شهرستان ورامین از جمله مناطقی است که در صفحات تاریخ انقلاب اسلامی حضور پررنگی داشته و همچنان نیز به حرکت تاریخ ساز خود ادامه میدهد. بسیاری از مردم و فعالان سیاسی و اجتماعی، ورامین را با قیام تاریخی این منطقه در ۱۵ خرداد سال ۴۲ میشناسند که در اوج غربت و مظلومیت امام راحل، قیام و شهدای بزرگی را تقدیم نهضت اسلامی کردند. حرکت مردم ورامین منحصر به قیام ۱۵ خرداد نمیشود، بلکه این شهرستان، پیش و پس از انقلاب اسلامی در برههها و عرصههای مختلف توانسته است به وظیفه خود عمل کرده و جریانساز شود.
رژیم پهلوی در دهه ۱۳۴۰_۱۳۵۰ خفقان گستردهای در کشور ایجاد کرده بود تا کسی نتواند از نهضت اسلامی حمایت کند. مردم ورامین در اوج خفقان رژیم پهلوی با تکیه بر روحیه انقلابی خود به میدان آمده و در حوادثی نظیر ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ و ۱۰ دی سال ۱۳۵۷ شهدای بزرگی را تقدیم کرد که این حرکات موجب سرعت بخشیدن به روند پیروزی انقلاب اسلامی شد. حرکت مردم ورامین در ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ بهحدی تأثیرگذار بود که امام راحل پس از پیروزی انقلاب اسلامی و دیدار با مردم این شهرستان فرمودند: «آقایان و جوانان معظم ورامینی حق ویژه ای بر ما دارند. در ۱۵ خرداد زحمت کشیدند و جوانان خودشان را از دست دادند. برای اسلام فعالیت کردند و تاکنون هم بر فعالیت خود باقی هستند.»
مردم ورامین به جرم دفاع از امام و نهضت اسلامی توسط شاه مورد غضب قرار گرفته و از بسیاری امکانات محروم شدند اما از مسیر حمایت از امام (ره) برنگشتند. آیتالله سید مرتضی محمودی گلپایگانی امام جمعه و نماینده ولی فقیه در شهرستان ورامین از جمله شخصیتهایی است که قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در این منطقه حضور داشته است. امام جمعه ورامین در دوران قبل از پیروزی انقلاب اسلامی به دلیل محتوای سخنان خود از سوی رژیم پهلوی و ساواک ممنوعالمنبر شد اما به فعالیت مبارزاتی خود ادامه داد. آیت الله محمودی محور حرکت مردم در حماسههای مختلفی نظیر ۱۰ دی سال ۱۳۵۷، آبان سال ۱۳۵۸، تیر سال ۱۳۶۸ و هشت سال دفاع مقدس بوده است.
پیش از ظهر یکشنبه دهم دی سال ۱۳۵۷، تعداد زیادی از مردم ورامین با آمدن به خیابان، دست به اعتراض زده و در خیابان اصلی شهر که امروز به نام شهدا مزین شده، به راه افتادند. جمعیت در مقابل جایگاه سوخت ورامین، با گلولههای سربازان شاه مواجه شدند و در این میان، یکی از تیرها مستقیم به قلب جوانی به نام حسن کریمی اصابت کرد و او، نخستین شهید قیام خونین ۱۰ دی ورامین شد. پس از به شهادت رسیدن شهید کریمی، محمد حسین شیرازی جوان دیگر جوان ورامینی در حالی که پیکر شهید را روی دست گرفته بود، به ضرب گلوله به شهادت رسید. سربازان بار دیگر به روی جمعیت تیراندازی کردند که بر اثر آن، جوان دیگری به نام مسعود میرزایی بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید.
سالروز قیام ۹ و ۱۰ دی ۱۳۵۷ مردم ورامین بهانه خوبی بود تا با خانواده شهید محمدحسین شیرازی به گفتوگو بنشینیم. این گفتوگو در عصر زمستانی در ورامین منزل رحیمه شیرازی خواهر شهید شیرازی با حضور فهیمه شیرازی، فرشته شیرازی و رضا شیرازی؛ خواهران و برادر این شهید انجام شد. در این گفتوگو به فعالیتهای انقلابی محمدحسین شیرازی در ورامین و نحوه شهادت وی پرداختیم.
مشروح این گفتوگو در ادامه میآید؛
* جناب شیرازی در شروع صحبت درباره اصالت شهید صحبت کنیم. ورامینی بود یا شیرازی؟
رضا شیرازی: محمدحسین اصالتاً شیرازی بود.
