سرخ‌پوشان آتش‌نشان در میان دود، شعله و خطر مسیری نورانی دیده‌اند، مسیری که ماندن در آن جز با انگیزه‌های فرامادی ممکن نیست.

در میان هیاهوی ریزش یک ساختمان و آواری که بر سر یک خانواده چهارنفره ریخته است، به دنبال نشانه‌های زندگی می‌گردد. نخستین ماموریتش است و صدای ضربان قلب خودش را می‌شنود. آجر به آجر خانه همچون هیولایی بر سر اهالی‌اش آوار شده است؛ هر طرف را که نگاه می‌کند، گل‌های رنگارنگ یک لباس یا گوشه‌ای از یک اسباب بازی کودکانه، نشانه‌هایی از وجود زندگی را به قلبش نزدیک می‌کند.

پیکر بی‌جان پدر و مادر را قبلاً یافته است، اما شواهد نشان می‌دهد کودک یا کودکانی هم باید همین حوالی محبوس باشند. در سومین ساعت جست‌وجو و آواربرداری به رختخوابی می‌رسد که پهن است و یک نشانه. لحاف را بلند می‌کند. یک دختر چهارساله و یک کودک یک‌ونیم‌ساله هنوز نفس می‌کشند. صحنه کودکان زنده در بغل همکارش که گریه می‌کرد، در تمام این سال‌ها هیچ‌گاه برایش محو نشد.

علیرضا بلوچان، متولد ۱۳۵۴ که ۲۶ سال است لباس مقدس آتش‌نشانی را به تن دارد، این حادثه مربوط به اردیبهشت ۷۶ را هنوز با بغض تعریف می‌کند. می‌گوید همین حادثه در ابتدای مسیرش به او نشان داد که این شغل چقدر مقدس و ارزشمند است.

«مسیر آتش‌نشان شدن و آتش‌نشان ماندن مسیر ساده‌ای نیست، اما آغازش معمولاً از یک حادثه خاص کلید می‌خورد، حادثه‌ای که راه را برای تو روشن می‌کند. در این مسیر خوشبختی من این بود که فرماندهان خوبی داشتم. تا امروز در این شغل حوادث زیادی دیده‌ام و از هر حادثه درسی آموخته‌ام. حوادث هم معلم‌های خوبی هستند.»

نجات انسان شغل من است/ زندگی در میان دود و آتش

 

او معتقد است چالش هر آتش‌نشانی هنگام تنهایی و تفکر، خاطرات تلخی است که در ذهنش وجود دارد. خاطراتی که حاصل سال‌ها تلاش برای نجات جان و مال مردم است، اما گاهی حوادث آن‌قدر سهمگین است که تصاویر دلخراش آن به این سادگی از مقابل چشمان آتش‌نشان دور نمی‌شود. این خاصیت این شغل است، اما مسئولان نیز باید تمهیداتی داشته باشند تا پس از هر حادثه سنگین، آتش‌نشان بتواند روحیه خود را بازیابی کند.

«این عزیزانی که در آتش‌نشانی کار می‌کنند و عملیات‌های این‌چنینی را پشت سر می‌گذارند با آن کسی که در خط مقدم جبهه فعالیت می‌کند هیچ فرقی ندارند، دقیقاً همان کار را انجام می‌دهند، فقط هم نجات جان نیست، حراست از مال کسی که عمری تلاش کرده است تا یک زندگی را رو به راه کند، کار کم اهمیتی برای ما نیست.»

بلوچان معتقد است آتش‌نشانی شغلی نیست که از هر کسی بربیاید و در این سال‌ها هم بسیاری افراد را دیده است که مدتی در این شغل سر کرده‌اند، اما طاقت تحمل و ماندن نداشته‌اند.

«مهم‌ترین ویژگی یک آتش‌نشان دل و جرئت داشتن است. برای من در این سال‌ها چند مورد شکستگی و آسیب پیش آمده است. دو بار از بالای سوله هفت متری زمین افتادم. یک بار در آتش‌سوزی کارخانه دمپایی این اتفاق افتاد. دهه ۷۰ مسئول آموزشی داشتیم که همیشه به ما می‌گفت از خانه که بیرون می‌روید هیچ‌وقت به خانواده امید ندهید که سلامت باز خواهید گشت.»

او داشتن بدن ورزیده و آماده را در کنار روحیه قوی یکی از اصول وارد شدن به این شغل می‌داند و می‌گوید در این ۲۶ سال بار‌ها برایش پیش آمده است که شغل اداری به او پیشنهاد دهند، اما هیچ‌گاه دلش نخواسته است از محدوده خطر دور شود و اگر دوباره به سال ۷۶ بازگردد، همین شغل را انتخاب می‌کند.

برای هر آتش‌نشان ممکن است پیش آمده باشد که در یک حادثه حاضر شود و یکی از عزیزان یا آشنایانش را آنجا ببیند. دردناک‌تر اینکه شرایط به نحوی رقم بخورد که نتواند برای او کاری کند. این زخمی است که تا سال‌ها بر روح آتش‌نشان باقی خواهد ماند و بلوچان نیز این زخم را تجربه کرده است.

«یکی دیگر از مواردی که هیچ‌وقت از ذهنم پاک نمی‌شود در یک آواربرداری بود که صدای فرد را می‌شنیدم. وقتی شما می‌دانید کسی در آوار زنده است به هیچ‌وجه نمی‌توانید از ادوات مکانیکی استفاده کنید. ممکن است ساعت‌ها تلاش کنید تا آوار را بردارید و به فرد برسید، اما در نهایت اگر موفق نشوید و صدا قطع شود، آن صدا تا همیشه در ذهن شما تکرار خواهد شد.»

به یاد پدر

بیست‌ونهم بهمن‌ماه سال ۱۳۸۲ بود که صدای انفجار مهیبی در نیشابور، تا کیلومتر‌ها آن‌طرف‌تر همه را نگران کرد. مصطفی برازنده، آتش‌نشان قمی که پدرش در آن ایستگاه مأمور نیروی انتظامی و به نوعی مأمور نجات و اطفای حریق بود، خود را سراسیمه به ایستگاه رساند. در میان دود و خون، انبوهی از جنازه‌ها و اعضای قطع شده بدن، پیدا کردن پیکر بی‌جان پدر کار آسانی نبود.

نجات انسان شغل من است/ زندگی در میان دود و آتش

همان روز مصطفی تصمیم گرفت راه پدر را ادامه دهد و لباس سرخ آتش‌نشانی را بپوشد. آن حادثه ۳۰۰ کشته و ۴۵۰ زخمی داشت، اما یک جوان به صورت داوطلبانه به امدادگری مشغول شد، حالا سال‌ها است که در شهر قم به آتش‌نشانی مشغول شده و نجات انسان‌ها حرفه‌اش است.

«پس از بروز حادثه برای پدرم از نظر روحی آسیب زیادی دیدم، اما بر ترس خود غلبه کردم و به شغل آتش‌نشانی وارد شدم. هیچ‌گاه از شغل خود پشیمان نشدم، زیرا ماندن در آن عشق عظیمی می‌خواهد که به زندگی من معنا داد.»

برازنده خاطرات تلخ و شیرین بسیاری از سال‌های آتش‌نشان بودنش دارد، از نجات یک پیرمرد ناتوان در دل آتشی در منطقه جمکران تا حادثه‌ای در یک فروشگاه خانگی که منجر به مرگ یک کودک شد.

«گذراندن سال‌ها در لباس آتش‌نشانی مهارت و جرئت آدم را افزایش می‌دهد، اما هیچ‌گاه استرس زنگ خطر تمام نخواهد شد. حوادث، همه سختی‌های خودشان را دارند، حتی صید زنبور یا باز کردن در خودرو سختی‌های خودش را دارد، اما عشق به شغل آتش‌نشانی، کار را برای ما آسان می‌کند.»

او می‌گوید وارد شدن به این شغل عشق می‌خواهد و هیچ‌گاه نمی‌توان همچون مشاغل دیگر به آن نگاه کرد. سختی‌ها و آسیب‌های زیادی در این شغل وجود دارد، گاهی با یک تشکر ساده مردم، همه سختی‌ها از یاد می‌رود.

او حتی روز‌هایی که در مرخصی یا مسافرت است برای هرکس که بخواهد نکات ایمنی را توضیح می‌دهد. در جاده‌ها اگر کسی دچار حادثه شود، برای کمک می‌شتابد و می‌گوید علاقه به نجات و کمک به انسان‌ها جزئی از وجودش شده است.

مصطفی هنوز هم در هنگامه بحران و حادثه چهره پدرش را به یاد می‌آورد و در تلخی‌های بعد از یک حادثه سخت، با هم‌صحبتی با او آرام می‌شود.

«هیچ دو آتشی شبیه هم نیست. هر حادثه داستان جدیدی است که یک آتش‌نشان باید قدم به قدم آن را کشف کند. گاهی در صحنه حادثه نه می‌توانی درست نفس بکشی، نه می‌توانی چیزی ببینی، تنها با لامسه و تجربه پیش می‌روی و توکلت به خدا است. خدایی که گفته نجات یک فرد همچون نجات همه بشریت است…»

بودن در شغلی که هر لحظه‌اش با دلهره زنگ خطر و حادثه‌ای جدید همراه است، کار ساده‌ای نیست، اما سرخ‌پوشان آتش‌نشانی از میان این‌همه دود، شعله و خطر مسیری نورانی دیده‌اند؛ مسیری که ماندن در آن جز با انگیزه‌های فرامادی ممکن نیست.

منبع:شهرداری قم

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار