بارها در روایت رزمندگان و فرماندهان دفاع مقدس شنیدهایم که یک وقتهایی در عملیاتها شرایطی پیش میآمد که تدابیر نظامی با شکست مواجه میشد، اما رزمندگان با توسل به حضرت زهرا (س) میتوانستند موفقیتهای چشمگیری به دست آورند.
یکی از این موفقیتهایی که در تاریخ دفاع مقدس رقم خورد، عملیات فتحالمبین بود. در این عملیات شهید محسن وزوایی که مسئولیت فرماندهی یکی از محورها را بر عهده داشت، در نقطهای کور قرار میگیرد و آنجا بود که حضرت زهرا (س) راه را نشانش میدهد. روایت برادر شهید وزوایی در این خصوص را میخوانیم:
محسن در عملیات فتحالمبین فرماندهی محوری را بر عهده داشت که حدود هزار نیرو باید آن شب نزدیک به ۲۰ کیلومتر تا پشت خط دشمن میرفتند و توپخانه سپاه چهارم عراق را منهدم کنند. این عملیات امکان پیروزی ایران در فتحالمبین را بیشتر میکرد. شهید وزوایی و نیروهایش چند ساعت قبل از شروع عملیات فتحالمبین به دل دشمن زدند. آن منطقه پُر از شیار بوده و باید یک راهبلد مسیر را نشان میداد. راهبلدی کنار آنها بود، اما وقتی آن بلدچی صدای تیراندازی در شب را شنید، ترسید و پا به فرار گذاشت.
شهید وزوایی ماند و هزار نیرویی که راه را گم کرده بودند. از طرفی اجرای عملیات منوط به اقدام موفق این مأموریت بود و از طرف دیگر این نیروها بعد از چند ساعت که هوا روشن میشد، در تیررس دشمن قرار میگرفتند و همگی شهید میشدند. بیسیمها کار نمیکرد و شرایط سختی بود. محسن چهار تیم دو نفره را در چند جهت میفرستد تا راه را پیداکنند، اما راه پیدا نمیشود.
محسن به تنهایی در تاریکی شب ۲ رکعت نماز میخواند و استغاثه میکند. او بعد از استغاثه به محضر حضرت زهرا (س) مسیر درست برای هدایت نیروها را پیدا میکند و تمام نیروها دقیقا به همان نقطهای که میخواستند میرسند و این گونه در عملیات فتحالمبین عنایت الهی شامل حال این رزمندهها میشود. آنچنان این عنایت خداوند متعال شامل حالشان شد که رزمندگان توانستند با حداقل تلفات که شامل یک شهید و پنج مجروح بود، توپخانه دشمن را به غنیمت بگیرند و نیروهای نظامی بعث عراق را ـ که بالغ بر هزار نفر بودند ـ اسیر کنند.
وقتی نیروهای ایرانی توپخانه بعثیها را گرفتند، شهید وزوایی درباره این موفقیت به قرارگاه مرکزی میگوید: ما توپخانه را فتح کردیم و همه را سالم گرفتیم. توانمان هم خیلی زیاد است. محسن حتی از فرماندهان رده بالا اجازه میخواهد تا به پیشروی در مواضع عراق ادامه دهد. آنها پیشروی را ادامه دادند و تا عمق ۵۸ کیلومتری دشمن یعنی محل قرارگاه مرکزی بعثیها در برقازه رسیدند. ارتفاعات برقازه محل ستاد اصلی قرارگاه صدام بود و صدام در آنجا حضور داشت. وقتی به صدام خبر دادند که نیروهای ایرانی پیشروی کردهاند و خیلی از نیروهای عراقی در حال فرارند، صدام خیلی عصبانی شد و چند نفر از فرماندهان را با کلت خودش اعدام کرد. یکی از فرماندهان به صدام گفت: از اینجا فرار کن، چون ممکن است به اسارت ایرانیها دربیایی؛ صدام با دوربین نگاه کرد و دید ایرانیها نزدیک هستند؛ بنابراین صدام و وزیر دفاع و چند نفر با جیپ فرار کردند.
منبع: فارس