* چه سالی به ورامین آمدید؟
رضا شیرازی: اجداد ما از علی مردان بزرگ بودند. علی مردانی که فرمانده سپاه نادر شاه بود و هندوستان را فتح کرد؛ پس از فوت علی مردان فرزندان ایشان تپه اسپیناس را از انگلیسیها باز پس گرفتند، به همین دلیل مغضوب رضا شاه شدند. اجداد ما، پدربزرگ و پدر ما منتقد حکومت پهلوی بودند، شاه برای اینکه بتواند اینها را کنترل کند، از شیراز به ورامین تبعید کرد.
* فعالیتهای انقلابی محمد حسین شیرازی در ورامین چهطور بود؟
رضا شیرازی: محمدحسین رابط آیتالله دستغیب شیرازی در ورامین بود. یکی از اقوام که مورد اعتماد آیتالله دستغیب بود، محمدحسین را بهعنوان رابط به او معرفی کرده بود. برادرم سخنرانیهای امام را از روی نوار کاست مینوشت، تکثیر و توزیع میکرد.
رحیمه شیرازی: برادرم دستگاه ماشیننویسی میآورد خانه و اعلامیه تکثیر میکرد. در حسینیه ارشاد و سخنرانیهای دکتر شریعتی شرکت میکرد؛ معمولاً من هم همراهش بودم. آموزشگاه البرز سرچشمه کلاس خیاطی میرفتم. محمد حسین، بدون اینکه بفهمم بین کاغذهای الگو خیاطی من اعلامیه جا ساز میکرد. بعد که میآمد بردارد، میفهمیدم اعلامیه بین وسیلههای من و کاغذهای الگو خیاطی جا ساز کرده استآموزشگاه البرز سرچشمه کلاس خیاطی میرفتم. محمد حسین، بدون اینکه بفهمم بین کاغذهای الگو خیاطی من اعلامیه جا ساز میکرد. بعد که میآمد بردارد، میفهمیدم اعلامیه بین وسیلههای من و کاغذهای الگو خیاطی جا ساز کرده است.
محمدحسین در قیام ۱۷ شهریور حضور داشت. در این قیام دست و پای برادرم سوخت؛ با این حال مجروحین ۱۷ شهریور را به بیمارستان طرفه میبرد و میآورد.
* جناب شیرازی شما هم همراه برادر در فعالیتهای انقلابی بودید؟
رضا شیرازی: بله. من راننده محمد حسین بودم. [می خندد]
* راننده؟ ماشین یا موتور؟
رضا شیرازی: موتور داشت. من راننده موتور بودم. با هم میرفتیم؛ تا روی دیوار شعار مینوشت و اعلامیه میچسباند، سریع مینشست پشت موتور و میرفتیم.
* چند ساله بودید؟
رضا شیرازی: ۱۸-۱۹ ساله بودم.
* برادرتان اعلامیهها را در ورامین توزیع میکرد؟
رضا شیرازی: سرپرست ترابری شرکت ایران یوروپ بود. شهرستان زیاد میرفت و میآمد. شیراز، مشهد و بندرعباس. هرجا میرفت اعلامیه میبرد و پخش میکرد.
رحیمه شیرازی: راننده تریلی بینالمللی بود، اعلامیهها را در ماشین جا ساز میکرد، شهر به شهر، حتی کشور به کشور آنها را توزیع میکرد. محمدحسین یک روز برایم تعریف کرد: «به مشهد میرفتم که در قوچان جلو من را گرفتند. به من گفتند بگو: «جاوید شاه» خودم را به لال بودن زدم، نگفتم: «جاوید شاه». جلوتر که رفتم باز جلو من را گرفتند! گفتند بگو: «مرگ بر شاه» تا این را گفتم من را تا یک کیلومتر دنبال کردند. در تظاهرات خیابانی علیه شاه در مشهد، مأموران آمدند مردم را متفرق کنند؛ یک تانک از روی یک خانم باردار رد شد.»
* سابقه دستگیری و زندان توسط ژاندارمری یا شهربانی داشت؟
رضا شیرازی: نه، سابقه دستگیری و زندان نداشت. اما دنبالش بودند. اگر کسی میآمد در خانه را میزد و محمدحسین را میخواست به مادرم میگفت بگو محمد حسین خانه نیست.
* محمدحسین شیرازی با تیم یا گروه خاصی همکاری داشت؟
رضا شیرازی: یک روحانی به نام داوری بود. ایشان رابط قم بود. در کهنه گل با هم فعالیت میکردند.
