معتصم یا یثرب، صلاح الدین، الانبار و موصل یا شمال بابل، اهل سنت اغلب یگان‌های نظامی موجود در آن مناطق را تشکیل می‌دادند، بعد از فتوای علمای فتنه که بر لزوم پاکسازی ارتش از نیرو‌های اهل سنت تأکید کردند، شکاف عمیقی ایجاد شد و این فرصت ورود گروه‌های تروریستی به آن شهر‌ها و مناطق را فراهم ساخت و باعث شد، یگان‌ها و تیپ‌ها و لشکر‌ها را فقط افسران تشکیل دهند، به عنوان مثال اگر در می ۲۰۱۴ از تیپ ۱۷ ارتش عراق بازدید می‌کردید شاهد بودید که ما قبل از این ماه دستور عملیات در شمال بابل را داشتیم و فرماندهی در این محور به ما و شهید حاج حمید تقوی سپرده شده بود. وقتی به آنجا رفتیم، فقط با مجموعه از افسران و درجه داران مواجه شدیم که وضعیت بغرنجی به لحاظ آمادگی برای نبرد داشتند.

حاج قاسم و جناب آقای دکتر علی الیاسری

به همین دلیل فوراً جمعی از نیرو‌های سرایای خراسانی را برای انجام عملیات به شمال بابل اعزام کردیم. به خوبی به یاد دارم، در ۱۰ مارس ۲۰۱۴ جلسه‌ای را برگزار کردیم. جلسه با فرمانده وقت لشکر، سرتیپ سعد حربیه بود که هم اکنون سرلشکر هستند. ورود ما باعث شد عملیاتی که قرار بود تروریست‌ها انجام دهند و وارد کوفه و کربلا شوند، از دستور کارشان خارج شود. در آن زمان فاصله تروریست‌ها با کربلا تنها ۱۵ کیلومتر بود، حتما می‌دانید که مناطقی مانند کاظمیه و فارسیه در شمال استان بابل، به کربلا بسیار نزدیک اند.

 دشمن در این مقطع به شدت بر تجدید قوا و تصرف مناطق مورد نظر خود تمرکز کرده بود، اما با ورود شهید سلیمانی به عرصه نبرد، روند تحولات دگرگون شد. اولین تاثیر آشکار حضور ایشان در صحنه‌های نبرد عملا در لشکر هفده ارتش عراق نمایان شد. در آن زمان فرمانده کل نیرو‌های مسلح عراق، نوری المالکی بود. ایشان دستور انتقال از شمال بابل به سایر مناطق و افزودن نیرو‌های کمکی به لشکر هفده عراق و اطراف منطقه البلد و الدجیل را داد. در آن زمان پایگاه البلد در وضعیت بسیار خطرناکی قرار داشت، به همین دلیل نیرو‌های مقاومت با هر عنوانی، در آن مناطق مستقر می‌شدند تا مانع از سقوط بغداد شوند، چون این موضوع بسیار خطرناکی بود. در آن لحظات حساس ۱۳ می ۲۰۱۴ شهید حاج قاسم و شهید ابو مهدی المهندس در آنجا حضور یافتند، من هم در آن شب در صحنه حاضر بودم.

سردار سلیمانی در جلسه حضور یافتند و تاکید کردند که باید محاصره منطقه شکسته شود. ایشان اظهار داشتند وظیفه ما اکنون در هم شکستن محاصره منطقه «البلد» است. این منطقه در آن زمان از همه طرف توسط داعشی‌ها محاصره شده بود و آب و برق و سوخت آن قطع شده بود و در وضعیت بسیار بدی قرار داشت. به همین منظور نیرویی از اعضای مقاومت تشکیل شد و شروع به پیشروی کردیم، عملاً هم وقتی شهید سلیمانی گفت، نماز خود را در مزار «سید محمد سبع الدجیل» خواهیم خواند، همین طور شد و ایشان روز بعد آن، نمازش را در مزار سید محمد اقامه کرد. این درحالی بود که سرتاسر این منطقه در محاصره تروریست‌ها قرار داشت، اما در نهایت ایشان به آنچه وعده داده بودند، عمل کردند، این از جمله ویژگی‌های ایشان بود که وقتی چیزی را می‌خواست حتما آن را به دست می‌آورد. ایشان دارای عزم و اراده بالایی بودند.

پس از این نبرد بود که مسیر جدیدی از البلد به سمت سامرا گشودیم، که همان مسیر «شلالات» بود که همه طول جاده را مزارع تشکیل می‌داد. در این مسیر نبرد‌هایی در منطقه جرمط و الرفیعات و عویسات و حاوی انجام دادیم تا به سامرا رسیدیم. در آن زمان سرلشکر صباح الفتلاوی، فرمانده منطقه امامین عسکریین و عملیات در سامرا بود، وقتی به او رسیدیم، ما را در آغوش گرفت و از شدت خوشحالی گریه کرد، آنجا بود که شهید سلیمانی را دیدیم که در سامرا حضور دارد. ایشان را در منطقه سید محمد سبع الدجیل و در جوار حرم امامین عسکریین مشاهده کردیم. چند روزی آنجا ماندیم. سپس ابو مهدی المهندس اطلاع داد که دستور آمده هوایی به منطقه آمرلی برویم که در محاصره است.

اتفاقا اگر اجازه بدهید سوالی درباره منطقه آمرلی دارم... همان طور که اشاره کردید عملکرد درخشان شما در خصوص مبارزه با داعش به ویژه در جایگاه فرماندهی سرایا الخراسانی کاملا مشهود است. اگر اجازه دهید، مقداری درباره نقش این جنبش مقاومت عراقی در جبهه‌های نبرد با داعش بیشتر صحبت کنید به ویژه که روابط نزدیکی با شهدای مقاومت از جمله شهید سلیمانی، شهید ابو مهدی المهندس و شهید حمید تقوی داشتید.

علی الیاسری: هسته و کانون اصلی این گروه در عراق، گردان «حیدر الکرار» در مناطق هور برای مبارزه با صدام حسین و بعد از آن مبارزه با نیرو‌های اشغالگر آمریکایی و غربی در دهه‌های پیشین بود. نیرو‌های گردان حیدر الکرار، در زمانی که داعش بخش‌هایی از خاک عراق را تصرف کرده بود، به ۴ هزار نفر محدود می‌شد. من افتخار این را یافتم که در خدمت این نیرو باشم که اعضای آن را فرزندان مقاومت تشکیل می‌دادند.

