واقعیت این است که ابزار و فنون تبلیغات گذشته مردهاند و صاحبان کالاهای سینمایی هم در جستوجوی راهی تازه برای جلب توجه مخاطبان انبوه هستند. شوربختانه سینمای اینروزها، به همان اندازه که از ماهیت هنری و خلاقانهاش فاصله گرفته، به (اقتصاد توجه) نزدیکتر شده است؛ بنابراین، از تبلیغات میدانی غیرمتعارف تا برگزاری اکران اشباح، همه در خدمت اقتصاد توجهاند؛ یعنی پولی که از توجه بیشتر رهگذر به دست میآید.
حال با تبلیغاتی روبهرو هستیم که با شعارهای بیاساس و غیر علمی "پرمخاطبترین"، "پرفروشترین فیلم"، "رکوردشکنی در گیشه" و استقبال مخاطبِ انبوه، در صددِ صیدِ توجهِ سلیقههای متفنن و سادهانگار است؛ به این معنی که گویی این شکل از تبلیغ، برای مخاطبِ کماطلاع و کمتوقع طراحی شده. مثل تبلیغاتِ کالاهای بنجل، در شبکههای سرگردانِ ماهوارهای. نوعی تبلیغات نابهنجار برای فروش بیشتر.
البته بزرگنمایی در میزان فروش و تعداد مخاطب، سالها است که به ترفندی برای تحریک مخاطبان بالقوه تبدیل شده است؛ اما روی دیگر سکه بزرگنمایی در تبلیغات آماری است که بهکلی این ادعاها را رد میکند. چیزی که از آن در ردهبندی پرمخاطبترین آثار سینمایی، غفلت شده، موضوع "جمعیت کشور" در هنگام نمایش عمومی فیلم و نسبت "جمعیت تماشاگر" به آن است. برای مثال فیلم "کانیمانگا" در دههی شصت، یازده درصد جمعیت روز کشور را به سینما کشانده و در سال ۶۶ جمعیت ایران حدود ۵۰ میلیون نفر بود که مخاطبان کانیمانگا نزدیک به ۶ میلیون نفر اعلام شدند.
همچنین بعد از "عقابها" و بعد از "کانیمانگا" هم فیلم "بگذار زندگی کنم" به کارگردانی شاپور قریب محصول سال ۱۳۶۵ بود که با ۵ میلیون و ۴۳۷ هزار مخاطب در رتبهی سوم پر مخاطبترین فیلمهای پس از انقلاب ایستاده است. شایان ذکر است که در سال ۶۵ جمعیت ایران حدود ۴۹ میلیون و پانصد هزار نفر بود؛ یعنی ۱۱ درصد مردم به تماشای فیلم مرحوم قریب نشسته بودند.
حال این آمار را با فیلم فسیل مقایسه کنید؛ فسیل با حدود شش میلیون و نیم مخاطب فرضی، حدود هفت درصد جمعیت کشور را به سالنها کشانده است؛ یعنی به مراتب، کمتر از هر سه فیلم عقابها، کانیمانگا و بگذار زندگی کنم! از همین جهت اگر قرار باشد تبلیغات این فیلم را در ردهی پرمخاطبترینها بپذیریم، این فیلم، میبایست دسته کم بیش از یازده درصد جمعیت کشور را به سینما برده باشد؛ یعنی حدود ده میلیون نفر! همچینین اگر قرار باشد فیلمی جایگاه عقابهای مرحوم خاچیکیان را تصاحب کند لااقل باید بیست درصد جمعیت را به سینما بکشاند؛ یعنی حدود هجده میلیون نفر! همچنانکه رکورد نوزده درصدی فیلم عقابها در اثر استقبال هشت و نیم میلیون مخاطب، از جمعیت حدود چهل و سه و نیم میلیون نفری سال ۶۴ بوده است.
در سینمایی که هدف در آن، وسیله را توجیه میکند، این گونه رفتار کاسبکارانه تعجبی ندارد... سینمایی که سالهاست به پولشویی آلوده شده است. در سینمای کره هم شکلِ سازمانیافتهی این فریبکاریها را دیدیم. البته نهایتا، کارشان به رسوایی کشید. با اینحال، آنها با پدیدهای مثل کِیدراما، جریان فرهنگی در سطح جهان راه انداختند. حتی در موسیقی، با وجود فسادِ شدیدِ پشت صحنه، به جایی رسیدند که مخاطبانِ کمسنوسالشان در سراسر جهان، شوق آموختن زبان کرهای و سلوک به فرهنگ کرهای پیدا کردهاند!
آنها به قول خودشان با "نمایش اشباح" فروش فیلمها را در نگاهِ مخاطبانِ بالقوه، بزرگنمایی میکنند و فضایی برای تهییج تماشاگر میسازند. بلیتهایی خریداری میشوند ولی کسی به سالن نمیرود. به همین دلیل میگویند فیلم را برای اشباح نمایش میدهند! بهاینترتیب، اشباح هم در آمارِ مخاطبان گنجانده میشوند! اما، این نوعی فریبکاری در تبلیغات و دستکاری در آمار فروش است.
حسین کربلایی طاهر
گرچه با اینهمه سانسور ما خیلی وقته عطای تلویزیون رو به لقاش بخشیدیم حالا چه نمایش خانگی باشه چه تلویزیون!ولی باز نمایش خانگی تا حدودی بهتره که اونم به لطف و برکت نظام دارند گند میزنن بهش
از زمان شروع تبلیغات اغراق آمیز این فیلم ازش متنفر شدم