* شور انقلابی آن سالها در ورامین چه طور بود؟
رضا شیرازی: هم ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ که امام را تبعید کردند هم ۹ و ۱۰ دی سال ۱۳۵۷ شور انقلابی زیادی داشت. چندماه به پیروزی انقلاب مانده، مردم هر شب در دهها و مساجد مجلس میگذاشتند. در این مجالس برای شعار نویسی، راهپیمایی و تکثیر اعلامیه برنامه ریزی میشد.
* الآن چه طور؟
رضا شیرازی: الان هم خوب است. اگر گاهی مردم گلهمند هستند به خاطر کمکاری و ناکارآمدی مسؤولین است. اگر فساد و اختلاس نبود اینطور نمیشد. ما کشور ثروتمندی هستیم با اینکه برخی اینهمه غارت کرده و برده و خوردهاند هنوز سرمایه داریم. عملکرد برخی از مسؤولین مردم را بدبین کرده است.
* کدام یکی از محلههای ورامین در کارهای انقلاب خیلی فعال و در حکم مرکز بود؟
رضا شیرازی: کنه گل، امامزاده یحیی (ع)، مسجد بیسیم و کارخانه قند خیلی فعال بود. کارخانه قند مرکز فعالیتها بود.
* به شخصیت شهید برگردیم. اخلاق محمد حسین شیرازی چگونه بود؟
فرشته شیرازی: تقوا، نجابت و از خودگذشتگی برای محمدحسین خیلی اهمیت داشت. شبی همسرم که سرباز هم بود در جاده شهر ری امین آباد تصادف کرد. به بچهای زد و بچه به کما رفت. همسر من را به کلانتری بردند. محمد حسین خسته از راه رسیده بود. متوجه موضوع که شد خودش را به همسر من رساند تا بگوید من بچه را زدم. اما قبول نکردند. آنشب محمدحسین به منزل مادر همسر من برمیگردد. مردی در خانه نبود. چند دختر مجرد و مادر همسرم در خانه بودند. محمد حسین به مادر همسرم گفت لحافتشک خواب او را در حیاط بیندازد. آن شب محمد حسین در گرمای خرداد ورامین در حیاط خوابید. صبح آن شب همسرم آمد، گفت: «چرا جای این بنده خدا را در حیاط انداختهاید؟» مادر همسرم گفت: «مردی در خانه نبود، حیا کرد و در حیاط خوابید.» مردی در خانه نبود. چند دختر مجرد و مادر همسرم در خانه بودند. محمد حسین به مادر همسرم گفت جای او را در حیاط بیندازد. آن شب محمد حسین در گرمای خرداد ورامین در حیاط خوابید. صبح آن شب همسرم آمد، گفت: «چرا جای این بنده خدا را در حیاط انداخته اید؟» مادر همسرم گفت: «مردی در خانه نبود، حیا کرد و در حیاط خوابید.»
در جاده با مادرم آبگوشت خورده بودند. مقدار زیادی از راه را برگشته بودند که محمدحسین متوجه میشود پول یک کاسه ماست موسیر را حساب نکرده است. مادرم میگوید راه زیادی برگشتهایم اما محمد حسین قبول نمیکند! بر میگردد به رستورانی که آبگوشت خورده بودند تا پول آنماست را حساب کند. وقتی صاحب رستوران می فهمد این همه راه را برگشته میگوید: «چرا برگشتی؟ ما به رانندهها تخمه و سیگار میدهیم. پولش را نمیگیریم. تو هم بر نمیگشتی.»
فهیمه شیرازی: حفظ حجاب از دغدغههای برادرم بود. همیشه به ما سه تا خواهر میگفت: «حجابتان را حفظ کنید.» برادرم زمان شاه سرباز بود. به ما میگفت: «نمی دانید این حکومت چه جنایتها و ظلمها که نمیکند! راننده چند تا از سران بودم. من را به بیابان بردند. چشمهای من را بستند. فقط صدا میشنیدم. چیزی نمیدیدم. چند نفر را شکنجه کردند، تیر زدند و کشتند.» محمد حسین در زمان سربازی خیلی از جنایتهای رژیم را دید به همین دلیل بعد از سربازی تصمیم گرفت با رژیم مبارزه کند.