در ادامه صحبت‌های قبلی باید بگویم، به صورت هوایی به منطقه آمرلی منتقل شدیم. در ابتدا قرار بود، نقش پشتیبانی از عملیات بابل را داشته باشیم و به همین منظور به لشکر هفده منتقل شدیم، چون همه نیروهایش از آنجا رفته بودند. ما با نیرو‌های خود تلاش کردیم تا کاستی‌های موجود در این لشکر را جبران کردیم. بعد از آن وارد البلد شدیم. در این جنگ‌ها معاون شهید سلیمانی، حاج ناصر با ما در میادین نبرد حاضر بود. حاج ناصر در واقع از قهرمانان بود. البته همچنان هم قهرمان است و از خدا برای ایشان سلامتی و طول عمر طلب می‌کنیم. ایشان از جمله کسانی بود که با ما زندگی کرد و الگو و اسوه شجاعت بود. نقش نقش سردار سنگانیان را هم فراموش نمی‌کنیم، که یکی از قهرمانان تاثیرگذار بود. برادر سرخیلی، از نیرو‌های قهرمان سپاه پاسداران در سرایا الخراسانی نیز با شور و عشق در این نبرد‌ها مشارکت داشتند.

ما به مانند نیرو‌های استشهادی به منطقه آمرلی رفتیم. وقتی به منطقه‌ای می‌روید که دشمن از همه طرف شما را محاصره کرده و هیچ پشتیبانی و امکاناتی وجود ندارد، این اقدام به به مثابه شهادت طلبی است. برادران کرد پیشمرگه در آن زمان می‌خواستند، بی طرف باقی بمانند، اما وقتی دیدند که نیرو‌های سرایای خراسانی به مناطق لیلان و اطراف طوزخرماتو رسیدند و منطقه قاده کرم را برای تحرکات بعدی و انجام عملیات، به عنوان مقر خویش قرار دادند. برادران پیشمرگه نه تنها با ما ارتباط گرفتند، بلکه از ما حمایت و پشتیبانی کردند.

در اینجا لازم می‌دانیم مراتب تشکر و قدردانی خود را از برادرانی عزیز و گرانقدری همچون حاج آقا مسگریان و حاج آقا اقبال پور و حاج آقا اسدی که حمایت و پشتیبانی آتش را برعهده داشتند، ابراز کنم. این عزیزان مسئولیت محور شمالی را برعهده داشتند. از نیرو‌های پیشمرگه نیز فرمانده خورمان که فرماندهی توپخانه پیشمرگه را برعهده داشت، به ما کمک می‌کرد. شهید سلیمانی با دیدن این صحنه‌ها به شدت خوشحال می‌شدند، به ویژه سرلشکر ستار و سرلشکر اسماعیل (کاک اسماعیل و کاک ستار) و کاک عبدالله که در مناطق پیشمرگه حضور داشتند.

به این شکل پیشمرگه‌ای که در وضعیت بی طرفی بود، تبدیل به نیروی پشتیبانی شد و با مقاومت اسلامی برای بیرون راندن گروهک تروریستی داعش وارد میدان شد. این امر مرهون نقش سردار سلیمانی بود که حتی با آن‌ها به زبان کردی صحبت می‌کردند. در مواردی برای مزاح به کردی با آن‌ها حرف می‌زد و به آن‌ها می‌گفت که کرد‌ها و اعراب در یک منطقه زندگی می‌کنند و در یک سنگر مبارزه می‌کنند و این رفتاری بسیار زیبا بود.

ابومهدی و جناب آقای دکتر علی الیاسری

مقصودتان این است که سردار سلیمانی دل‌ها و نیرو‌ها را یکی کرد و آن‌ها را با هم متحد کرد؟

علی الیاسری: بله، همین طور است، ایشان شیعه و سنی را با هم متحد کرد، کرد‌ها و عرب را با هم متحد کرد، مقاومت اسلامی را با پیشمرگه متحد کرد. پیشمرگه‌ای که همه می‌دانند، مرام و مسلک قومی دارد، به گروه‌های مقاومت پیوست. این موضوعی است که باید برادران به شکل مفصل و مشروح به تحقیق و پژوهش درباره آن بپردازند، چون این مسائل بود که باعث شد، هرجا سردار سلیمانی وارد آن می‌شد، با پیروزی و ظفر همراه شود.

در نهایت ما عملیات را آغاز کردیم. البته عملیات در ابتدا با هدف مشغول کردن داعش صورت می‌گرفت، چون در مناطقی مانند البوحسن، حبش، چرداغلی و دیگر مناطق، داعش به شدت قدرت گرفته بود. ما جزو اولین گروه‌هایی بودیم که در منطقه حضور پیدا کردیم، به همین دلیل نقش ما این بود که دشمن را سرگرم کنیم تا به سمت آمرلی پیشروی نکند و خدا رو شکر موفق هم بودیم و طی چندین عملیات این هدف محقق شد. اولین عملیات‌ها در ۲ و ۱۵ جولای و سپس ۲۰ آگوست ۲۰۱۴ انجام شد تا اینکه شهید سلیمانی و شهید ابو مهدی المهندس در منطقه حضور یافتند. وقتی شهید سلیمانی عملیاتی را شروع می‌کردند، همه نیرو‌های مقاومت حضور و مشارکت داشتند، کتائب حزب الله، عصائب اهل حق، گردان‌های بدر، کتائب امام علی، همه گروه‌های مقاومت حضور می‌یافتند و بعد عملیات اصلی مثل یک ید واحده انجام می‌شد. عملیات آزادسازی آمرلی در تاریخ ۳۱ آگوست ۲۰۱۴ آغاز شد و خدا را شکر با پیروزی کامل همراه بود، بعد از آن عملیات به سمت منطقه الحیلوات آغاز شد.

در طول عملیات مسئولیت‌های بین تمام نیرو‌های تقسیم شده بود. شهید سلیمانی گفت که سید علی وظیفه تو این است که به سمت منطقه الخشامله حرکت کنی و بعد از آن به سمت البوعبود حرکت کنید. در اینجا داستان مهمی وجود داشت که شهید ابو مهدی المهندس آن را به داستان «لیلة الهریر» تعبیر می‌کرد، در عمل به سمت منطقه الخشامله حرکت کردیم تا راه را برای ماموریت برادران عصائب و بدر در بیر احمد اول و بیر احمد دوم باز کنیم.

بعد از خشامله ماموریت ما حرکت به سمت البوعبود بود. برادران دیگر به سمت رویارویی و نبرد در بیراحمد اول و بیر احمد دوم رفتند. تمرکز دشمن در این مناطق بود، به همین دلیل عملیات در این مناطق با تاخیر همراه شد. قبل از غروب آفتاب، شهید سلیمانی به من پیام داد که شما اکنون در کجا هستید؟ گفتم ما حوالی البوعبود هستیم، گفتند: واقعا به منطقه رسیده اید؟ گفتم: بله، گفتند: بیا عقب پیش من .. تقاطع بیراحمد اول و دوم.

