پرویز ثابتی نفر دوم ساواک (سازمان اطلاعات و امنیت کشور) در رژیم شاه و رئیس اداره سوم این سازمان بود که مسئولیت امنیت داخلی را برعهده داشت؛ او در همه سالهای زندگی در خارج از کشور، به اختفای اختیاری روی آورد و از آنجا که شاید یکی از بدنامترین بازماندگان دوره سلطنت بود، حتی از انتشار تصویر خود ابا داشت تا برای خویش دردسر تازه درست نکند و در پیشگاه افکار عمومی قرار نگیرد.
اولینبار که نام ثابتی بر سر زبانها افتاد، در ماجرای مصاحبه صوتی با صدای آمریکا بهبهانه انتشار کتاب خاطراتش با نام «در دامگه حادثه» بود؛ کتابی که خشم بسیاری از زندانیان سیاسی دوران شاه و مبارزان و فعالان آن زمان را برانگیخت. تصور چاپ کتاب خاطرات ثابتی به این امید که وی حقایق ناگفته از تاریخ ساواک و رژیم پهلوی را گفته باشد خبری خوشحالکننده بود اما ثابتی در پیشگاه تاریخ صادق نبود و عمدۀ مطالب وی نهتنها کذب، بلکه بیشتر زاییده تخیلات و در راستای تطهیر ساواک و دستگاه پهلوی بود.
انتشار این کتاب موجب شد تا ۱۹۸ نفر از زندانیان ساواک نیز در نامهای با استناد به «عهدنامه بینالمللی منع شکنجه و مجازاتهای اهانتآمیز و غیرانسانی» (مصوب مجمع عمومی سازمان ملل متحد در دهم دسامبر ۱۹۸۴)، خواستار پیگرد حقوقی ثابتی و اخراج وی از آمریکا شده بودند.
بار دوم، سال گذشته بود که در تجمع ۲۲ بهمنماه ضدانقلاب در لسآنجلس بههمراه خانوادهاش شرکت کرد و تصویری از وی منتشر شد و این حضور تا یک ماه مورد بحث و نظر رسانهها قرار گرفت.
بیشتربخوانید
پرویز ثابتی در کنار دختر و همسرش در اجتماع ضدانقلاب
وی در دوران رژیم پهلوی تنها مقام امنیتی بود که مقابل دوربین قرار میگرفت و با مطبوعات و رادیو و تلویزیون به تشریح عملیاتهای ساواک میپرداخت اما بعد از انقلاب برخلاف دیگر مقامات رژیم پهلوی حتی از مصاحبه با پروژههای تاریخ شفاهی که زندگی وابستگان دربار را ضبط و ثبت میکرد هم دوری جست؛ چنانچه در پروژه «تاریخ شفاهی هاروارد» یا پروژه «تاریخ شفاهی ایران» اثری از مصاحبه با او نیست.
شرکت نکردن ثابتی در چنین مصاحبههایی را میتوان در دو علت دانست؛ یک اینکه وی از دید مبارزان سیاسی دوران پهلوی و حتی بخشی از اپوزیسیون خارج کشور، یک چهره ضد حقوق بشری بود؛ در نتیجه صلاح کار خود را در زندگی مخفیانه میدانست.
دوم اینکه در چنین پروژههایی بلاشک در برابر سوالات فنی مصاحبهکنندگان قرار میگرفت و فرار از پرسشهای مختلف سخت بود چراکه متهم ردیف اول بازمانده از جنایات رژیم پهلوی خواه ناخواه پرویز ثابتی است چنانچه کانال تلگرامی پروژه تاریخ شفاهی هاروارد بعد از انتشار تصویر او در سال گذشته، متن مصاحبه غلامحسین ساعدی(عضو کانون نویسندگان که با تاریخ شفاهی هاروارد همکاری داشت) را منتشر کرد که گفته بود: "شکنجهها خیلی زیاد بود. مثلاً از شلاق گرفته تا آویزان کردن از سقف و بعد شوک الکتریکی و تکهپاره کردن با میخ. اصلاً یارو میخ را برداشت و شکم مرا جر داد!"
