مهرداد خاکی مستندساز کشورمان در «آخرین زنگی زمان» زندگی پهلوان نام آور سید حسن رزاز را با همراهی سازمان اوج به تصویر کشیده است که در هفدهمین جشنواره بینالمللی فیلم مستند ایران سینماحقیقت» اکران خواهد شد.
خاکی درباره انگیزه خود از ساخت این مستند بیان کرد: ماجرای ساخت این مستند از آنجا شروع شد که به فضای زورخانه علاقه بسیاری دارم و زمانی که کاری پژوهشی درباره زورخانه انجام دادیم و با آدمهای این فضا حشر و نشر داشتم به اسمی برمی خوردم که دائما تکرار میشد؛ سیدحسن رزاز آدمی بود که مدام نامش را از پیشکسوتان این فضا میشنیدم؛ آدمی که چیزی از مردانگی و پهلوانی کم نداشت و همه به نیکی بسیار از او یاد میکردند و برایم جذاب شد که ببینم این آدم چه کسی است.
وی افزود: پس از آن سازمان اوج اعلام کرد که سیدحسن رزاز آدم مهمی است و ساخت زندگی این آدم را خواستند و تلاقی این دو موضوع برایم جذاب و منجر به ساخت مستند «آخرین زنگی زمان» شد.
این مستندساز در توضیح زمانی که برای ساخت این مستند صرف شده است، بیان کرد: ساخت «آخرین زنگی زمان» چیزی حدود ۲ سال و نیم زمان برد؛ مهمترین دلیل طولانی شدن تولید مستند این بود که درباره سیدحسن رزاز کلا ۱۲ عکس و منابع مکتوب بسیار کمی وجود داشت؛ منابع مکتوب هم به این صورت بود که تنها بخشهایی از کتابهایی که اساسا در بازار کتاب پیدا نمیشود و صرفا در کتابخانه ملی و کتابخانه مجلس وجود دارند، به این شخصیت پرداخته بودند که نیاز بود مطالعه و استخراج شوند؛ البته دو کتاب مشخصا در مورد این شخصیت بود که یکی به اسم همین فیلم یعنی «آخرین زنگی زمانه» و کتاب دیگری هست که به دلیل محتوای اغراق آمیز اساسا قابل استناد نبود چرا که به شکلی اسطوره سازی در مورد شخصیت سیدحسن صحبت کرده است.
وی افزود: زمانی که دنبال منابع شفاهی و مصاحبه شوندهها هم رفتم دست به عصا بودم و آدمها را گلچین کردم چرا که بسیار اغراق گونه در مورد این آدم صحبت میکردند. به همین دلیل تلاش کردم تا منابع شفاهی دست اول را پیدا کنم یعنی کسی که پدرش با او زندگی کرده یا مثلا کسی که دایی اش نوچه سیدحسن بوده است.
خاکی یادآور شد: به همین دلیل است که در این مستند مصاحبه شوندههایی را میبینید که سه نفر نوههای او هستند.
وی افزود: چالش من در تولید مستند «آخرین زنگی زمان» این بود که قهرمانی را معرفی کنم که حتی در فضای ورزشی ناشناخته بود و کسی او را نمیشناخت؛ به دلیل همین چالش بود که مجبور بودم محافظه کارانه رفتار کنم تا شخصیتی ملی را به درستی و بدون اغراق و فارغ از تعارضها بشناسانم و به درستی راوی این قصه باشم.
کارگردان مستند «آخرین زنگی زمان» در مورد شهرت سیدحسن رزاز و آدمهای هم دوره اش اظهار داشت: زمانی که غلامرضا تختی ۱۸ ساله بوده او چیزی حدود ۵۰ سال سن داشته است؛ جایی در مصاحبه هست که نوه سید حسن میگوید تختی در مواجه با او گفته است که «هرچه دارم از سید حسن رزاز دارم» و این حرف بزرگی است.
وی ادامه داد: این آدم بسیار دغدغه مردم را داشت و از نگاه من این که پهلوانی تمام زندگی و حتی مرگش برای مردم باشد، بسیار جذاب بود.
خاکی با اشاره به سختی تولید این مستند و شیوه روایت آن بیان کرد: فیلمنامه را ۲۰ بار و در ۲۰ نسخه نوشتیم، اما چون آن چه میخواستیم نشد کنارش گذاشتیم و حدود ۷ ماه زمان وقت صرف نگارش متن این مستند شد؛ در حقیقت کار سختی بود که چگونه این قصه را روایت کنیم که هم جذاب باشد و هم راوی صادقی باشیم.
وی در توضیح چرایی حضور پهلوانان آن برهه تاریخی در فعالیتهای سیاسی و اجتماعی ادامه داد: آن زمان پلیس و شهرداری و بسیاری از نهادهایی که امروز متولی امر هستند نبودند و به همین دلیل چشم و نگاه مردم یک محله به پهلوانان بوده که پاسدار محل و ارزش هایشان باشند و شاید به این دلیل آدم هایی، چون سیدحسن رزاز در همه جریانات حضور داشتند.
کارگردان مستند «آخرین زنگی زمان» تصریح کرد: تلاش کردم که در این مستند یک قهرمان بسازم که تلاش دارد همه چیز را درست کند شاید سازندگی از نظر خودش تمام نشود، اما تلاش خود را برای مردم کرده و از خودگذشتگی داشته است و هدفم این بود که به شکل استعاره بگویم که اگرچه خاطره و یادش فراموش شود، اما خودش هرگز فراموش نمیشود.
وی در مورد زندگی سیدحسن رزاز توضیح داد: او چیزی حدود ۲۰ نوه داشت که اکثر آنان خارج از ایران بودند و پیداکردن همین چند نفری که در مستند میبینید کار سختی بود و حدود ۴ ماه طول کشید.
خاکی در مورد پاسخ به این پرسش که چرا در مورد خانواده او چیزی گفته نمیشود، یادآور شد: یک بازه زمانی ۶۰ دقیقهای داشتیم که باید کل زندگی او روایت شده و به مرگش میرسیدیم به همین دلیل بسیاری از چیزها حتی ناگفته ماند. ضمن این که فکر میکنم اگر در مورد خانواده ایشان هم چیزی گفته میشد در روند قصه اثری نداشت.
این مستندساز تاکید کرد: آنچه در تولید این مستند بیش از هرچیز مرا متاثر و منقلب میسازد این است که پهلوانی به این بزرگی قبری ندارد و قبرش گم شده است. یعنی از سویی آن کتابها را میبینید و آن شکل از اسطوره سازی را و از سویی این گم شدن قبر و فراموش کردن یک پهلوان ملی را و اینها باهم سنخیتی ندارند.
درزمان ناصرالدین شاه بودکه هیچ کس نتوانست براوغلبه کند
بسیار جوانمرد بود