برادران سرایا الخراسانی را در منطقه البوعبود ترک کردم و حدود ۳۰ کیلومتر عقب آمدم تا به منطقه درگیری‌ها در بیراحمد اول و دوم رسیدم. دیدم برادران در آنجا گردهم آمده‌اند، عکسی از این گردهمایی در این منطقه دارم که گرفته شده و من پشت سر شهید سلیمانی هستم. در این عکس برادران قهرمان مقاومت مانند شهید منتظر، شهید کنانی، ابو مهدی کنانی، شهید هادی سکینی و سایرین حضور دارند، همچنین برادر چیذری، این فرمانده شجاع نیز در این نشست حضور داشت. در هر صورت وقتی برگشتم گفتم که من به این منطقه رسیدم، سردار سلیمانی هم به ابومهدی گفتند که با سید علی برو، چون تصور نمی‌کردند، با این سرعت به این منطقه برسیم. آنچه باعث شد فرصت این پیشروی به ما دست دهد، این بود که دشمن درگیر برادران در بیراحمد اول و دوم بود. عملیات بسیار سختی در منطقه‌ای مسکونی جریان داشت. 

سختی نبرد‌ها در آنجا به ما این فرصت پیشروی را داد. با همراهی ابو المهدی المهندس به سمت البوعبود به راه افتادم. ایشان به طور مستمر سمت چپ و راست خود را نگاه می‌کرد، گفتند: سید شما روند درگیری‌ها را به طور کامل تغییر دادید، گفتم: چطور حاجی؟ گفت: بدانید دشمن چپ و راست و جلوی شماست، نگفتید دشمن شما را محاصره می‌کند؟! گفتم: حاجی پس چرا با من آمدی؟ گفت: من برای این آمدم تا روحیه شما بالا برود و روند عملیات تغییر خواهد کرد. شهید ابومهدی با ما ماند، غروب در همان منطقه نماز جماعت را خواندیم. بعد درخواست نیرو‌های پشتیبانی کرد و خاکریز‌ها و سنگر‌ها را آماده کرد.

این عملیاتی که به آن اشاره می‌کنید و در مبارزه با تروریسم انجام شد، آیا توسط شهید سلیمانی فرماندهی شد؟

علی الیاسری: ایشان در منطقه حاضر بودند، هم ایشان و هم برادر شهید ابو مهدی المهندس، هردو .. این شگرد آن‌ها بود. در همه نبرد‌ها و عملیات‌ها این چنین بودند. شهید ابومهدی تا پایان عملیات یعنی سحرگاه با ما ماند، بعد که عملیات پایان یافت، به عقب بازگشت و نیرو‌های پشتیبانی را تا پشت بیراحمد اول و دوم اعزام کرد. دشمن تصور کرد که دور زده شده به همین دلیل به سرعت عقب نشینی کرد. بعد از آن به «جلولا» منتقل شدیم. جلولا و سعدیه و کوباشی. مناطقی مانند بکر و سالم و لطیف و کوباشی، همگی مناطقی کوهستانی و صعب العبوری بودند که خدا را شکر همه را پشت سر گذاشتیم و به منطقه جلولا رسیدیم. در جلولا موضوع تقسیم وظایف و تعیین ماموریت‌ها مطرح شد. اتاق عملیات در آن زمان در «کفری» بود که در آنجا با شهید سلیمانی نشست‌هایمان را برگزار می‌کردیم. ماموریت‌ها اینگونه تقسیم شد که آزادی سعدیه برعهده برادران گردان‌های بدر گذاشته شد، برادران عصائب ماموریت یافتند، سایر بخش‌های کوباشی را آزاد کنند و ما هم مشغول آزادسازی بکر و سالم و لطیف و لشکر بیستم ارتش شدیم که در آنجا حضور داشت، به این ترتیب، ماموریت ما در سرایا الخراسانی، آزادسازی جلولا تعیین شد.

جلولا منطقه بسیار سخت و دشواری بود. پیش‌تر کرد‌ها و به طور خاص نیرو‌های پیشمرگه به آنجا یورش برده و یکصد شهید تقدیم کرده بودند، اما موفق به آزادسازی آن نشده بودند، چون منطقه‌ای کوهستانی بود و ورود به آن سخت بود، اما شهید حمید تقوی با توانایی‌ها و قدرت شناسایی بسیار بالایش توانست از طریق آبشاری که در آن منطقه وجود داشت، راهی برای ورود به جلولا پیدا کند. عملیات در ۲۳ اکتبر ۲۰۱۴ آغاز شد. ما به منطقه رفتیم و اقدام به شناسایی و کشیدن نقشه آن به شکل دقیق کردیم و نزد شهید سلیمانی بازگشتیم. به ایشان گفتیم که برای آزادسازی جلولا کاملا آماده هستیم، ایشان پاسخ دادند: کلیه عملیات‌ها را متوقف کرده‌ایم و منتظر عملیات شناسایی شما هستیم. شهید سلیمانی و شهید ابومهدی المهندس همیشه عادت داشتند در زمان آغاز عملیات، روی نقطه‌ای مرتفع از منطقه می‌ایستادند که عملیات آزادسازی از آنجا آغاز می‌شد. به هیچ وجه عقب نشینی نمی‌کردند و از شرایط باک و هراس نداشتند. من از ایشانخواهش می‌کردم که به منطقه‌ی امن‌تری بروند، در جواب می‌گفتند: سید، ما دنبال شهادت هستیم، سید، ما آمده‌ایم تا شهید شویم. شهید سلیمانی آمده بود تا شهید شود، اینگونه به فرمانده‌ها در جبهه جلولا روحیه می‌داد.

در این عملیات افتخار مجروحیت را داشتم، سردار سلیمانی و حاج حمید تقوی، همچنین برادر مجید سنگانیان و برادر سرخیلی، هر سه از جمهوری اسلامی ایران به عنوان معاون و ناظر بر عملیات در فرماندهی عملیات مشارکت داشتند. طی مجروحیتم، یک موضوع جالبی را به یاد می‌آورم، اینکه شهید تقوی گفت: تا وقتی آزادی منطقه تمام نشده باشد، برای درمان و مداوا به پشت جبهه منتقلت نمی‌کنیم، مبادا روحیه نیرو‌ها پایین بیاید. این یک درس است، درسی برای فرماندهان است، اینکه فرمانده در میدان حضور داشته باشد. اینکه طی عملیات حضور داشته باشد و میدان را به هر دلیل ترک نکند، تا روحیه نیرو‌ها حفظ شود. خدا را شکر پیروزی طی ۴ ساعت حاصل شد. منطقه‌ای که کرد‌ها دو ماه در آن جنگیدند، ظرف چهار ساعت آزاد شد.

آن هم با فرماندهی و مشارکت شهید سلیمانی و شهید ابو مهدی؟

بله، شهید سلیمانی، ابومهدی المهندس و حاج حمید تقوی و مشارکت و همکاری فعالانه آنها. بعد از آن به منطقه عزیز البلد منتقل شدیم، من با اینکه زخمی بودم، در عملیات شرکت داشتم و با عصا در میدان حاضر بودم.