* از روز شهادت و قیام صحبت کنیم؛ ۱۰ دی ۱۳۵۷
رضا شیرازی: از میدان راه آهن به سمت میدان امام میرفتیم. سر خیابان حامدی مامورها تیراندازی کردند. حسن کریمی مسئول دانش سرا ورامین بود. تیر خورد و به شهادت رسید. همراه با جمعیت پیکر را روی لنگه در گذاشتیم و با شعارهای «خمینی بت شکن جانم به قربان تو»، «جانم به قربان تو، بمیرد، بمیرد دشمن خونخوار تو» و «از جان خود گذشتیم، با خون خود نوشتیم یا مرگ یا خمینی» حرکت کردیم. به کوکب الدین رسیدیم. مامورها از شهربانی حفاظت میکردند تا ما آن را نگیریم. تیراندازی شروع شد. محمدحسین به شهادت رسید. مثل مسعود کریمی، محمد حسین را به نشانه سند جنایت رژیم پهلوی روی دست گرفتیم و حرکت کردیم تا رسیدیم به مسجد صاحب الزمان. مسعود میرزایی تیر خورد. به بیمارستان ۷ تیر تهران منتقل شد. چند روز بعد به شهادت رسید.
رحیمه شیرازی: ۹ و ۱۰ دی به دستور امام راهپیمایی بود. محمدحسین و رضا در این دو روز در راهپیمایی حضور داشتند. ۹ دی رضا گفت: «محمد حسین امروز شناسایی شده. فردا او را میکشند.» وقتی ۱۰ دی خواستند به راهپیمایی بروند مادرم گفت: «محمد حسین خیلی احتیاط کن.» رفت و شهید شد.
* با وجود آنشرایط برای تشییع پیکر شهید برنامهای برگزار شد؟
فرشته شیرازی: ژاندارمری از پدرم قول گرفته بود مراسم محمدحسین در سکوت برگزار شود. مأمورین میگفتند: «این راهپیماییها زیر سر محمد حسین بوده. اعلامیه بین مردم پخش کرده. مردم را به راهپیمایی دعوت راهپیمایی کرده.» به همین دلیل در مراسمی که برگزار شد قرآن و عزاداری ممنوع بود. حتی برادرم بدون غسل و کفن به خاک سپرده شد.
رضا شیرازی: وقتی گاردیها داخل شهر ریختند به ما گفتند پیکر محمدحسین را جایی ببرید که محصور باشد. پیکر را ابتدا به منزل داییمان بردیم تا مزار آماده شود. بعد از آماده شدن مزار به امام زاده شاه حسین بردیم و در امام زاده را بستیم. هلی کوپتر آمده بود پیکر را ببرد. وقتی پیکر را بهسمت امامزاده میبردیم همه در خانهها را باز گذاشته بودند که اگر خواستند پیکر را ببرند به خانه آنها پناه ببریم. وقتی دستشان به پیکر نرسید به خانهها حمله کردند و شیشهها را شکستند.
* محمدحسین شیرازی چهطور به شهادت رسید؟ توسط چهکسی؟
رضا شیرازی: توسط ماموری از شهربانی که اسم او نوروزی بود. بعد از شهادت محمدحسین ادعا کرد او را به شهادت نرسانده بلکه ماشین به او خورده است. دو ماه بعد از شهادت پزشکی قانونی تهران نامه داد تا نبش قبر و مشخص شود آیا محمدحسین توسط این شخص و سلاح یوزی به شهادت رسیده یا نه! مزار محمد حسین را شکافتند. حاج یدالله سنقری مسؤول امام زاده شاه حسین میگفت: «همه ما دستکش پوشیده و ماسک زده بودیم تا موقع نبش قبر بوی تعفن اذیت نکند. قبر را که شکافتیم بوی گلاب بیرون زد. در صورتی که این شهید بدون غسل و کفن دفن شده بود. فقط پوتینهایش را از پایش درآورده بودند.
بعد از نبش قبر مشخص شد محمد حسین توسط این مأمور و با سلاح یوزی به شهادت رسیده است. از سر تا پایین پا او را به رگبار بسته بود.
* سرنوشت اینمأمور شهربانی چه شد؟
رضا شیرازی: بعد از نبش قبر خودش اعتراف کرد و اعدام شد.
* تربیت دینی و انقلابی خانواده شهید شیرازی چهطور بود؟
رضا شیرازی: هر دو نقش داشتند. پدربزرگ مادری ما روحانی بود و روی محمدحسین خیلی تأثیر داشت. پدرم معمار بود. در مسجد بیسیم و امام زاده طاهر خیرآباد رایگان کار میکرد. متولی آن زمان امام زاده به پدرم یک قبر در امام زاده هدیه داد و الان مزار پدرم کنار ضریح این امامزاده است.
منبع: مهر