از اخبار داغ این روزها نمیتوان به این سادگی گذر کرد؛ اسرائیلی که هر روز یک موضع و تهدید جدید مطرح میکند، مقاومتی که همچنان دست بالاتر را در جنگ دارد و مردمی که زیر بار گلولههای صهیونها جان میدهند. اما گمانهزنیهای این روزها رنگوبوی ادامه یا گستردهتر شدن جنگ به خود گرفته است. تحلیلها حاکی از غافلگیری صهیونیستها از جنگ پیشرو است و این احتمالات را برای ورود نیروهای جدید از متحدان و موتلفان دوطرف جنگ بالا میبرد. اما نکته جالب ماجرا اینجاست که آیا اسرائیل هنوز هم هژمونیای را -که پس از موجودیت یافتن یا پس از فروپاشی شوروی برای خود دست و پا کرده بود- دارد یا خیر؟ چه چیزی معادلات اسرائیل را از زمان موجودیت یافتن تا الان اینچنین برهم زده که آن را در موضع واکنش در مقابل نیروهای مقاومت قرار داده است؟ در ادامه گفتگو با مهدی شکیبایی، استاد روابط بینالملل و تحلیلگر مسائل آن پیرامون مساله فلسطین و وضعیت جنگ فعلی ساکنان این کشور را میخوانید.
اینکه رژیمصهیونیستی از کجا آمد و چطور تشکیل شد از مهمترین مسائل در شناخت جبهه حق و باطل است. وقتی از غصب و اشغال حرف میزنیم، باید بدانیم که آیا واقعا این سرزمین، از ابتدای تاریخ به دست یهودیان بوده یا با بذل و بخشش قدرتهای بزرگ این معادله طراحی شده است. حالا که یهودیان بهدنبال پاکسازی مناطق فلسطینینشین هستند، شاید بد نباشد که نگاهی گذرا به تاریخ تشکیل این رژیم داشته باشیم و بدانیم ماحصل تلاشهای کدام کشورها حالا تبدیل به این غده سرطانی شده است. در این رابطه شکیبایی اینطور توضیح میدهد: «این رژیم در تبانی آشکار بین میان قدرتهای پیروز میان جنگ هایجهانی اول و دوم ایجاد و تشکیل شده و به این شکل بوده که با توجه به اینکه آن زمان کارتلهای پولی مالی و اقتصادی دنیا در اختیار یهودیان بوده، با این توجیه که اگر یهودیان جنگجهانی اول را تامین مالی کنند، در ازای آن قدرتهای پیروز در جنگجهانی اول متعهد میشوند برای یهودیان یک وطن ملی یهودی ایجاد کنند، البته آن جریان صهیونیسم که آن زمان در اروپا شکل گرفته بود، جریان سیاسی و البته اقتصادی بسیار مهمی هم بوده، پرچمدار این ایده بوده است. اکثر اعضای این فرقه را که درواقع صاحبان نهادهای پولی، مالی و اقتصادی تشکیل میدادند، بهویژه انگلستان که آن زمان امپراتوری بزرگی بوده، این پیشنهاد را میدهند که بهازای تامین مالی جنگ به یهودیان موقعیت جغرافیایی بدهند تا بتوانند وطن ملی خودشان را تشکیل دهند.
آن زمان هم عزیمت به این سمت بود که دنیای غرب به سمت جنگ با امپراتوری عثمانی که یک امپراتوری اسلامی بود، برود و طبیعی بود که بعد از شکست آنها به تعهدی پایبند شوند که به جریان سیاسی صهیونیسم داده بودند. بر این اساس طبق توافقنامه سایکس-پیکو وقتی که امپراتوری عثمانی دربرابر نیروهای اروپایی متحمل شکست میشود که در راس آنها انگلستان وجود داشت، متصرفات امپراتوری عثمانی در اختیار کشورهای پیروز در جنگجهانی اول قرار میگیرد و براساس آن توافقنامه این متصرفات را بین خودشان تقسیم میکنند و با توجه به اینکه دولت استعماری انگلیس از طریق اعلامیه بالفور بهطور رسمی متعهد شده بود که درصورت پیروزی در جنگجهانی اول تلاش خواهد کرد یک وطن ملی برای یهودیان ایجاد کند، لذا با توجه به اینکه آنها هم از قبل جغرافیای فلسطین را درنظر داشتند، براساس آن اعلامیه انگلستان متعهد میشود یک وطن ملی را برای یهودیان شکل دهد، پس براساس قرارداد سایکس-پیکو فلسطین که قبلا جزء متصرفات عثمانی بوده، در اختیار انگلستان قرار میگیرد تا مقدمات تشکیل وطن ملی برای یهودیان طبق وعده بالفور انجام بپذیرد.»