همه این‌ها عملیات‌های شما در عراق بود، همان طور که می‌دانید، یکی از ماموریت‌های ویژه سرایا الخراسانی دفاع از عتبات مقدسه به ویژه در نجف اشرف و کربلای معلی بود. پیش از آن هم شما در زمینه دفاع از مرقد مقدس حضرت زینب سلام الله علی‌ها در سوریه مشارکت داشتید. چه چیز باعث شد، این ماموریت به نیرو‌های تحت فرماندهی شما واگذار شود؟

علی الیاسری: افتخاری بزرگ بود که به ما واگذار شده بود. همانطور که گفتم آوریل ۲۰۱۴ به شمال بابل اعزام شدیم، تا با تقویت لشکر هفدهم عراق، شکاف ایجاد شده را پر کنیم و اجازه ندهیم، دشمن از این شکاف به سمت کربلای معلی و همچنین نجف اشرف حرکت کند. بیش از ۷۵۰ نفر از برادران ما در منطقه شمال بابل حضور یافتند و نقشه عملیات را هم شهید تقوی به دستور و رایرنی با شهید سلیمانی و ابو مهدی المهندس تهیه کردند.

در سال ۲۰۱۲ در دفاع از مرقد حضرت زینب مشارکت داشتیم. مجدداً در سال ۲۰۱۶ به حلب رفتیم تا محاصره دو شهرک شیعه نشین نبل و الزهرا را درهم بشکنیم و شهید سلیمانی بر ضرورت مشارکت همه فرماندهان در شکستن محاصره شهرک‌های نبل و الزهرا تاکید می‌کرد. ایشان همچنین روی مشارکت جمعی نیرو‌ها نیز تاکید داشت، زیرا این مشارکت جمعی در کار و عملیات، باعث پیروزی می‌شد. این دیدگاه همیشگی ایشان بود. شهید سلیمانی با وجود سخت بودن شرایط منطقه در سوریه، شخصاً در عملیات شرکت می‌کرد و بر آن‌ها نظارت و اشراف داشت و در همه مناطق حضور می‌یافت و با خودرو‌های معمولی از منطقه‌ای به منطقه دیگر می‌رفت. خبری از خودرو‌های زره پوش نبود و به صورت مخفیانه هم جابجا نمی‌شدند، بلکه کاملا آشکار بود که این خودروی شهید سلیمانی است. این فعالیت و حضور پررنگ، از ویژگی‌های ایشان بود. یک روز نمی‌شد که شهید سلیمانی به مناطق مختلف سرکشی نکند و در مناطق مختلف حضور نیابد و این افتخار بزرگی بود.

با وجود اینکه تروریسم وارد سوریه شده بود، شهید سلیمانی اینگونه همه جا حضور داشت؟

علی الیاسری: بله، در آن زمان تروریست‌ها بسیاری از مناطق را تصرف کرده بودند، به جز فرودگاه دمشق و فرودگاه حلب که در دست برادران قهرمان سپاه پاسداران بود و به واسطه آن‌ها بود که تجهیزات نظامی و حمایت‌ها و پشتیبانی‌های لجستیکی صورت می‌پذیرفت. فلذا برادران سپاهی نقش بسیار بزرگیی در تثبیت، تقویت، تحکیم، تغییر و تعویض نیرو‌ها هر چند وقت یک بار داشتند، چون همان طور که می‌دانید، نیرو‌هایی که به سوریه اعزام می‌شدند، دو ماه می‌ماندند و بعد از آن نیرو‌های دیگری جایگزین آن‌ها می‌شدند. در عملیات جلولا کشته‌هایی از تروریست‌ها شناسایی می‌شدند که دارای تابعیت خارجی بودند، در میان آن‌ها اتباع چینی یا سایر کشور‌های شرق آسیا و دیگر کشور‌ها مشاهده می‌شدند. این مسئله بیانگر این حقیقت بود که این افراد توسط صهیونیست‌ها و یهودیان برای تخریب و از بین بردن وحدت و یکپارچگی عراق به خدمت گرفته شده‌اند.

بعد از آن عملیات ما به منطقه‌ای خطرناک‌تر و صعب العبورتر یعنی عزیرالبلد منتقل شدیم. عزیز البلد منطقه‌ای جنگلی بود که از لحاظ جغرافیایی بسیار سخت و دشوار بود و دشمن در آن امکانات و تجهیزات بسیاری داشت و در مناطق مرتفع آن متمرکز شده بود. در اینجا متحمل ضایعه بزرگی شدیم و شاهد شهادت فرمانده بزرگ حاج حمید تقوی و همچنین برادرم، سید نور الیاسری، فرمانده یگان دوم و حاج مشتاق العبادی، فرمانده عملیات، همچنین فرمانده یگان چتربازان، حاج جواد الحسناوی بودیم.

البته در عملیات جلولا، سید صبحی الحسینی را از دست داده بودیم که یکی از افسران رابط با صدرالله فنی در سال ۱۹۸۶ محسوب می‌شد. به عبارتی فقدان این فرماندهان می‌توانست فعالیت‌ها سرایا الخراسانی را به طور کامل متوقف کند، به ویژه آنکه در آن زمان من نیز زخمی شده بودم. تعداد شهدای سرایا الخراسانی بیش از ۲۳۰ شهید بود و تعداد مجروحان بیش از ۹۰۰ زخمی بود، این درحالی است که گروه ما در چندین عملیات پیاپی در البلد، حمرین، جلولا و عزیز البلد حضور یافته بود.

در عملیات منطقه العظیم، شهید سلیمانی در یک چادر بود و از داخل یک چادر عملیات تکریت و حمرین را فرماندهی می‌کرد. وقتی من در منطقه این عملیات حاضر شدم، به چشم خود دیدم که شهید سلیمانی در یک چادر، روی حصیر نشسته و به نیرو‌ها پیام می‌دهد، آن هم در عراق که ممکن است، هر اتفاقی برای او رخ دهد؛ چون زیر یک چادر است، یک مکان مطمئن یا مستحکم نیست. جای تردیدی نیست که این امر به خاطر آن بود که ایشان به خدا ایمان و توکل داشت، وجود ایشان در این مناطق و حضورشان در کنار نیروها، موجب بالا رفتن روحیه افراد می‌شد.

در مارس ۲۰۱۵ به سمت کوه‌های حمرین حرکت کردیم و در آنجا پیروزی بزرگی را محقق کردیم و دشمن مقابل ما شکست خورد. بعد از آن به سمت تکریت حرکت کردیم. عصائب اهل حق به سمت تکریت حرکت کردند و ما به سمت حمرین رفتیم. وقتی در منطقه صقلاویه بودیم، شهید سلیمانی پیام دادند که با کمبود نیرو مواجه هستند و لازم است، در نبرد آزادسازی فلوجه مشارکت داشته باشیم. می‌بینیم که شهید همه نیرو‌ها را در نبرد‌ها شرکت می‌داد و تلاش می‌کرد، موجب افزایش تجربه مبارزاتی و نظامی همه بخش‌ها شود. همه از خودگذشتگی و قهرمان بودن او را احساس می‌کردند. در صقلاویه با ما بود و بعد از آزادسازی ابوطیری به سمت فلوجه رفت.

