از نظر آنها فوبیا از بلندی یا مکانهای بسته، میتواند به دلیل ترس از مرگ ایجاد شود. از نظر این روانشناسان، ماهیت ناشناخته و پیچیدهی مرگ، زمینهساز این هراس است و دامنهی آن میتواند از یک هراس ساده همراه با ابهام تا فوبیایی که زندگی فرد را با اختلالهای جدی روبهرو میکند، در نوسان باشد.
اهل خواندن اخبار حوادث هستید و به اسم باخبر شدن از اخبار روز، در کانالهایی عضو شدهاید که اخبار تنشهای حاکم بر جهان را به شما مخابره میکنند؟ اصلاً به این فکر کردهاید که چرا رسانهها تا این اندازه به انتشار این اخبار علاقه دارند؟ دلایل اصحاب رسانه برای رفتن به سمت این اخبار متفاوت است، اما یکی از مهمترین این دلایل، انگیزهی بالای مردم برای خرید روزنامه یا مجلهای است که حوادث تهدیدکننده و دلخراش را شرح میدهد. وقتی شما تیتری در مورد همهگیر شدن سرطان را روی جلد یک مجله میخوانید، دچار هراس میشوید و حتی اگر اهل خواندن مطبوعات نباشید، برای خریدن آن پول خرج میکنید، پس بدانید که بخشی از این اخبار، کالای پرطرفداری برای فروش هستند که نباید خود را درگیرشان کنید و وارد این بازی شوید.
آنفلوانزا امسال صدها نفر را کشته؟ میترسید شما هم دچارش شوید و بمیرید؟ چه کاری برای رها شدن از این ترس کردهاید؟ اصلاً فکر تزریق واکسن این بیماری به ذهنتان خطور کرده؟ به توصیههای بهداشتی که متخصصان مطرح کردهاند، در زندگی روزانهتان عمل میکنید؟ به جای اینکه اجازه دهید هراس مرگ در اثر ایدز، اِبولا، آنفلوانزا و دهها بیماری دیگر زندگیتان را فلج کند، تا جایی که میتوانید سبک زندگیتان را به سمتی ببرید که احتمال دچار شدنتان به این بیماریها کاهش پیدا کند. به جای گرفتار شدن در چنگال یک ترس غیرمنطقی، خطرات واقعی را که زندگیتان را تهدید میکند، در نظر بگیرید و راهی برای برطرف کردن این تهدیدها پیدا کنید.
بهروز بودن و باخبر شدن از آنچه در دنیای اطرافتان میگذرد خوب است؛ اما نگذارید رسانهها شما را محاصره کنند و لحظات آرامشتان را با اخبارشان تلخ کنند. بد نیست در روزهای تعطیل آخر هفته یا زمانی که با خانوادهتان به سفر میروید، خود را از همهی این اخبار محروم کنید و برای چند روز هم که شده، نه سری به این کانالها بزنید و نه در سایتها و روزنامهها، اخباری را که میدانید ممکن است شما را دچار هراس و ناامیدی کنند، بخوانید. دو روز در هفته بدون خبر زندگی کنید تا ذهنتان آرامش ازدسترفتهاش را بازیابی کند.
استرس مدام در کمین شماست و چه بخواهید و چه نخواهید راهی برای نفوذ به زندگیتان پیدا میکند. برای اینکه تا اندازهای خودتان را در برابر استرسهای محیطی واکسینه کنید، راهی برای آرام شدن پیدا کنید. تنفس شکمی و عمیق، یکی از راههای کاهش استرس است. گذشته از این، سعی کنید هرروز بین پنج تا ۱۰ دقیقه در حالت آرامش روی زمین دراز بکشید و چشمهایتان را ببندید. در این زمان کوتاه تنها صدایی که باید به گوشتان برسد، نوای یک موسیقی آرامشبخش است و در این زمان، تصاویر آرامشبخشی مثل ساحل آرام دریا، دشتی سرسبز و ... را در ذهنتان مرور کنید. همین چند دقیقه آرامش میتواند حالتان را در ساعات دیگر روز بهتر کند.