اکنون ثابتی مجبور شده بعد از ۴ دهه اختفای خودخواسته، بیرون بیاید و مانند دوران مسئولیت خویش که در برابر رادیو و تلویزیون شاهنشاهی مصاحبه میکرد، در برابر دوربین شبکهای که متعلق به سلطنتطلبان است و اداره آن را کیوان و مرجان عباسی، دو عنصر وابسته به حزب بهائیت برعهده دارند، قرار گرفت تا زندگی خود را ورق بزند، اما همین مستند تشریفاتی حاوی نکاتی است که نشان میدهد بهترین راه و روش برای او، اختفا تا پایان عمر برای فرار از بدنامی بیشتر بود.
در این گزارش به تفصیل، به تحریفات صورت گرفته از سوی ثابتی و همچنین تناقضات گفتاری و سانسورهایی که از مقاطع زندگی خود و سلطنت پهلوی کرده میپردازیم؛ هرچند افرادی که اندکی به تاریخ آن زمان آشنایی داشته باشند، میدانند میزان حجم تحریفات صورت گرفته در این مستند بیش از این مقدار است و ما تنها به نمونههای برجسته آن اکتفا میکنیم.
پرویز ثابتی چه در زمان خدمت در دستگاه شاه و چه بعد از آن به بهائی بودن شهرت داشت؛ او در این مستند از بهائی بودن بخشی از اعضای خانواده میگوید و مدعی میشود که از همان دوران ترجیح داده است که بیدین و «آگنوستیک» باشد؛ با این وجود روند حضور وی در دستگاه نشان میدهد هم از اسلام بهره برده و هم بهائیت! چنانچه در فرم استخدامیاش در ساواک که سند آن موجود است، خود را مسلمان معرفی کرده اما بعد از ریاست تیمسار نصیری بر ساواک، از آنجا که وی همشهری ثابتی و بهائی بود، از همین پیوند با بهائیت سود جسته و پلههای ترقی را در ساواک طی میکند و مانند تیمسار ایادی، نصیری وبرخی دیگر از وابستگان دربار، به بهائی بودن مشهور بود.
به گفته «فلیکس آقایان» نماینده ارامنه در مجلس شورای ملی در مصاحبه با پروژه تاریخ شفاهی هاروارد، ضمن تصریح بر بهائی و دستنشانده بودن ثابتی میگوید: «بیشتر کارها به دست بهائیها سپرده شد بهترتیبی که اکثر پستهای مهم را در کانون بهائیها تعیین میکردند و بعد میآوردند پیش شاه که شاه تصویب میکرد و ابلاغ میکردند.»
پرسشنامه استخدامی پرویز ثابتی در ساواک
ثابتی کودکی خود و رفتن به دانشگاه را بصورت جزئی بیان میکند، اما به مهمترین مقطع تاریخی قبل از پیروزی انقلاب که میرسد، در حد یک جمله از آن رد میشود: "حوادث گذشت تا رسید به ۲۸ مرداد! " وی تحلیلی از این رویداد ارائه نمیدهد و البته بدیهی است چراکه ۷۰ سال است سلطنتطلبان در برابر کودتای ۲۸ مرداد یا سکوت میکنند و یا دست به تحریف تاریخ میزنند!