یک سال بعد از آزادسازی زیتون و مناطق دیگر و رسیدن به منطقه هیاکل و ایستگاه راه آهن، برای آزادسازی فلوجه به آن سمت حرکت کردیم. از ایستگاه راه آهن به منطقه جولان رفتیم که شاه کلید آزادسازی کامل فلوجه شد. در آنجا آمریکایی‌ها مانع ورود نیرو‌های حشد الشعبی به داخل فلوجه می‌شدند، البته نیرو‌های مبارزه با تروریسم عراقی هم در آنجا حضور داشتند. فرماندهی نیرو‌های مبارزه با تروریسم در آن زمان برعهده «عبدالوهاب الساعدی» بود. از حاج ابومهدی المهندس خواستم به ما اجازه ورود بدهد، اما ایشان گفتند قاعدتا باید نیرو‌های مبارزه با تروریسم وارد شوند، اما به آن‌ها پیشنهاد می‌دهم که شما راه را باز کنید. شهید المهندس با من تماس گرفت، گفت: دوستان می‌گویند که می‌توانید وارد شوید. وارد شدیم، اما این شرط را مطرح کردند که تنها سه روز باشیم و بعد از منطقه بیرون بکشیم تا آن‌ها جایگزین ما شوند. برخی رسانه‌ها گفته بودند که نیرو‌های مبارزه با تروریسم موجب آزادی فلوجه شدند. این درست نیست، چون این نیرو‌های قهرمان حشد الشعبی بودند که این منطقه را آزاد کردند.

ما کلید این آزادسازی بودیم. همان طور که گفتم در منطقه جولان مستقر بودیم، این منطقه را آزاد کردیم. دو روز بعد نیرو‌های مبارزه با تروریسم وارد این منطقه شدند و آن را از ما تحویل گرفتند، بعد از آن دستور رسید که به موصل منتقل شویم.

پس در واقع شما اکنون دیگر از عملیات آزادسازی شهر فلوجه به عنوان یکی از شهر‌های مهم عراق فارغ شدید، شهری که در واقع در نزدیکی بغداد است و نیرو‌های آمریکایی در آن شهر حضور داشتند. اگر ممکن است، توضیح دهید، چرا آمریکا نمی‌خواست، نیرو‌های حشد الشعبی وارد فلوجه شوند، بویژه که این شهر در تصرف تروریست‌ها بود؟

علی الیاسری: همه رهبران جنایتکار در فلوجه مستقر بودند. آمریکایی‌ها روی حفظ جان آن‌ها تاکید بسیار داشتند. به همین دلیل اجازه ورود حشد الشعبی به فلوجه را ندادند، مگر بعد از اینکه آن‌ها را به مناطق دیگر منتقل کردند. این مسئله تنها به فلوجه محدود نمی‌شد. در حمرین هم همین طور، بالگرد‌های آمریکایی را می‌دیدیم که در حال کمک رسانی به گروه‌های تروریستی بودند. این تصاویر با دوربین‌ها فیلمبرداری و ثبت شده است. هواپیما‌های آمریکایی فرود می‌آمدند تا تروریست‌ها را از جلولا خارج کنند. وقتی جلولا را محاصره کردیم و درصدد ورود به آن بودیم، نیرو‌های آمریکایی را دیدیم که اقدام به ارسال تجهیزات و تسلیحات برای گروه‌های تروریستی در فلوجه می‌کردند.

آمریکایی‌ها می‌خواستند، تروریسم در عراق باقی بماند، آن‌ها خواستار پیروزی تروریسم در عراق بودند. چون با پیروزی آن‌ها امکان تقسیم عراق و پیاده سازی طرح‌ها براساس آنچه خواهان آن بودند، فراهم می‌شد. این چیزی بود که از تروریست‌ها خواسته شده بود، اما اراده و شجاعت و لبیک به فتوای آیت الله سیستانی و حضور ملت عراق و حضور ویژه پرچمدار مقاومت، شهید سردار سلیمانی و برادرانش در سپاه پاسداران و خون شهید تقوی باعث آزادسازی فلوجه شد.

بعد از فلوجه به موصل و مشخصا منطقه تل عبطه، تفاحتین و ترکمانیه منتقل شدیم، بعد به حضر رفتیم، البته گفتن این‌ها به زبان آسان است، اما در عمل اینکه از فلوجه به موصل منتقل شوید و نیروهایت را از جنوب به منطقه دیگر منتقل کنی، آن هم در زمانی که خطر تروریسم وجود داشت و مسیر‌ها امن نبودند و دشمن آمریکایی اطلاعات ما را رایگان در اختیار تروریست‌ها قرار می‌داد تا نیرو‌ها را هدف بگیرند، اصلا آسان نیست. با همه این‌ها اراده و عزم بزرگی برای تحقق اهداف این عملیات در میان نیرو‌ها و فرماندهان وجود داشت.

بعد از شهادت حاج قاسم و ابومهدی زندگی برای ما متوقف شده بود

وقتی برای شرکت در عملیات آزادسازی موصل به آنجا منتقل شدید، در این مرحله نیز شهید سلیمانی همراه شما حضور داشت؟

علی الیاسری: بله، ایشان هم حضور داشتند، عملیاتی نبود که ایشان حضور نداشته باشد.

نقش ایشان در آزادسازی موصل چه بود؟

علی الیاسری: نقش شهید این بود که افراد متنفذ و خیرین شهر موصل را گردهم آورد و به آن‌ها گفت این برادران از اهالی جنوب هستند و برای آزادسازی برادرانشان آمده‌اند و با دادن اطلاعات و همچنین امکاناتی که می‌توانید، برای آن‌ها فراهم کنید، از آن‌ها حمایت و پشتیبانی کنید؛ به ویژه افرادی که اطلاعات خوبی از تحرکات تروریست‌ها داشتند. واقعیت امر این است که بیش از ۴۰ درصد از ساکنین و اهالی موصل و بسیاری از مناطق سنی نشین، با گرو‌ه‌های تروریستی در ارتباط بودند. این تعامل شما را در وضعیت دشواری قرار می‌دهد، چون نه تنها عملیات آزادسازی را با مشکل مواجه می‌کرد، بلکه درصد خطا را هم در آن بالا می‌برد. شما باید ابتدا می‌توانستید، اعتماد مردم را جلب کنید تا درهایشان را به روی شما باز کنند؛ لذا لازم بود، کسانی که با تروریست‌ها همکاری داشتند، را عفو کرد و بخشید. این موضوعی بود که شهید سلیمانی همواره آن را یادآوری و توصیه می‌کردند. این یکی از مهمترین ویژگی‌های ایشان بود و همیشه می‌گفتند، عفو و بخشش، شاه کلید پیشبرد کار‌ها و اداره امور است، به این ترتیب چالش‌ها را پشت سر می‌گذاشتند.

در واقع ایشان موجب همدلی می‌شد

علی الیاسری: احسنت، مکررا چشم پوشی می‌کردند و می‌بخشیدند. کسانی که اشتباه کرده بودند، را می‌بخشیدند، با اینکه می‌دانستند آن‌ها در بسیاری از مسائل دست داشتند، اما به آن‌ها فرصت اصلاح می‌دادند. این یکی دیگر از ویژگی‌های ایشان بود. سرانجام نیرو‌های ما به منطقه مرزی القائم رسیدند. قبلا ۱۲۰ کیلومتر از طول مرز در اختیار نیرو‌های ما بود، اما در خلال جنگ با داعش تنها ۸۰ کیلومتر در اختیار ما قرار گرفت و به تدریج بخشی از اداره مرز به دیگر نیرو‌ها سپرده شد. به این ترتیب این نیرو‌های قهرمان رزمنده، در کنار یکدیگر زندگی کردند.

همه این‌ها از برکت وجود شهید حمید تقوی و نقشی بود که شهید سلیمانی و شهید ابومهدی المهندس ایفا کردند. با وجود این شهیدان بود که قهرمانی‌ها شکل گرفت. اگر این فرماندهان نبودند، نحوه پیشبرد امور را فرا نمی‌گرفتیم و به آنچه نائل شدیم، نمی‌رسیدیم. این افتخاری است که خون خود را تقدیم می‌کنیم، این خون‌ها در دفاع از عقیده و مقدسات ارزشی ندارد.

آقای دکتر جزئیات بسیاری درباره این عملیات‌ها وجود دارد، همه این‌ها عملیات مهمی بود که باعث آزاد شدن عراق از دست گروه‌های تروریستی به ویژه داعش شد، اما متاسفانه وقت چندانی نداریم و شما نیز به خاطرات بسیاری اشاره داشتید، اینکه با شهید سلیمانی، شهید ابومهدی المهندس و شهید حمید تقوی و دیگر شهدا بودید. آیا خاطره‌ای از سال‌های همراهی‌تان با شهید سلیمانی یا ابومهدی المهندس دارید که دوست داشته باشید برای بینندگان تسنیم بیان کنید؟

علی الیاسری: اولا اینکه شهید سلیمانی پافشاری بسیاری داشتند که عمل کننده به بخش آخر دعای عهد باشند، «اللهم انک قلت» همیشه این را تکرار می‌کرد: «اللهم انک قلت و قولک الحق ظهر الفساد فی البر و البحر بما کسبت ایدی الناس، فاظهر اللهم لنا ولیک» همیشه این را تکرار می‌کردند. چند بار آن را تکرار می‌کردند، «حتی لا یظهر بشی من الباطل الامزقه» .. بعد سکوت می‌کردند و می‌گفتند: خدایا ما را از کسانی قرار بده که عمل با اخلاص انجام می‌دهند، و «یحق الحق و اجعله اللهم ناصرا من لایجد ناصرا ... اللهم اجعله مفزعا لعبادک و ناصرا لمن لایجد له ناصرا غیرک و مجددا لما عطل من احکام کتابک و مشیدا لما ورد من اعلام دینک» این بند‌ها را با درد تکرار می‌کردند و می‌گفتند: شما فرماندهان باید از این بند‌ها درس بگیرید.

ایشان همچنین بر خواندن زیارت جامعه کبیره تاکید داشتند. می‌گفتند: هر فرمانده باید زیارت جامع کبیره را هر روز قرائت کند. این زیارت را ترک نکنید و به مضامین و مفاهیم بزرگی که در دعای عهد آمده توجه و دقت داشته باشید. اینکه حامی مظلومان باشید، یاریگر کسی باشید که یاریگری ندارد، احیاگر احکام کتابی باشی که تعطیل شده و تحکیم‌کننده آنچه از نشانه‌های دین و روش‌های پیامبرت است باشید، در این مسائل و موضوعات حضرت، ولی عصر (عج) حضور دارند. به همین دلیل معتقدم ایشان یکی از سربازان حضرت بودند، به دلیل عشق و علاقه و تعلق خاطری که به آن حضرت داشتند.

از شب شهادت شهید حمید تقوی نیز یک خاطره عجیب دارم. وقتی نزد ایشان برگشتم، حاج عبدالله گفت که از فردا تا پس فردا عملیات شما متوقف می‌شود. شهید تقوی سرگرم طراحی نقشه‌ها بود. بعضی از این نقشه‌ها همچنان دست من هست، آن‌ها را به عنوان یادگاری از آن شهید نگه داشته ام. به او گفتم این‌ها رو جمع کنید، چون عملیات به تعویق افتاده است. ایشان گفتند: چقدر عقب افتاده، گفتم ۲۴ ساعت. به من گفتند: یعنی شهات من ۲۴ ساعت به تعویق می‌افتد.

منظورتان شهید تقوی است؟

علی الیاسری: بله شهید تقوی. گفتند: یعنی شهادت من ۲۴ ساعت به تعویق می‌افتد. گویی خبر داشتند که فردا روز شهادت شان است. عملاً هم روز بعد، ایشان به شهادت رسیدند.

به من گفتند برو خودت را آماده کن، فردا عملیات است. نزد برادران، فرماندهانی که با من بودند آمدم، گفتم: حاج عبدالله می‌گویند فردا شما عملیاتی ندارید، حاج حمید تقوی هم می‌گوید: اگر عملیات با تاخیر همراه شود، شهادت من به تعویق می‌افتد.

برادران گفتند، نه او همین طوری می‌گوید. اما عملاً دیدیم که شهید تقوی در آن عملیات به شهادت رسیدند. البته فردایش عملیات نشد و من با شهید حرف می‌زدم و می‌خندیدم و می‌گفتم: امروز خبری از عملیات نیست، گفتند: صبر کن، صبر کن. ساعت ۱۲ و نیم بامداد بود که حاج عبدالله پیام داد که به سرعت برای عملیات پیشروی کنید.

قصه شهادت شهید تقوی، قصه عجیبی بود. وقت اجازه نمی‌دهد، به همه خاطرات اشاره کرد؛ لذا تنها به این خاطره عجیب اشاره می‌کنم، اینکه از شهادتش خبر داشت. گفتم عملیات به تعویق افتاده گفتند: یعنی شهادتم، به تعویق خواهد افتاد. همچنین برادرانی که همراه این شهدا بودند، را فراموش نمی‌کنیم، مثل شهید عبدالزهرا داغری، البته ایشان شهید زنده هستند. ایشان در عملیات الاعظیم مجروح شدند. خدمتتان شرح دادم که ایشان هم مثل شهید سلیمانی به دل دشمن می‌زد، بدون محافظ و بدون توجه به نداشتن پوشش آتش، روی خاکریز‌ها می‌رفت. در یکی از همین سرکشی‌ها تیری به کلیه‌اش اصابت کرد، تصور کردیم که عبدالزهرا شهید شده، اما خوشبختانه موفق به نجات او و انتقالش به بیمارستان شدیم، در حالی که تصور می‌کردیم شهید شده است. اما خدا رو شکر فقط کلیه‌اش را از دست داد و با یک کلیه به زندگی خود ادامه می‌دهد. او از قهرمانان زنده‌ای است که هرگز فراموش نمی‌شود و باید از این قهرمانان یاد کرد.

آقای دکتر با توجه به اینکه در ایام چهارمین سالگرد شهادت شهید سلیمانی و همراهانش قرار داریم، مایل بودم این سوال را بپرسم که چگونه از خبر شهادت سردار سلیمانی و ابومهدی المهندس آگاه شدید؟ کجا بودید و بعد از شنیدن این خبر دردناک چه کردید؟

علی الیاسری: اگر بگویم مثل صاعقه یا رعد و برق بود که نه تنها بر سر من که بر سر همه نیرو‌های مقاومت اسلامی نازل شد، دروغ نگفته ام. صاعقه بود، اصلاً تصور نمی‌کردیم که این مرد بزرگ را از دست بدهیم. البته ایشان خودش را برای شهادت آماده کرده بود، ایشان عاشق شهادت بود، اما ما اصلاً تصور نمی‌کردیم که شهید سلیمانی را از دست بدهیم. نمی‌دانستیم بعد ایشان چگونه زندگی کنیم، زندگی برای ما بدون سردار بی معنا بود. من یکی از آن افراد بودم که چنین حالتی داشتم. حتی نمی‌دانستم چگونه از در اتاقم بیرون بیایم.

وقتی خبر را شنیدم، دیر وقت بود. تماسی داشتم که به من اطلاع دادند، حمله‌ای به فرودگاه صورت گرفته و تصور می‌رود که .. البته هنوز مطمئن نبودیم .. اما خبر اینگونه داده شد که این احتمال وجود دارد که هر دو شهید بزرگوار در این حمله هدف قرار گرفته شده باشند. تقریباً یک ساعت بعد خبر آمد که هدف این حمله شهید سلیمانی و شهید ابومهدی المهندس بوده است. مصیبت بزرگی برای مردم و مقاومت بود. اما آن دو شهید مکتب و میراثی عظیم برای مردم به جا گذاشتند و در عین حال مسئولیتی بزرگ بر دوش ما گذاشتند، این وظیفه ماست.

من افتخار همراهی با این شهیدان را داشتم و شاهد تشییع پیکر آن‌ها روی دست مردمی بودم که از دست دادن آن‌ها روی قلبشان سنگینی می‌کرد. افتخار همراهی با آن‌ها را داشتم و می‌دیدم که مردم چگونه برای از دست دادن آن‌ها غمگین و بر سر و سینه می‌زنند. در عراق ندیده بودم که مراسم تشییعی مانند تشییع پیکر شهید سلیمانی برگزار شود. عراق شخصیت‌های بزرگی را از دست داده، علما، مجاهدین، رهبران، انقلابیون و غیره، اما وقتی شهید سلیمانی و شهید ابومهدی المهندس به شهادت رسیدند، گویی دنیا در عراق متوقف شد. همه عراقی‌ها برای این قهرمانان بزرگ با صورتی گریان به خیابان‌ها آمدند، زندگی تقریبا در عراق متوقف شده بود، پیکر‌ها به کربلا و بعد به اهواز منتقل شدند. بعد از اهواز به مشهد منتقل شدند. وقتی به مشهد رسیدیم، سرمای شدیدی بود، اما همه عزاداری می‌کردند و سرما را حس نمی‌کردند. پیکر‌ها وارد بارگاه مطهر امام رضا (ع) شد. هیچ چیز را احساس نمی‌کردیم، نه سرما، نه گرسنگی، هیچ چیز را حس نمی‌کردیم.. نمی‌توانستیم غذا بخوریم، مرده متحرک شده بودیم. نمی‌دانستیم چکار کنیم، بعد از مشهد به تهران و آن تشیع باشکوه رسیدیم و نمازی که برای شهدا توسط حضرت آقا خوانده شد.

واقعیت امر این است که مصیبت بسیار بزرگ بود، به حدی که رهبری حین صحبت از فراق و دوری این قهرمانان اشک می‌ریختند و برای آن‌ها سوگواری می‌کرد. با اشک‌های حضرت آقا ماهیت واقعی و حقیقی این افراد و وفاداری ایشان بیش از پیش نمایان می‌شد.

شما اشاره کردید که وقتی شهدا به ایران منتقل شدند همه جزئیات را به خاطر می‌آورید. شما جزو اولین افرادی بودید که بعد از اعلام شهادت سردار سلیمانی و همراهانش، در فرودگاه بین المللی بغداد حاضر شدید و یکی از اشخاصی بودید که پیکر‌های مطهر آن‌ها را از عراق به ایران منتقل کردید. در آن شب سخت چه چیزی را شاهد بودید؟ وقتی به فرودگاه بغداد رفتید و مطمئن شدید که خبر شهادت درست است و شهید سلیمانی و شهید ابومهدی المهندس در پی حمله آمریکا به فرودگاه به شهادت رسیدند و پیکر آن شهدا را که هدف گرفته شده بود، با چشم خود دیدید، ماشین‌ها سوخته بودند آنجا را چگونه یافتید؟ از جزئیات آن لحظات برای ما بگویید.

علی الیاسری: انتظار از آمریکای جنایتکار غیر از این نبود. این کشور بعد از اینکه از همه چیز ناتوان و عاجز ماند، باید دست به چنین عملیات بزدلانه‌ای می‌زد. همه می‌دانند، برای آمریکا راهی باقی نمانده بود، به ویژه آنکه ترامپ دیوانه، عقل خود را از دست داده بود و همه مفاهیمی که باید به آن‌ها احترام می‌گذاشت را زیر پا گذاشت. مفاهیمی که در احترام به حق حاکمیت عراق و عدم تجاوز به منطقه‌ای غیرنظامی، مانند فرودگاه بین المللی بغداد، نمود پیدا می‌کرد. اما چون همه چیز را از دست داده بود، چاره‌ای جز دست زدن به این جنایت برایش باقی نمانده بود. این جنایت ترامپ، جنایت بزرگی است که قوانین بین المللی آن را مجازات خواهد کرد و دستگاه قضایی ایران و عراق برای پیگیری این پرونده برای مجازات این جنایتکاران که دست به این جنایت زدند، با هم در تعامل هستند. انتظار می‌رود، سازمان‌های بین المللی نیز از همه امکانات خود استفاده کنند تا این لکه ننگ بزرگی که بر پیشانی آمریکاست، فراموش نشود. هرکس که با این مجرمین همکاری و آن را تایید کرد و در این جنایت سهیم بود و مشارکت کرد، چه این مشارکت از سوی طرف‌های عراقی باشد و چه طرف سوری، یا هر طرف دیگری باید مجازات شود. این لکه ننگ در طول تاریخ مورد لعن و نفرین است و در برابر بشریت و قوانین بین المللی محکوم است. انتظار می‌رود این خون‌های پاک بیهوده هدر نرود و پیگیر خون‌خواهی آنان باشیم.

ما در سالگرد این شهدا این موضع را با حضور در محل شهادت آن شهدا مورد تاکید قرار می‌دهیم و هر ساله بر روی مواضع خود در محل جنایت تاکید می‌کنیم، آنجا که به نقطه اتکا، قدرت، قهرمانی، شجاعت و اعلام وفاداری به آن دو شهید تبدیل شده است. هر قدر هم در این‌باره سخن بگویم، باز جبران یک قطره خون شهید سلیمانی و برادرش شهید ابو مهدی المهندس و همراهانشان نخواهد شد. این قهرمانان که قربانی آن عملیات بزدلانه ناجوانمردانه شدند و آمریکا دست به آن زد.

آقای دکتر سوال آخر اینکه آمریکا با ارتکاب جنایتی که موجب ترور شهید سلیمانی و همراهانش شد، از طریق رسانه‌ها تلاش کرد، ادعا‌ها و شعار‌هایی را اشاعه دهد که مردم عراق با حضور ایران در کشورشان مخالفند و بر اساس این ادعا‌های آمریکایی شهید سلیمانی در امور عراق دخالت می‌کرد و این موضوع از سوی مردم عراق مورد پذیرش نیست؛ در حالی که بر اساس صحبت‌های شما، عراق شاهد بزرگترین تشییع تاریخی برای گرامیداشت منزلت شهید سلیمانی و همراهانش بود. سوالی که در اینجا مطرح می‌شود این است که آیا ملت عراق از جانفشانی‌ها و نقشی که شهید سلیمانی در مبارزه با تروریسم ایفا کرد، آگاه است؟ البته که این مبارزه با تروریسم با همکاری قهرمانانی مانند شما و دیگر فرماندهان حشد الشعبی و همه نیرو‌های مسلح عراق صورت گرفت و به نتیجه رسید، لطفا در این مورد هم توضیح بفرمائید.

علی الیاسری: مردم عراق در تظاهراتی میلیونی به خیابان‌ها آمدند، در حالی که می‌گفتند، «حاج قاسم متشکریم، در حق ما کوتاهی نکردی». این شعار که توسط مردم عرق داده شد بهترین پاسخ به آن جنایتکاران بود که تلاش می‌کنند، توهین کنند و به بدی از نقش عظیم شهید سلیمانی در عراق صحبت کنند. شهید سلیمانی مورد احترام همه مردم شریف عراق است و از ایشان هم در عراق و هم در سوریه به بزرگی و عزت یاد می‌شود. ایشان مورد احترام مردم غیور یمن و مردم غزه نیز که هم اکنون با پیروزی‌های آن‌ها مواجه هستیم، بودند. همه این پیروزی‌ها و موفقیت‌ها که محقق شدند، به برکت خون شهید سلیمانی و خون شهدای مقاومت اسلامی بود. مقاومت جانانه‌ای که از سوی قهرمانان حزب الله لبنان شاهد آن هستیم، این‌ها همه نتیجه و ثمره بخشش‌های شهید سلیمانی است.

اگر درباره شهید سلیمانی نوشته شود، باید کتاب‌ها درباره مفهوم انسانیت نزد ایشان به رشته تحریر درآید. ایشان تجسم به تمام معنای این مفاهیم بود. یک بار که به سمت منطقه سویدا حرکت می‌کردیم، سه روز نبرد شدیدی در آنجا جریان داشت و راه‌ها بسته شده بود و مردم از بی غذایی و بی آبی در سختی بودند. با رفتن ما به آن منطقه و دیدن صحنه نزد شهید سلیمانی رفتم و گفتم: حاجی مردم غذا ندارند، گفت: صبر کن، غذای نیرو‌ها را به مردم بدهید .. گفتند: نیرو‌ها می‌توانند، گرسنگی را تحمل کنند. غذا را به مردم بدهید، من برایتان غذا تهیه می‌کنم. منظورم این است که ایشان ایثار بسیار زیادی داشت، همه چیز خود را برای مردم این مناطق می‌داد که تحت اشغال تروریست‌ها بودند. همیشه بخشنده و فداکار بودند. کرم و بخشش ایشان حد و مرزی نمی‌شناخت، بسیار ساده زندگی می‌کردند. با تقوا و فروتن بودند، شب زنده دار بودند. تنها بعد از خواندن نماز صبح یکی دو ساعت می‌خوابیدند و بعد از آن کار خود را شروع می‌کردند.

همه چیز او بخشش و کرم بود، چه شب، چه روز همه در فکر بخشش و کرم بود. رفتار ایشان نمونه‌ای از رفتار امیرالمومنین علیه السلام بود که می‌فرمایند: اگر شب بخوابم، خود را از دست می‌دهم و اگر روز بخوابم، مردمم را .. شهید سلیمانی را اینگونه در کرم و بخشش می‌یافتی. ایشان اهل بیت را الگوی خود قرار می‌دادند و همواره حضرت، ولی عصر (عج) را پیش روی خود قرار می‌دادند. آن حضرت در همه عملیات‌ها حضور داشتند و یاریگر و تایید کننده هستند.

مردم عراق سرتاسر وفا و عشق هستند و اشاره داشتم که میلیون‌ها نفر از مردم عراق برای این قهرمان بزرگ درحالی که اشک می‌ریختند و مرثیه می‌خواندند، به خیابان‌ها آمدند. شهید سلیمانی دعای «اللهم نرغب الیک فی دوله کریمه» را بسیار تکرار می‌کردند، «اللهم نرغب الیک فی دوله کریمه تعز بها الاسلام واهله وتذل بها النفاق و اهله». ایشان این دعا‌ها را مرتب تکرار می‌کردند و شاهد بودیم که همه سخنان و کلمات ایشان بخشش و کرم در همه چیز بود.

منبع: تسنیم

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
Iran (Islamic Republic of)
عمار .
۱۶:۳۱ ۱۲ بهمن ۱۴۰۲
به نام خداوند جان و خرد : روح بلند مرتبه ملکوتی پاک صدیقین شهدا سردار دلها حاج قاسم سلیمانی و ابو مهدی المهندس عزیز گرامی و جمعی از همراهان یاران ایشان شاد باد مرد مومنین مسلمین حزب الله عراق و ایران اسلامی عهد پیمان برادریشان و اتحادشان را تا ابدیت با درآمیخته شدن خون پاکترین صادقترین صالحترین فرزندانشان در جنگ نبرد سخت با داعش حرامی تروریست جنایتکار به اثبات رساندند دو ملت ایران اسلامی و عراق اسلامی تا ابدیت برادران خونی دینی مذهبی اسلامی هم باقی خواهند ماند و هیچ منافق جیره خور غربیهای خبیث جنایتکار استعمارگر نمی تواند دیگر عهد اخوت برادرانه گرم صمیمی فی مابین مردم عراق اسلامی و ایران اسلامی را از هم بشکند جایشان کند هر دو ملت تا ابدیت دوست برادران صمیمی همدیگر باقی خواهند ماند به اذن الله خداوند جل جلاله . والسلام و صلوات التماس دعا . و من الله التوفیق .
آخرین اخبار