بیخبر بودن شما از اوضاع جسمیتان میتواند چنین نگرانی را ایجاد کند. برای این کار هر سال یک چکاپ کامل انجام دهید و درصورتیکه زمینهی دچار شدن به یک بیماری در خانوادهی شما یا سابقهی پزشکی خودتان وجود دارد، هرچند ماه یکبار وضعیت خودتان را زیر نظر یک متخصص بررسی کنید.
اشکالی ندارد که گاهی با صدای بلند ویژگیهای مثبت فردیتان را به زبان بیاورید و خود را ستایش کنید. نترسید! این کار از شما فردی خودشیفته نمیسازد، بلکه باعث میشود بیشتر به خودتان و تواناییهایتان تکیه کنید. به خودتان بگویید: «من شجاع هستم!» و با خودتان تکرار کنید که «من اوضاع زندگیام را در کنترل خود میگیرم!» همین دیالوگهای مثبتی که با خودتان برقرار میکنید، میتواند ترستان را کمتر کند و باعث شود که با تکیه بر تواناییهای شخصیتان، با هراسهایی که گرفتارشان شدهاید، مبارزه کنید.
اگر ترستان آنقدر شدید است که با هیچیک از راههایی که گفتیم، کمتر نمیشود و البته اگر این ترس، زندگی عادیتان را مختل کرده یا اینکه فشار غیرقابلتحملی را به شما وارد میکند، حتماً به یک روانشناس مراجعه کنید. شاید شما به نوعی اختلال اضطرابی جدی دچار شدهاید که جز با درمانهای تخصصی، امکان رها شدن از آن وجود ندارد.
یک مطالعه جدید نشان داده است که ضربان قلب کسانی که زمانی طولانی در معرض خطر تروریسم قرار میگیرند، آنقدر بالا میرود که ممکن است جانشان را از دست بدهند. هر روز سروکار داشتن با اخباری که از حملات تروریستی حکایت میکنند و زندگی کردن در منطقهای که حملات مدام در آن رخ میدهد، عواقب منفی برای سلامت افراد دارد و خطر مرگومیر را در میان آنها افزایش میدهد. بهطورمعمول با افزایش سن، ضربان قلب افراد کندتر میشود و کسانی که حتی با وجود بیشتر شدن سنشان، دچار تپش قلب هستند، با احتمال بالاتری دچار بیماریهای قلبی میشوند و حتی به خاطر سکتهی قلبی جانشان را از دست میدهند.
به گفتهی محققان، این مسئله بهخوبی اثبات شده است که شیوع تروریستی بینالمللی شامل آسیبهای روانی جرم، منجر به خطرات سلامت روان طولانیمدت خواهد شد. علاوه بر این، مطالعات قبلی نشان دادهاند که در کوتاهمدت، حوادث استرسزا ناگهانی، مانند زلزله، میتواند ضربان قلب یک فرد و خطر ابتلا به حملهی قلبی را افزایش دهد.
درواقع ترس از تروریسم بر سیستم ایمنی بدن افراد تأثیر میگذارد و درحالیکه قلب بهطور طبیعی ۶۰ ضربه در دقیقه میزند، ضربان قلب کسانی که این ترس را تجربه میکنند تا ۷۰-۸۰ ضربه در دقیقه افزایش پیدا کرده و زمینه را برای بیمار شدن قلبشان فراهم میکند. بالا رفتن میزان هورمون استرس در بدن این افراد و تأثیری که عامل اضطراب بر انتقالدهندههای عصبی آنها میگذارد، باعث سکتهی مغزی و قلبی میشود.
باورهای مذهبی، راهی برای پایان دادن به این ترس هستند. وقتی فرد به زندگی بعد از تمام شدن حیات خاکی اعتقاد دارد و بر این باور است که بعد از مرگ هم روحش تا ابد به زندگی ادامه میدهد، هراسش از مردن کمتر میشود و حتی گاهی انتظاری خوشایند برای ابدی شدن، جای این ترس را میگیرد.
فقط وودی آلن نیست که از مرگ میترسد. بسیاری از روانشناسان میگویند اغلب مردم بهشدت از مردن هراس دارند؛ اما آیا ترس از مرگ، هراسی منطقی است؟ ما به شما میگوییم که این ترس از کجا میآید و چطور باید با آن مبارزه کنید.
همیشه گفتهاند که عقل و احساس با هم در تضادند و وقتی پای احساسات در میان است، نباید انتظار منطقی و عقلانی فکر کردن را داشت؛ اما ترس از مرگ احساسی است که نمیتوان بدون در نظر گرفتن منطق آن را توجیه کرد. وقتی شما در یکی از روستاهای مرتفع ارمنستان که هرسال تعدادی از ساکنانش به خاطر صاعقه جانشان را از دست میدهند زندگی میکنید، منطقی است که از مرگ بترسید.
ترس از مرگ میتواند نتیجهی نگرانی در مورد تغییرات محیطی و آب و هوایی باشد اما وقتی این هراس به خاطر عوامل ناشناختهای که وجودشان اثبات نشده سراغ فرد میآید، قطعاً ردی از منطق در آن پیدا نمیشود. برای مثال، ترس از اصابت یک سیاره به زمین و مردن به این دلیل، هراسی غیرمنطقی است که عقل در شکل گرفتنش جایی ندارد. حالا خودتان قضاوت کنید که احتمال مردن در اثر صاعقه برای ساکنان آن منطقه قابلپذیرش است یا هراس از اصابت یک سیاره با خانههایشان؟
بیش از دو هزار سال پیش، «اپیکور» فیلسوف یونانی یک استدلال جالب را در مورد مرگ و هراس از آن مطرح کرد. او گفت: «مرگ به ما مربوط نیست، زیرا تا زمانی که ما وجود داشته باشیم و زندگی کنیم، مرگی وجود ندارد و هنگامیکه مرگ به میان بیاید، دیگر ما وجود نداریم.» او با همین استدلال میگفت دلیلی برای ترس از مردن وجود ندارد، چراکه زندگی و مرگ با هم در یک قالب نمیگنجند. البته حتی برای کسانی که به حرف اپیکور باور داشتند، پروندهی این نوع هراسها بسته نمیشد. بسیاری از افراد نه از متوقف شدن تنفسشان، بلکه از بیماری و ناتوانی وحشت دارند.
تصمیم گرفتیم چیزی از بیماریاش نفهمد.
ما بهجای او تصمیم گرفتیم و هنوز هم فکر میکنیم که همین باعث طولانیتر شدن دورهی جنگیدنش با بیماری شد. مدتها بود که بیماری بدنش را درگیر کرده بود و جسم لاغرش لاغرتر شده بود، اما چیزی نفهمیده بودیم. حالا پزشکان میگفتند اوضاع اصلاً خوب نیست و ما عمق فاجعه را از او پنهان میکردیم.
ماجرا از یک ضایعهی مغزی و جراحی مغز شروع شد و بعد فهمیدیم که سرطان ریه آنقدر در جای جای بدنش ریشه دوانده که سر از مغز درآورده است.
پزشکها میگفتند بیشتر از هفت ماه دوام نمیآورد اما جنگ او با بیماری که فکر میکرد یک عفونت سادهی ریه است، نزدیک به دو سال طول کشید.
آن روزها فکر میکردیم راهی جز پوشاندن واقعیت نداریم. نمیخواستیم تسلیم مرگ شود، نمیخواستیم تسلیم مرگش شویم و به همین که یک سال بیشتر دوام بیاورد راضی بودیم؛ اما حالا که بهروزهای گذشته نگاه میکنم، فکر میکنم که شاید چندان هم در پنهان کردن خبر از او موفق نبودیم. شاید تا زمانی که بیماری ناتوانش نکرده بود، او هم مثل ما به گذشتن از این روزهای سخت امیدوار بود و همین امید، تحمل روزهای سخت شیمی درمان و رادیوتراپی را برایش آسانتر میکرد؛ اما ماههای آخر و زمانی که بیماری همهی جسمش را درگیر کرده بود، چه؟ شاید هفتهها و روزهای آخر، او بهتر از همهی ما میدانست که ماجرا از یک عفونت سادهی ریه یا یک ضایعهی قابلدرمان مغزی آب نمیخورد و با مرگ فاصلهای ندارد؛ اما کسی از واقعیت چیزی نمیگفت...