نامش لرزه بر اندام دشمن میاندازد؛ حتی زمانی که در قید حیات ظاهری نیست. صهیونیستها آنقدر از او و تاثیر یادش بر فکر جوانان فلسطینی میترسند که مزارش را هم گلولهباران میکنند. با این حال امروز، نام عزالدین قسام برای مبارزان از جان گذشته فلسطینی، کلیدواژه قیام است در برابر غصب، در برابر ظلم و در برابر دهههای متمادی جنایت، قتل، اسارت و آوارگی. قسام زمانی پرچم قیام در برابر صهیونیستها را برافراشت که هنوز رژیم غاصب صهیونیستی اعلام موجودیت نکرده بود. او با هوش و تیزبینی خاص خودش، خیلی زودتر از دیگران فهمید که راه ایستادن در برابر غصب و تاراج قبله اول مسلمین، فقط مقاومت است و بس. عزالدین قسام در تاریخ مقاومت فلسطین، ترجمان قیام و پایداری است، الگوی ایستادن در برابر باطل و جان بر سر آرمان گذاشتن. آنچه او را از دیگر رهبران تاریخ معاصر فلسطین جدا میکند، غلبه روح اسلامی در قیام وی بر تظاهرات نژادی است.
قسام مسئله قدس را یک مسئله اسلامی میدانست و آن را قضیهای ملی یا عربی تلقی نمیکرد و این همان کابوس بزرگ صهیونیستهاست؛ کابوسی که امروز عینیت یافته و شرارههای بیدادی که بیش از ۷۵ سال است به جان مردم فلسطین انداختهاند، اینک دامن خود آنها را گرفته است. به بهانه پیروزیهای پرغرور این روزهای ملت فلسطین و به مناسبت پیچیدن دوباره نام عزالدین قسام در فضای پرجنب و جوش مقاومت، امروز با هم نگاهی به زندگی پر فراز و نشیب وی خواهیم انداخت.
شهید عزالدین قسام در ۲۸ آبان ۱۲۶۱ شمسی در روستای جبله در بخش لازقیه سوریه امروزی، که در آن دوره قسمتی از امپراتوری عثمانی بود، دیده به جهان گشود. او در ۱۴ سالگی و به تشویق پدر برای یادگیری علوم دینی به قاهره و دانشگاه الازهر رفت، اتفاقی که به بزرگترین شانس زندگی او در سیر تربیت جهادی تبدیل شد. قسام در الازهر شاگرد شیخ محمد عبده، شارح نهجالبلاغه و شاگرد معروف سیدجمالالدین اسدآبادی بود و سالها حضور در کنار عبده، از قسام یک عالم دینی با نگاهی پیشرو و جدید ساخت؛ نگاهی که نوید یک آینده پرشور را برای جهان اسلام میداد و میکوشید تا از ورای اختلافات مذهبی که دستمایه جدیترین توطئههای استعمار برای استحمار تودهها در سرزمینهای اسلامی بوده و هست، مسئله تقریب مذاهب اسلامی را با هدف احیای عصر طلایی تمدن اسلامی، مورد توجه قرار دهد. قسام خیلی زود این روحیات را بروز داد. در سال ۱۲۹۰ شمسی، همزمان با حمله ناوگان ایتالیا به طرابلس، با هدف اشغال لیبی، او دست به حرکتی گسترده در منطقه لاذقیه زد و حتی برای تهیه سلاح و اعزام نیروها به بندر اسکندرون، خانه شخصی اش را فروخت. اما با انعقاد معاهده سایکس – پیکو و واگذاری منطقه لاذقیه به فرانسویها، اقدامات قسام راه به جایی نبرد.
استعمار فرانسه کوشید تا او را بازداشت و صدایش را خفه کند. به همین دلیل وی ناچار شد به فلسطین برود؛ فلسطینی که در آن ایام، تحت قیمومت انگلیس قرار گرفته بود و به دنبال وعده لرد بالفور، وزیر خارجه وقت بریتانیا به روچیلد، مبنی بر ایجاد یک کشور کاملاً یهودی در اراضی فلسطین، صهیونیستها از سراسر دنیا، گروه گروه به این سرزمین میآمدند تا مقدمات اشغال بزرگ را فراهم کنند. همانطور که هرتصل، نظریهپرداز تفکرات صهیونیستی، سالها قبل به «سیسیل رودز»، استعمارگر مشهور انگلیسی در قاره آفریقا گفته بود، طرح صهیونیستها در فلسطین، یک طرح صددرصد استعماری بود.
بیشتربخوانید
شیخ شجاع مسجد «استقلال»
قسام در چنین شرایطی به حیفا، شهری در شمال فلسطین رفت و مسجد «استقلال» را پایگاه فعالیتهای خود قرار داد. وی در کنار تدریس، سخنرانیهای پرشوری برای مردم ایراد میکرد که نقش مهمی در تنویر افکار عمومی داشت. قسام واقعاً خطیب توانایی بود و این توانمندی، مردم را به سوی او میکشاند. آن روزها، فلسطین به دلیل مهاجرت صهیونیستها به کانون درگیریهای سخت میان مسلمانان و اشغالگران تبدیل شده بود. قیامهایی از سوی برخی بزرگان مسلمان و روشنفکران عرب شکل گرفت که با وجود تاثیرگذاری محدود، دوام چندانی پیدا نکرد. واقعیت آن بود که فلسطین در شرایط قیام سراسری قرار نداشت. مردم به تازگی از زیر یوغ افندیهای پر مدعای عثمانی نجات پیدا کرده و هنوز طعم شیرین آزادی را نچشیده، به درد وخیمتر استعمار و هجوم صهیونیستها دچار شده بودند. قسام با علم به این موضوع و درک خطر بزرگ مهاجرت مداوم یهودیان، کوشید تا مبنای مبارزه را همان دیدگاه اسلاممحوری قرار دهد. سیدجمالالدین اسدآبادی و شاگردانش، افرادی مانند محمد عبده، مبلغ آن بودند. قسام برای آغاز مبارزه، دو رویکرد جداگانه، اما مرتبط به هم را طراحی کرد؛ رویکرد اول روشنگری در میان جامعه اسلامی بود و رویکرد دوم، تشکیل سازمانی منظم و منسجم برای آغاز مبارزات مسلحانه و جدی با استعمار و صهیونیستها.
دعوت مردم و روشنگری
به دنبال این تصمیم، سخنرانیهای معروف و هدفمند قسام در مسجد استقلال آغاز شد. حرفهای او دیگر یک سلسله مواعظ مذهبی صِرف نبود. عزالدین قسام که مهارتی عجیب در سخنرانی داشت، از هر ابزاری برای بیدار کردن مردم کمک میگرفت. روزی در مسجد و در خلال نماز جمعه، در حالی که نمازگزاران محو سخنانش بودند، به ناگاه تفنگی را به بالای سر برد و فریاد زد: «هرکس به خداوند و روز جزا ایمان دارد، باید چنین وسیلهای را تهیه کند.» با چنین سخنانی، او رسماً مردم را به جهاد با استعمارگران و صهیونیستها فرا میخواند. در درس تفسیر، قسام علاقهای خاص به آیات جهادی نشان میداد و به ویژه در تفسیر آیه «واعدوا لهم ما استطعتم من قوه»، میکوشید تا مردم را به شکلدهی نوینی از مبارزه مسلحانه، بر مبنای تواناییهای حداقلی آنها سوق دهد و در همان حال، حلقههای زیرزمینی نیروهای مسلح را شکل و آموزش داد.
چشمانداز اندیشههای قسامی
حلقههای زیرزمینی عزالدینقسام، به منظمترین و قویترین سازمان مبارزاتی علیه استعمار و صهیونیستها تبدیل شد. تا سالها بعد، دست کم تا تشکیل گروههای مقاومت حزبا... در لبنان و حماس و جهاد اسلامی در فلسطین، چنین انتظام و سازمان تشکیلاتی برای مقاومت، آن هم بر اساس مبانی شرع مقدس اسلام، به وجود نیامد. کسی نمیداند که قسام چه نامی بر این سازمان نهاده بود، اما آنچه شهرت یافت، عنوان «سازمان جهادی» بود که پس از شهادتش، به سازمان «قسام» و قسامیون تغییر نام داد، اما این ساختار و سازمان منظم، چگونه و با چه برنامهای شکل گرفت و فعال شد؟ نکته اولیه و اساسی که قسام به آن توجه داشت، رعایت بیچون و چرای اصل مخفیکاری در تشکیل سازمان مقاومت بود. او نیروها را شخصاً و بعد از بررسی و تحقیق مناسب، انتخاب میکرد. به آنها آموزشهای لازم، عقیدتی و نظامی را ارائه و برای ورود فرد به گروه، ضمن اخذ قسم، مراسمی را بر مبنای آموزههای اسلامی برگزار میکرد.
این رفتارها، در کنار ایجاد یک ساختار قابل اتکا در تحرکات سازمانی، احساس شور و هیجان ویژهای را در جوانان مسلمان بر میانگیخت که سخت به کار مبارزه و مقاومت میآمد. جوانان عضو گروه قسام، همچون خود او، حاضر بودند در راه هدف مقدس، از جان شیرین بگذرند. بنیان آموزشهای تئوریک و عقیدتی عزالدین قسام برای نیروهایش، بستری کاملاً اسلامی داشت و او حاضر نبود برای شکل دادن به جریان مقاومت، دست به دامن رویکردهای ملیگرایانه یا تکاپوهای چپگرایانه شود. صبحی یاسین متفکر معاصر فلسطینی، در اینباره مینویسد: «قسام، ایمان به خداوند متعال را نخستین شرط پیوستن به جرگه همرزمان خویش قرار داده بود.» شیخ عزالدین در بیان اندیشههای خود برای اعضا، جهاد مسلحانه را یگانه راه رهایی ملتهای مسلمان از زیر یوغ استعمار معرفی میکرد.
نگاهی که کم و بیش در همان زمان، از سوی مبارزان دیگر سرزمینهای اسلامی، مانند میرزا کوچکخان جنگلی در ایران، دنبال میشد و مطالعه دقیق بر روی این نظرات، خود پرده از وجود یک جریان فراگیر برای رهایی سرزمینهای اسلامی از زیر سلطه استعمار برمیدارد. چنین دیدگاهی، با وجود همه تلاشهای غرب، هرگز در جهان اسلام از بین نرفت و توسط زعمای بزرگ مسلمین در اقصی نقاط جهان و در ذهن فرد فرد مؤمنان، نهادینه شد. آنچه امروز در فلسطین شاهد آن هستیم، نمونه و گواهی روشن بر تداوم این اندیشه منوّر در جهان اسلام است.
قسام برای ایجاد یک پشتوانه قوی مذهبی، به سراغ مفتی بزرگ دمشق رفت و از او فتوایی به این مضمون گرفت که پیکار با استعمارگران انگلیسی و صهیونیستها برای ممانعت و جلوگیری از ایجاد موطن ملی یهود در فلسطین، جایز و لازم است. قسام پس از اخذ این فتوای دینی، پرده از هدف نهایی خود از برپایی جهاد علیه دشمنان اسلام برداشت و به صراحت از ایجاد یک حکومت اسلامی بر مبنای تعالیم قرآن سخن گفت: «چنان چه موفق شویم منبع اصلی قانون اساسی آینده ما قرآن خواهد بود.» به همین دلیل، مبارزان قسامی مکلف بودند آیات جهاد را حفظ کنند و به مطالعه جنگهای صدر اسلام بپردازند.
آنها برخلاف گروههای ملیگرای عربی که سالها آرمان اسلامی فلسطین را به بازی گرفتند، اما قادر به انجام کاری مؤثر نشدند، از همان ابتدا میدانستند که چه میخواهند و به دنبال چه هستند. احمد شقیری که زمانی به ریاست ساف (سازمان آزادی بخش فلسطین) رسید و معتقد به رویکردهای ملیگرایی عربی برای مبارزه بود و مدتی را با قسامیون سپری کرده است، اعتراف میکند: «تعابیری از قبیل پیکار مسلحانه و حرکت ملی بر زبانشان جاری نمیشد، بلکه تعابیر سادهای که از منبعی زلالتر و والاتر سرچشمه میگرفت، به کار میبردند؛ تعابیری، چون ایمان و جهاد در راه خدا. اینان قومی ساخته و پرداخته ایمان بودند.» قسام پیش از آموزش نظامی و فنون رزمی به پیروانش، به آنها میآموخت که ابتدا باید در جهاد اکبر، جهاد با نفس، به پیروزی برسند. دعا، نماز، روزه، کمک به فقرا و مانند اینها از اصول فکری و عملی غیر قابل تغییر قسامیون بود.
پیش به سوی جهاد
با چنین شیوهای قسام توانست در مدتی حدود ۱۰ سال و تا ۲۰ آبان ۱۳۱۴ شمسی، ۲۰۰ مجاهد و ۸۰۰ هوادار را در قالب ۱۲ گروه جهادی که هرکدام فعالیت محرمانه و جداگانه داشتند، تشکیل دهد. آنها با جمعآوری هزار قبضه سلاح، پایگاهی تسلیحاتی را در لازقیه تدارک دیده بودند. پیش از آن گروههای تبلیغی قسام کار تهییج مردم را برای همراهی با قیام آینده آغاز کردند که درنهایت به قیامی گسترده منجر شد و با استناد به سخنان خود قسام، سه تن از سران اصلی آن شاگردان شخص او محسوب میشدند. قسام با نگاهی موشکافانه به سیل مهاجرت دوم یهودیان از ۱۳۱۴ خورشیدی، این سال را برای آغاز قیام مسلحانه برگزید و روز ۲۰ آبان را شروع آن اعلام کرد. اگرچه گروههای مسلح قسامی از مدتها قبل حملاتی ایذایی را علیه استعمارگران و صهیونیستها آغاز کرده بودند، اما شروع رسمی فرمان جهاد سراسری، به ۲۰ آبان ۱۳۱۴ موکول شد. به این ترتیب عزالدین قسام پرچم قیام را برافراشت؛ قیامی که شیخ نتوانست بیش از پنج روز در آن حضور داشته باشد، چراکه در درگیری موسوم به «نبرد بیشههای یعبد»، روز ۳ آذر سال ۱۳۱۴ شمسی، به همراه شماری از یارانش به فیض عظیم شهادت رسید. با این حال، راه و مرام او باقی ماند و با گذشت ۸۸ سال چنان در ذهن و روح فلسطینیان نهادینه شد که نام عزالدین قسام را به کلیدواژه جهاد و مقاومت در برابر دشمن صهیونیستی تبدیل کرد.
منبع: روزنامه خراسان