نمونه آن، رضا پهلوی است که یکبار در نشست مطبوعاتی در مؤسسه هودسون آمریکا وقتی از او پرسیدند "آیا غیر از آمریکاییها، شما یا خانوادهتان هیچگاه بهخاطر کودتای ۲۸ مرداد عذرخواهی میکنید؟ " جواب داد: "من قضاوت در مورد این را که چه بود، به تاریخدانان میسپارم، ولی معمولاً کودتا از پایین به بالاست نه از بالا به پایین! " و بعد در توجیه برکناری مصدق گفت: "اگر تغییر هر نخستوزیر کودتاست، پس هر بار که (زمان شاه) نخستوزیر عوض شده است، کودتا بوده پس ما یک سال در میان کودتا داشتهایم! "
رضا پهلوی که دانشآموخته علوم سیاسی است، نمیدانست کودتا بهخلاف انقلاب، توسط نظامیان و از بالا به پایین انجام میپذیرد و یا برکناری محمد مصدق نه با استعفا یا با اراده شاه بلکه با قوه قاهره نظامیان و حمایت دولتهای آمریکا و انگلستان رخ داد.
شاه بعد از ۲۸ مرداد سال ۳۲ در انقیاد کامل آمریکاییها بود؛ این نکتهای است که بارها از زبان سران رژیم پهلوی در مصاحبههای بعد از انقلاب و یا اسناد بیرون آمده از لانه جاسوسی فاش شده است.
در همین مستند -که اگرچه برای تطهیر بخشی از تاریخ رژیم پهلوی است- اما در لایههای پنهان آن به این مسئله میشود پی برد؛ ثابتی تأسیس ساواک را پیشنهاد سازمان «سنتو» معرفی میکند؛ سنتو یکی از اتحادهای اقماری آمریکا مانند ناتو و سنتو در زمان جنگ سرد در برای اتحادیههای کشورهای اقماری شوروی مثل پیمان ورشو بود. آمریکاییها حتی پیشنهاد داده بودند تا رئیس ساواک یک غیرنظامی باشد و برای این کار ناصر ذوالفقاری وزیر وقت مشاور در دولت اقبال را معین میکنند اما در نهایت به گزینه سرتیپ تیمور بختیار میرسند؛ درباره چارتبندی ساواک هم به گفته ثابتی آمریکاییها نظر داده بودند و حتی زمانی که شاه میخواست نامهای را به جان.اف.کندی ارسال کند، بهجای مسیر دیپلماتیک، از طریق تیمور بختیار رئیس وقت ساواک این کار را انجام میدهد چراکه به گفته ثابتی رئیس ساواک با CIA در ارتباط بود.
ثابتی به شاه گزارش میدهد که مصاحبه مطبوعاتی بهرام مولایی عضو حزب توده چون صحبتهای ضدآمریکایی دارد، از تلویزیون پخش نشود چراکه آمریکاییها را ناراحت میکند.
پرویز ثابتی در یکی از مصاحبههای تلویزیونی در زمان مسئولیت در ساواک
ثابتی در این مستند مدعی است که به پیشنهاد تیمور بختیار رئیس وقت ساواک، بحرین را استان چهاردهم ایران اعلام کردند در حالیکه 150 سال بود بحرین جدا شده بود!
بحرین در دوره قاجاریه و پهلوی اگرچه زیرنظر آل خلیفه اداره میشد اما تحت حاکمیت ایران بود و اگر اراده قوی در دوره محمدرضا پهلوی وجود میداشت میتوانست مانع از جدایی این بخش از خاک ایران شود اما ثابتی مانند ماجرای 28 مرداد درباره بحرین، به گفتن همین یک جمله اکتفا میکند و از زیر پاگذاشته شدن تمامیت ارضی ایران در زمان شاه سخنی به زبان نمیآورد!
در قسمت اول، یکی از شخصیتهایی که مورد تعریض ثابتی قرار میگیرد ارتشبد فردوست است. حسین فردوست از دوستان محمدرضا پهلوی و همکلاسی او بود که در جریان زندگی شخصی محمدرضا و خاندان پهلوی قرار داشت؛ وی چندسال بعد از پیروزی انقلاب دستگیر شد و خاطرات خود را به رشته تحریر درآورد. فاشگویی فردوست از فساد دربار پهلوی موجب شد تا وی مغضوب سلطنتطلبان قرار بگیرد و در این مستند هم ثابتی تلاش میکند تا شخصیت قائم مقام وقت ساواک را تخطئه کند.
"صحبت خستهکنندهای داشت"، "ایراد گرفتنهای بیخود به گزارشها"، "در مسائل امنیتی دخالت نمیکرد"، "خود را مانند شاه میدانست"، "آدم بینظمی بود"، "خسیس بود"، و در نهایت یک کلمه "بسیار غیر عادی"، توصیفات ثابتی از اوست.
در قسمت چهارم هم فردوست را شخصیتی میدانست که صددرصد وفادار نبود و از اینکه شاه وی را دبیرکل حزب رستاخیز نگذاشته ناراحت بود.
ارتشبد حسین فردوست قائم مقام ساواک
در مسئله فوت آیتالله بروجردی، ثابتی تحریفی آشکار علیه تاریخ اقامه میکند و مدعی است شاه پیام تسلیت خود را به مراجع ثلاث (آیات مرعشی، گلپایگانی و شریعمداری) صادر کرد و نامی از امام خمینی در آن زمان نبود؛ اولاً شاه پیام تسلیت بمناسبت درگذشت آیتالله بروجردی را خطاب به آیتالله محسن حکیم از مراجع نجف اشرف نوشت و در رادیو پیام شاه خطاب به آقای حکیم قرائت شد تا به نحوی مرجعیت عامه شیعه را از ایران به عراق منتقل کند؛ ثانیاً بدیهی است که ثابتی نداند مراجع ثلاث عنوانی بود که برای آیات خوانساری، صدر و حجت بکار میرود که در دوره رحلت آیتالله حائری تا آمدن آیتالله بروجردی به قم، مدیریت حوزه را برعهده داشتند.
ثالثاً، روزنامه کیهان در گزارش ۱۲ فروردین ۱۳۴۰ یعنی دو روز بعد از رحلت آقای بروجردی، از آیت الله خمینی به عنوان مرجع احتمالی یاد کرده بود و در لیست منتشر شده از سوی این روزنامه در صدر قرار داشت، اما در گزارش روز ۱۴ فروردین، تنها به ذکر مراجع مقیم نجف اکتفاء میکند و مرجعیت را از ایران خارج میسازد.
نفر دوم ساواک در بخشی از مستند مدعی است که آیتالله طالقانی به حسن پاکروان رئیس وقت ساواک قول داده بود، که در اِزای آزادی در روزهای پرالتهاب محرم چهلودو، سخنرانی نخواهد کرد. این دروغ در حالی مطرح میشود که در پرونده مرحوم طالقانی در ساواک اثری از این دیدار و تعهد نیست، در حالی که این مسئله باید در گزارشهای ساواک ثبت میشد.
همچنین افرادی که اندکی با منش آیتالله طالقانی آشنایی داشته باشند میدانند که وی اهل سپردن تعهد برای محرومیت خود از تکالیف شرعی و انسانی نبود و اگر اهل چنین سازشهایی بود چند بار دیگر دستگیر و طویلالمدت زندانی نمیشد.
او در قسمت دوم مستند مدعی میشود که امام موسی صدر از سوی تیمور بختیار (اولین رئیس ساواک که بعداً به خارج کشور رفته و با حکومت شاه قصد مقابله داشت) به لبنان رفته بود و ۱۰ میلیون تومان هم پول به وی داده بودند و در مدتی که تیمور بختیار در لبنان بازداشت شده بود، با وی در ارتباط بود و به نحوی تلاش میکند تا فرضیه عامل حکومت پهلوی بودن امام موسی صدر را تقویت کند.
ادعای اخیر ثابتی اولینبار است که از زبان یک نفر بیرون میآید اما بهتر است بدانید بهار سال 44 کنسولگری ایران در بیروت اعطای ویزا به امام موسی صدر و خانوادهاش با گذرنامه لبنانی را رد کرد و بعد از یک ماه نماینده ساواک در لبنان نوشت این شخص حسن نیتی با حکومت ایران ندارد؛ تابستان سال 44 هم ساواک با احساس خطر از امام موسی صدر، خواستار لغو تابعیت ایرانی او میشوند.
ثابتی در بخشی از این مستند به مسئلهای اشاره میکند که در کارنامه کاری وی پررنگ است و آن هم تهیه گزارشی درباره شرایط سیاسی کشور برای شاه است؛ نقل مشهور درباره این گزارش چنین است که در سال ۱۹۶۲ کندی رئیسجمهور آمریکا مقامات ایرانی را به انتخابات آزاد سفارش کرد؛ شاه از تیمسار حسن پاکروان خواست از اوضاع مملکت تحلیل جامعی ارائه دهد تا او به جمعبندی برسد و پاکروان، این وظیفه را به ثابتی سپرد. ثابتی هم در گزارشش نوشت که مردم ایران برای دموکراسی آمادگی ندارند.
ثابتی در این مستند توضیح میدهد که در این گزارش نوشته بود که بعد از انحلال مجلس، مردم دلواپسی نسبت به وجود مجلس ندارند و حکومتی شبیه فرانسه قبل از ژنرال دوگل را نمیپسندند و حکومت شایسته برای ایران، مدل ژنرال فرانکو در اسپانیاست.
در این گزارش او نوشته بود که در صورت برگزاری انتخابات آزاد، جبهه ملی میتواند در تهران، تبریز، اهواز و کاشان برنده انتخابات شود و بیش از ۶۰ کرسی را تصاحب کند و از انجا که جبهه ملیها سیاسی هستند، مجلس را در دست خواهند گرفت!
گزارش ثابتی نشان میدهد که وی جزو قشر دیکتاتورپسند بوده و نمودار زندگی قبل و بعد از انقلاب وی همین را تأیید میکند؛ اما نکته جالبتر، موضع شاه درباره این گزارش است که هرگز تحمل صدای مخالف را نداشته؛ او از مقایسه خود با فرانکو آشفته شده و به ساواک گفته است در گزارشها اول پیشرفتها را بنویسید و بعد نواقص را بیاورید! ثابتی که خود از این سلوک شاه خندهاش گرفته بود از منسوخ شدن این نوع گزارشها در آینده خبر داد.
یک قسمت از این مستند بطور کامل شرح چگونگی دستگیری تیمور بختیار است که عملیات آن را ثابتی برعهده داشت و با جزئیات آن را بازگو میکند، اما از پاسخ درباره اتفاقات مهم دهه ۴۰ و ۵۰ همچون تبعید امام خمینی، کشتار مدرسه فیضیه و بیان جزئیات واقعه ۱۵ خرداد طفره میرود.
ماجرای تیرباران بیژن جزنی، حسن ضیاظریفی، احمد جلیلی افشار، سعید (مشعوف) کلانتری، عزیز سرمدی، محمد چوپانزاده، عباس سورکی، مصطفی جوان خوشدل و سید کاظم ذوالانوار در تپههای اوین که ساواک مدعی بود در حال فرار تیر خوردهاند را مسکوت گذاشت و از همکاری امثال مسعود رجوی با ساواک سخنی به میان نمیآورد! ماجرای قتل احمد آرامش در پارک شهر تهران و دهها اتفاق این چنین که انتظار میرفت افشا شود و نشد.
شاید هر بیننده این مستند که تنها یکبار نام ساواک به گوشش خورده باشد، منتظر بود تا نظر ثابتی را درباره شکنجههای ساواک بداند؛ او اما به نحوی تلاش میکند اولاً شکنجه را تئوریزه کند و میگوید شکنجه در تاریخ ایران سابقهای طولانی داشته؛ ثانیاً مدعی است که شکنجه پیش از تشکیل ساواک در دولت مصدق هم رواج داشته و در فرمانداریهای نظامی مصدق شکنجه متداول بود و در نهایت میپذیرد که ساواک شاید شکنجه کرده باشد اما نه آنچنان که شکنجهشدگان میگویند.
اولاً فرمانداری نظامی نهادی بود که بعد از کودتای 28 مرداد تأسیس شد نه در زمان مصدق و اگرچه در فرمانداری نظامی هم شکنجههای سطحی رواج داشت اما سنگ بنای شکنجه را ساواک بنیان گذاشت.
ثانیاً مهدی خانبابا تهرانی از اعضای حزب توده در توضیح شکنجه در زمان مصدق و بعد از آن در مصاحبهای چنین میگوید: «آن دوره شکنجه اصلاً متداول نبود توی دستگاه اداری ایران؛ دورهای که من رفتم زندان چندروز بعد از 28 مرداد بود. دوره مصدق که هیچ خبری از شکنجه نبود. ... بعد از 28 مرداد هم در زندان باغشاه که در واقع یکی از بازداشتگاهها بود و سرلشگر [فرهاد] دادستان فرماندار نظامی اول بود آنجا هم شکنجهای نبود... کتک ممکن بود مثلاً سربازان میگرفتند و با قنداق تفنگ و اینها میزدند از توی تظاهرات و... .»
اما همین بخش چند دقیقهای او را دچار تناقض میکند، آنجا که میگوید مبارزان در خانههای تیمی به اعضایشان شکنجه میدادند که درصورت دستگیری، زیر شکنجه طاقت بیاورند و برای نمونه هوشنگ اعظمی از اعضای چریکهای فدایی خلق را مثال میزند که در خرمآباد اعضای گروه را شلاق میزدند یا در آب سرد فرو میبردند؛ همین نشان میدهد که حداقل این دو روش در ساواک آن زمان رواج داشته است.
شهادت آیتالله سعیدی، آیتالله غفاری، مراد نانکلی، احمد احمدی و تعدادی از مبارزان دیگر زیر شکنجههای ساواک سند زنده جنایات ثابتی و دستگاهی است که او در آن خدمت میکرد. برخلاف ادعای ثابتی که میگوید فقط با گروههای جنگ مسلحانه یا آنها که اقدامات تروریستی کرده بودند مقابله میشد، اینها افرادی بودند که جرمشان تنها سخنرانی و تبلیغ بود و عضو گروههای مسلح نبودند!
تصویر پیکر امیر مراد نانکلی زیر شکنجههای ساواک
شاید جالب ترین بخش مستند که ناگهان فضای کلی آن را تغییر می دهد، زمانی است که ثابتی در حال سخن گفتن از دادگاه خسرو گلسرخی و کرامت دانشیان است؛ مشاهده آن چند دقیقه و قسمتهای بعد از آن تبدیل به دادگاهی میشود که گویا ثابتی در آن، اعدام آن دو نفر را توجیه میکند و رفته رفته جنایات ساواک از دوربین بیرون میزند؛ سوالات مصاحبهکننده در مستند شنیده میشود و او در دفاع از عملکرد گذشته خویش برآمده است.
او در برابر سوالات مختلفی قرار میگیرد و یک به یک را به نحو تمسخرآمیزی توجیه میکند و با پنجه کشیدن بر صورت تاریخ تلاش میکند خود را تبرئه کند و در نهایت عملکرد خود را قابل قبول میداند.
اگرچه امید میرفت ثابتی در این مستند لااقل گوشهای از حقائق را برای ثبت در تاریخ بازگو کند اما نشان میدهد وی در همین سالهای پایانی عمر هم تغییری نکرده و همان ثابتی سرسپرده است؛ برخی چهرههای اپوزیسیون در سالهای اخیر وقتی مشاهده کردند که جریانهای ضدانقلاب خارج کشور اساس و شالوده تمامیت ارضی ایران را هدف گرفتهاند، دست از مبارزه کشیده و با سکوت خود و یا حتی دفاع از جمهوری اسلامی تلاش کردند تا به نفع تجزیهطلبان و دشمنان ایران کاری نکنند. نمونه بارز این نوع روحیه را میتوان داریوش همایون و اردشیر زاهدی وزرای اطلاعات و امور خارجه دوره پهلوی جست.
با این وجود، ثابتی که جزو معدود بازماندگان آن دوره است و در این مستند چندبار مدعی مقابله با تلاشهای تجزیهطلبانه در ساواک است، سال گذشته با حضور در اجتماع جبهه ضد ایرانی نشان داد که نه تنها با اسلام و جمهوری اسلامی مخالف است بلکه حتی هویت ملی و سرزمینی نیز برای وی اهمیتی ندارد و سالها زندگی در انزوا و اختفای اختیاری تغییری در وی حاصل نکرده است.
ثابتی در همین سالهای زندگی مخفیانه دست از تلاش علیه ایران برنداشت. او در اورلاندو بهعنوان یک سهملیتی (ایرانی، اسرائیلی و آمریکایی) زندگی میکند و شرکتی اقتصادی بهنام Paris Enterprises دارد. از حامیان مالی کمپین انتخاباتی جرج بوش و کمیته ملی جمهوریخواهان بوده است و به گفته وین مدسن خبرنگار آمریکایی، پرویز ثابتی بعد از خروج از ایران بهعنوان افسر موساد فعالیت خود را در اسرائیل و بعد از آن در فلوریدا ادامه داد؛ رابطه وی با موساد براساس گفتههای داخل مستند به دوران ساواک برمیگردد و میگوید موساد آمار مبارزان خارج کشور همچون شهید چمران را به آنها میداده و حتی در مناطق مرزی ایران با موساد عملیات مشترک انجام میدادند.
میتوانیم او را پدرخوانده چهرههایی بدانیم که سال گذشته بیمحابا از آشوبهایی مورد حمایت تجزیهطلبان حمایت کردند و هماکنون در کنار اسرائیل ایستادهاند.
منبع: تسنیم
2. مصدق برخلاف دکتر فاطمی قسم خورده سلطنت مشروطه بود و طبق قانون مشروطه شاه توانایی عزل نخست وزیر را در هر برهه دارد...علی الخصوص بعد از اقدام غیر قانونی مصدق در انحلال شورای ملی... بحث دخالت اجانب و نیت شاه البته جداست...
خود تاریخ را خوب بخوانید تا خوب نتیجه بگیرید...
اولا ماجرای ۲۸ امرداد سال ۱۳۳۲ کودتا نبوده بلکه ضد کودتا
بوده و لقب کودتا عنوانی بود که اولین بار حزب خیانتکار و جاسوس بیگانه توده ابداع کرد و دیگران هم طوطی وار
آن را تاکنون تکرار کرده اند .
در ثانی از کی تا به حال شما مدافع کمونیست های ضد ایرانی
شده اید که برای کشته شدن آنها زانوی غم بغل گرفته اید ؟!
چشم مان روشن که حالا برای خطا کار نشان دادن ساواک
به سراغ کمونیستهایی مانند کرامت اله دانشیان و بیژن جزنی
و خائنانی از این دست رفته و برای مظلومیت این جانیان
که از بمب گذاری در اماکن عمومی گرفته تا حمله تروریستی
به پاسگاه سیاهکل و غیره و غیرو اشک ماتم می ریزید !
جنایتهای شاه وابسته کم نبود
هیچگاه بحرین از ایران جدا نمیشد مگر توسط مزدوران ایرانی
جنایتهای شاه وابسته کم نبود
هیچگاه بحرین از ایران جدا نمیشد مگر توسط مزدوران ایرانی