البته این ماجرا ادامه داشته و یهودیان برای تحقق رویا و خواستهشان مبنیبر تشکیل دولت مستقل، در جنگجهانی دوم هم از کارتلهای مالی و پولی خود استفاده میکردند و حامی کشورهای پیروز بودند، اما این حمایت دوجانبه نبوده و همان انگلیس که آنها را در رسیدن به هدفشان حمایت کرده بود، پشتشان را خالی کرد. مهدی شکیبایی هم میگوید: «از زمانی که انگلیسیها قیمومیت فلسطین را -که پیش از آن جزء متصرفات دولت عثمانی بود- برعهده میگیرد، تا سال ۱۹۴۸ که رژیمصهیونیستی در سرزمین فلسطین تشکیل میشود، انگلیسیها با کوچاندن یهودیان از نقاط مختلف دنیا در سرزمین فلسطین، تقریبا از سال ۱۹۱۷ تا سال ۱۹۴۸ که حدود ۳۰ سال بهطول میانجامد، مقدمات و شرایط حضور یهودیان را بهلحاظ فیزیکی در فلسطین مهیا میکند و پس از جنگجهانی دوم که در آن زمان بخش عمدهای از هزینه آن جنگ باز برعهده کارتلهای پولی مالی یهودی بود، سال ۱۹۴۸ یعنی سهسال بعد از پایان جنگجهانی دوم زمینهسازی برای اعلام موجودیت رژیمصهیونیستی در سرزمین فلسطین صورت میگیرد و با خارج شدن آخرین سرباز انگلیسی از سرزمین فلسطین، رژیمصهیونیستی موجودیتش را اعلام میکند. دلایل متعددی دارد که چرا انگلستان آن موقع میپذیرد این رژیم در سرزمین فلسطین تشکیل شود که حالا از آن گذر میکنم.
بیشتربخوانید
بخشی از آن برمیگردد به کالای استراتژیک نفت که آن موقع معتقد بودند هرکسی بتواند تا صدسال آینده بر منابع نفتی این منطقه مسلط باشد میتواند قدرت بلامنازع دنیا باشد، فلذا نفت و جریان انرژی بهعنوان کالاهای استراتژیک محسوب میشد و انگلستان برای اینکه بتواند بر این منطقه استیلا داشته باشد، این معامله را با جریان سیاسی آن موقع در اروپا میبندد و درواقع برای خودش جای پایی برای صدسال آینده آماده میکند. به این ترتیب رژیمصهیونیستی درست است که بهصورت فیزیکی به حضور خودش در سال ۱۹۴۸ پایان میدهد، اما حضورش را از وجود همین رژیم در منطقه ادامه میدهد تا الان که با شرایط امروز روبهرو هستیم؛ بنابراین در موضوع نحوه تشکیل رژیمصهیونیستی ما نباید از نقش انگلستان غافل باشیم و جالب است بدانید بعد از اینکه رژیمصهیونیستی اعلام موجودیت میکند، قرار است این رژیم را در سازمان ملل ببرند و مورد تایید قرار گیرد. آن موقع کشورهای پیروز در جنگجهانی دوم سازمانی را تشکیل میدهند بهعنوان سازمان ملل متحد که تازهتاسیس هم بوده و در آن سازمان باید تعیینتکلیف میشده آیا موجودیت اسرائیل را پذیرفته است یا نه؟ نکته جالب اینجا بود که بهرغم اینکه انگلستان بیشترین نقش را در ایجاد رژیمصهیونیستی داشت، اما در آن صحنه رایگیری، به عضویت اسرائیل در سازمان ملل رای ممتنع داد و با رای مثبت سایر کشورها این رژیم عضوی از سازمان ملل شد.»
با وجود این دودستگی میان ساکنان سرزمینهای اشغالی، فلسطینیان بهعنوان ساکنان و صاحبان اصلی این سرزمین به گروههای متعدد سیاسی تقسیم میشوند که هریک از این گروهها برای مقابله با رژیمصهیونیستی سازوکار و ایدئولوژی خود را دارند. شکیبایی این گروهها را به دو دسته اصلی تقسیم میکند و میگوید: «گروهها و اقشار مختلفی در فلسطین هستند؛ جناحهای چپ، مارکسیست، کمونیست، مردمی، اسلامی و...، اما تقریبا از چهاردهه اخیر فلسطین در کشمکش میان دو گروه عمده فلسطینی است. یکی گروه فتح است که ایده مذاکره و سازش را نمایندگی میکند و دیگری گروه مقاومت است و همانطور که از نامش پیداست، مقاومت و جهاد را درون فلسطین نمایندگی میکند. اعضای گروه سازش معتقد است میتوان سرزمین فلسطین را با مذاکره از رژیمصهیونیستی پسگرفت و گروه دوم بر این باور است همانطور که رژیمصهیونیستی به زور فلسطین را اشغال کرد، سرزمین را با زور و سلاح میتوان از دست رژیمصهیونیستی آزاد کرد. تعریف ساده گروهها در فلسطین این است. گروههای مقاومت را عموما گروههای اسلامی تشکیل میدهند و گروههای مذاکره و سازش مانند جنبش فتح، معمولا جریانات چپ هستند که تقریبا همسو با سیاستهای آمریکا، کشورهای سعودی، اردن و امثالهم هستند.»
حالا که گروههای مقاومت بیش از همیشه در تلاشند تا نقشآفرینی کرده و به این ظلم و نسلکشی چندساله غاصبان سرزمینشان پایان دهند، هرچند با آسیبهای جدی مواجه شدند، اما تحلیلگران بر این باورند که این جنگ با همه جنگهای پیش از خود تفاوتهای بسیار دارد. مهدی شکیبایی هم در سه دسته به صورت مجزا وجه تمییز این جنگ را مطرح میکند: «شروعکننده جنگ اخیر فلسطینیها بودند، از حیث اینکه این دفعه فلسطین کنش داشته و مانند همیشه منتظر حمله اسرائیل نماند، با جنگهای پیشین متفاوت است. از این نظر یک تفاوتی با سایر جنگهای یکی دو دهه اخیر دارد. در جنگ ۲۲ روزه، جنگ ۱۲ روزه، جنگ ۵۱ روزه، جنگ ۸ روزه و سیف القدس رژیمصهیونیستی مسبب بود؛ یعنی یا به مناطق فلسطینی حمله کرده است، یا اقداماتی را علیه مسجد الاقصی انجام داده، عرصه را بر فلسطینیها تنگ کرده یا در کرانه باختری اقدامی علیه فلسطینیها انجام داد؛ جنگ را آنها شروع کردند و طرف فلسطینی علیه این مساله واکنش نشان داد. اما در این جنگ فلسطینیان بودند که تحت عنوان عملیات طوفان الاقصی بر پیکره این رژیم ضربه وارد کردند. پس از این حیث با سایر حملات اسرائیل تفاوت داد.»
نکته دومی که این جنگ را متمایز میکند، دست برتر فلسطینیها در عرصه رسانهای و اطلاعاتی است: «برای اولین بار گروههای فلسطینی توانستند آن حصار قوی دور غزه را بشکافند، سیستمهای اطلاعاتی رژیم را از کار بیندازند و رژیم را غافلگیر کنند. تاکید من بر این است که این بار فلسطینیها اصل غافلگیری را بر دشمن خود تحمیل کردند. این اصل غافلگیری یکی از شاخصهها و ممیزه اقدامات نظامی رژیم بوده که هر بار هم به آن میبالید و به دلیل اشراف اطلاعاتی که داشت، هر دفعه رقیب خود را با غافلگیری روبهرو میکرد و اجازه واکنش مناسب را از آنها میگرفت و، چون خودش حملهکننده بود، بعد از آن، طرف فلسطینی بود که در زمین او بازی میکرد. اما اینبار تفاوت اساسی این بود که طرف فلسطینی از اصل غافلگیری استفاده کرد و ضربه مهلکی را بر رژیم وارد ساخت.»
سومین تفاوت در میزان خسارتی است که فلسطینیان به رژیمصهیونیستی وارد کردهاند: «خسارتهای واردشده بر رژیم بهویژه در حوزه اطلاعاتی، راهبردی و بهویژه در حوزه نظامی، ضربات جبرانناپذیری را بر آن وارد کرده یا به عبارت بهتر رژیم در حالت دفاع قرار گرفت و اینبار این فلسطینیها بودند که تهاجم انجام دادند. دفعات قبل رژیم بود که حمله میکرد و طرف فلسطینی دفاع میکرد. در حوزههای تبلیغاتی شما مستحضرید که ما به محض اینکه طوفان الاقصی شروع شد، شاهد این بودیم که در حوزه رسانهای گروههای مقاومت فلسطین از لحظه به لحظه این عملیات تصویربرداری کردند و به پشت جبهه فرستادند و آنجا این تصاویر بهطور گستردهای انتشار یافت که ما قبلا هم چنین چیزی را در صحنه نبرد فلسطینیها با طرف صهیونیستی هیچگاه ندیده بودیم و این اقدام جدیدی بود که اتفاق افتاد و واقعا تفاوت بسیار زیادی در حوزه تبلیغی داشت.
از دیگر تفاوتها در حوزه لجستیک بود. بههرحال یکی از شاخصههای اصلی رژیم در کنار بحث اطلاعاتی که شکست خورد، بحث نظامی بود. لجستیک و تجهیزاتی که رژیم دارد یا حداقل اینگونه که بیان میکند، یکی از مدرنترین ارتشهایی محسوب خواهد شد که دارای تجهیزات مهمی هستند. اما شما دیدید که در همان دقایق اول که رژیم بعد از ۵۰ دقیقه متوجه عملیات میشود، ما حجم گستردهای از شلیک راکت و موشک را از سمت فلسطینی به سمت اماکن حیاتی رژیم میبینیم که هیچکدام از آنها را سامانههای ضدموشکی نمیتوانند رهگیری کنند. در حالی که آنها چهار پوشش یا چهار سامانه موشکی دارند، در آن زمان هیچکدام از آنها نتوانستند این حجم از شلیک موشک از سمت فلسطینیها را مهار کنند.»
البته فلسطینیان برای دست برتر در جنگ و خروج از حالت تدافعی تلاشهای بسیار داشتند. از مهمترین آنها انسجام و یکصدایی برای مقاومت در برابر دشمن بود که این هماهنگی عملا در اتاق مشترک عملیات اتفاق میافتد. شکیبایی هم از عملکرد این اتاق میگوید: «این جنگ کاملا با هماهنگی سایر گروههای فلسطینی صورت گرفت و از آغاز جنگ تا زمانی که رژیم در دقیقه شصتم متوجه میشود، با محرمانگی خاص و رعایت همه اصول ایمنی و امنیتی صورت گرفته و این نشان میدهد اتاق عملیات مشترکی که آنها درست کرده بودند، انسجام کاملی داشته و علاوهبر اینکه در درون نوار غزه این انسجام وجود داشته، گروههای مقاومت در کرانه باختری هم در یک هماهنگی آشکار همزمان آن جبهه را هم علیه رژیمصهیونیستی داغ کردند تا از بار فشارها به نوار غزه کمتر شود. کاری که چند ماه پیش نوار غزه برای حمایت از گردانها در کرانه باختری انجام داد.»
از زمان موجودیت یافتن اسرائیل برای حفظ و بقای خود تمام تلاشش را کرد تا در عرصه جهانی برای خود نوعی قدرت نرم یا هژمونی ایجاد کند. از طرفی با توجه به تاریخچه تشکیلش باید با کشورهای مختلف وارد اتحاد و ائتلاف میشد که در عرصه بینالملل نقشآفرین باشد. شکیبایی هم از اتحاد و ائتلافهای این رژیم برای ورود به سازمان ملل میگوید: «اسرائیل از زمانی که تاسیس شد برای حفظ موجودیت خودش به کمک کشورهای غربی و کشورهای عربی به دور خودش یکسری اتحاد و ائتلافهایی را شکل داد. مثلا در حوزههای ورزشی این رژیم را در جمع کشورهای اروپایی قرار دادند یا شاهد حضور رژیم در ائتلافهای مدیترانهای بودیم. اولین کاری که همان موقع بعد از پیدایش این رژیم انجام دادند این بود که آن را عضو سازمان ملل کردند و بعد ائتلافها و اتحادهای دوجانبه و چندجانبه زیادی را به دور این رژیم ایجاد کردند.
در حوزههای اقتصادی در هماهنگی با اتحادیه اروپا و منسجم با آنها و در سازمان اروپایی اقتصاد این رژیم جا داده شد. همه اینها تلاش کرده بودند تا به دور رژیم حلقه حمایتی باشد و آن را حفظ کند. همینطور کشورهای عربی، غیرعربی و اسلامی به سمت عادیسازی روابط با رژیم هم رفته بودند. همه اینها برای رژیم یک هژمونی ایجاد کرده بود.» البته که این هژمون رفتهرفته کمرنگ شده و حالا بسیاری از ائتلافها و اتحادهای این رژیم در جنبههای مختلف، دچار مشکلات جدی شده است: «الان حداقل در حوزه اروپایی، اروپاییها طی سالهای اخیر با رژیم مشکلات بسیار جدی پیدا کردند، بهویژه در بحث مربوط به شهرکسازی در کرانه باختری که آنها معتقدند این شهرکها شهرکهای غیرقانونی هستند و حتی تحریمهای اقتصادی را بر رژیم تحمیل کردند. کالاهایی که لیبل ساخت کرانه باختری روی آن بود را تحریم کردند. در حوزههای علمی، دانشگاههای بسیار زیادی از اروپا رژیم را تحریم کرده است. در حوزههای فرهنگی، هنرمندان زیادی بهخاطر همین موضوع رژیم را تحریم و بایکوت کردند.
کشورهایی که با رژیم اتحاد داشتند هم همینطور. روشنگری که از جنایات رژیم صورت گرفته، آن دسته از کشورهایی که با این رژیم عادیسازی داشتند هم دور کرده است. مهمتر از همه آن چیزی که رژیم را همه این سالها به برتری رسانده بوده، بحث اقتدار نظام یا امنیتی این رژیم بود که الان در یک حالت فرسایشی در همان جغرافیای فلسطینی با فلسطینیها مواجه شده است. سال ۲۰۰۵ به بعد نزدیک به پنج جنگ را با گروههای فلسطینی تدارک دیده و در همه جنگها هم موفق نشده همه اهداف نظامی خود را محقق کند و این به معنای شکست رژیمصهیونیستی است، چون رژیم تلاش کرد تا در دو مورد در اذهان عمومی شاخصه ایجاد کند؛ یکی حوزه نظامی و یکی هم اطلاعاتی که این جنگ اخیر آن میخ نهایی را بر تابوت دو شاخصه هم کوبید. تقریبا میتوان گفت هژمونیای که ایجاد کرده بود یا القا میکرد که این هژمونی بر منطقه تسلط دارد با این عملیات آخر از بین رفته و دیگر ترسی بین کشورهای پیرامون از رژیمصهیونیستی وجود ندارد.»
گمانههای بسیاری از ورود و حضور همپیمانان رژیمصهیونیستی به مقابله با گروههای مقاومت مطرح میشود. برخی میگویند اگر جبهههای دیگری به روی کشورها باز شود، همسایگان یا متحدان رژیم درگیر خواهند شد. اما شکیبایی نظر دیگری دارد، او از چشمانداز کشورها و مقصودشان میگوید و آرامش را اولین شاخصه برای تحقق اهدافشان ترسیم میکند. همین هم موجب عدم حضور و کنشگریشان در جنگ خواهد شد؛ «من فکر میکنم درصورتیکه جبهههای جدید به روی کشورهای همسایه رژیم باز شود، گروههای همپیمان فلسطینی وارد جنگ خواهند شد. همچنین معتقدم رژیم این توانایی را نهتنها خودش ندارد، بلکه متحدانش هم در شرایطی قرار ندارند که از اسرائیل برای گشودن جبههها حمایت کنند. دلیلش هم این است که به هر حال یکی از متحدان اصلی رژیم آمریکاست. آمریکاییها هم در سند امنیت ملی خودشان برای چهارسال که از ۲۰۲۰ آغاز شده، آرام کردن اوضاع و عادیسازی روابط میان اسرائیل و کشورهای عربی را در دستور کار قرار داده بودند. عادیسازی هم یک شرایط استیبل و پایدار میخواهد. قطعا در تنش نهتنها هیچگونه عادیسازی صورت نخواهد گرفت، بلکه آن تعداد عادیسازیهایی هم که صورت گرفته بود بهواسطه فشار افکار عمومی از بین خواهد رفت. تمامی پروژهها و برنامههای آمریکا را براساس سند ملی این کشور از بین خواهد برد فلذا از این بابت معتقدم که آمریکاییها با رژیم هماهنگ نخواهند شد و مشارکت نخواهند کرد و این رژیم قادر به گشودن جبهههای جدید نخواهد بود. متحدان گروههای مقاومت هم وارد یک جنگ گسترده نخواهند شد، اما فشار خودشان را برای توقف جنگ رژیمصهیونیستی در نوار غزه به هر نحو ممکن وارد خواهند کرد تا رژیم و جنایاتش را متوقف کنند.
ممکن است که بخشی از زنجیرههای مقاومت دخالت محدودی را با هدف اعمال فشار به رژیم برای توقف جنایات در غزه انجام بدهد.» یکی از نقاط تشکیکی اتحاد و همپیمان شدن کشورها با رژیمصهیونیستی، واکنش عربستانسعودی نسبت به این اتفاق است. اینکه رژیمصهیونیستی را در چه پارادایمی تحلیل میکند، از منظر سیاسی یا ایدئولوژیک؟ «درمورد اینکه کشورهایی مانند عربستان طرف کدام گروه را خواهند گرفت باید گفت بدون شک سعودیها به دنبال آرامسازی منطقه هستند. نه به این خاطر که از فلسطینیها دفاع کنند، بیشتر به دلیل منافع اقتصادی که آنها برای ۱۰ سال آینده طراحی کردند. آنها بهشدت به منطقهای پایدار از لحاظ امنیتی محتاج هستند لذا تلاش خواهند کرد صحنه فلسطین را آرام کنند و این آرامش بتواند درنهایت به سایر منطقه تسری پیدا کرده و نگاه سعودیها را برای جذب سرمایهگذاری تامین کند. هر چقدر در این منطقه تنش وجود داشته باشد، سعودیها از طراحیای که برای اقتصادشان داشتند، دورتر خواهند شد، چون برای سال ۲۰۳۰ و حتی ۲۰۵۰ تدارکاتی دیدند. حتی میخواهم عرض کنم این موارد باعث میشود کشورهای عربی اگر طرف یک کدام را نگیرند، اعراب به طرفداری از طرف دیگر هم ورود نکنند که دامنه جنگ گسترش پیدا کند.»
سناریوهای پایان جنگ را با محوریت ورود زمینی به غزه تحلیل میکنند، اما مساله این است که تا چه میزان میتوان این اتفاق را پیشبینی و تحلیل کرد و از طرفی تا چه میزان افکار عمومی با ادامه جنگ به این شکل همراه هستند؟ شکیبایی در این خصوص اینطور تحلیل میکند: «درخصوص حمله زمین که آنها هنوز تصمیم نگرفتند و تردید دارند به این دلیل که نمیتوانند برآورد درستی داشته باشند که چه بر سر آنها خواهند آمد، چون اگر ورود کنند ممکن است اتفاقاتی رخ دهد که برای این رژیم قابل کنترل نباشد. بلافاصله از زمانی که رژیم متحمل ضربه طوفان الاقصی شده این رژیم هر کاری کند در زمین گروههای مقاومت بازی کرده و درنهایت بازنده این عملیات خواهد بود و هر چقدر که دست به کشتار مردم فلسطین بزند در منظر و مرای افکار عمومی جهان منزویتر خواهد شد و مردم دنیای متوجه خوی وحشیگری این رژیم خواهند شد و این موضوع برای رژیم بسیار بسیار سنگین خواهد بود. چون همه تلاش رژیمصهیونیستی از طریق دیپلماسی عمومی این بود که خودش را حق بهجانب نشان دهد این در حالی است که با کشتار همپیمانان خودش را تحت فشار قرار خواهد داد. چون آنها معتقد به حمایت از حقوقبشر هستند درحالیکه متحد اصلیشان یعنی اسرائیل دقیقا در جبهه مقابل و در خط نقض حقوقبشر حرکت میکند؛ حداقل در پیش چشمان یا افکار عمومی اسلامی که منزجر خواهد شد و در بین افکار عمومی غربی هم قطعا منزوی خواهد شد.»
اسرائیلی که حالا نه راه پیش دارد و نه توان عقبگرد. رژیمی که پس از اشغال فلسطین همه تلاشش را برای قدرت نرم و هژمون بودن به کار بست، اما نهایت امر با تصمیمات اشتباه و ظالمانهای که گرفت حتی میان کشورهایی که در ابتدا با او همسو و موافق بودند هم منزوی شد. ادامه جنگ را تنها زمانی میتوان پیشبینی کرد که از مقدمات و وضعیت فعلی رژیم، فلسطین و جنایاتش مطلع بود.
منبع: