«سالهای متمادی تلاش صادقانهی برخاسته از غیرت دینی و انگیزهی تحقق احکام و معارف اسلامی، نمایشگر بخش مهم زندگی آن مرحوم است و این موجب رضا و رحمت الهی و علّو درجات اخروی ایشان خواهد بود». این عبارات بخشی از پیام تسلیت رهبرانقلاب به مناسبت ارتحال مرحوم حیدر رحیم پور ازغدی در شهریورماه سال جاری است.
در سالگشت رحلت مرحوم حاج حیدر رحیمپور ازغدی، مجاهدی که ۷۰ سال خستگی ناپذیر، با قلم و قدم در میدان بود، و نویسنده منتقد و مبارز انقلاب اسلامی، وصیتنامه بسیار خواندنی و درس آموز ایشان تقدیم میشود و انشالله بتدریج سلسله مقالاتی از ایشان که همچنان مورد نیاز کشور است و جلوتر از زمان خود بود، ارائه خواهد شد.
نخستین این آثار، آخرین آنان یعنی گزیدهای از وصیتنامه آن مردخداست که تقدیم میگردد:
یک دل که برَد رنج، ز رنج دگران کو؟
یک تن ز غم خلق، به عالم، نگران کو؟
یک همت آزاده که فریاد برآرد
وارسته ز خود، در پی سود دگران کو؟
بخشی از وصیتنامه معلم "بیقراری" و آموزگار"دردمندی"، استاد حیدر رحیم پور ازغدی
بسم الله الرحمن الرحیم
۱. در آستانه آخرت، با قلبی مالامال از امید به رحمت خداوند، اینک حیدر رحیم پور ازغدی، فرزند مرحوم حاج محمد علی، او را سپاس میگوید بر تفضل مسلمانی و تشیع جعفری، و بر دریافت اسلام با تعریف آخرین سخنگوی آسمان و مرسل آخرالزمان، که صلوات خدا و فرشتگانش بر او، و نیز برنعمت شناخت قرآن با تفسیر اوصیائ او، ائمه اثناعشر، علیهم السلام، حجتهای تمام، از غدیر تا فرج بزرگ در پایان تاریخ.
هزار سپاس، خدای را که نه تسلیم اسلام، بل مومن بدان بودم و به رسم محمد ص، نه تمکین، که عشق ورزیدم و هرچه پیرتر شدم این عشق جوانتر شد و با من خواهد ماند، زیرا با هرچه در این عالم، مانوستر باشیم، در عوالم پس از مرگ، محشورتر خواهیم بود؛ و امان از روز حسرت و خوف بزرگ، چه قیامتی که آبها آتش گیرند، کوهها، چون پنبه، ازهم بگسلند، خورشید تاریک شود، ستارهها فروپاشند، گورها بشکافند و اولین وآخرین برای محاکمه بزرگ، برون آیند و هر کس بر شاکلهای که خود را برآن ساخته و پرداخته، برانگیخته شود و ازخویشان، و بلکه از خویش نیز بگریزد، کودکان پیر شوند و مادران، فرزند بر زمین گذارند.
اما خدایی که من میشناسم، ما را از شر خودمان، پناه خواهد داد و ما را با خودمان تنها نخواهد گذارد و ما هکذا الظن بک. شیعه علی ع چنین گمانی در حق پروردگار ندارد.
۲. سپاس افزونتر، آنکه روزگاری دراین جهان موقت زیستم که پس از قرنها برای نخستین بار، پرچم دین اینچنین با عزت، بدست خمینی بزرگ بالا رفت و خدای را که دگرباره فرو نیفتد و حاشا که به قصور و تقصیر ما؛ و سپاس دوباره، عنایت خاص خدای را که دست مرا در دست اساتید و بزرگانی، چون حاج شیخ (مجتبی قزوینی خراسانی) گذارد و به اشاره او، دست دیگرم از همان سال ۴۱ تا پایان در دست خمینی بود. خجسته آن روز که در رکاب شیخ در آغاز نهضت، برای بیعت به قم رفتیم و از آن پس در هیچ صحنهای امام را تنها نگذاردم.
پس از او خامنهای، صالح برای امامت امت بود که پیش از انقلاب، مجاهد بود و از سر وظیفه و نه هوس، سیاست میورزید و پس از انقلاب، زاهد ماند و تغییر مسیر نداد.
۳. تصمیم گیران کشور را دعوت میکنم به خواندن آن نقدها که در این چهل سال از باب نصیحت ائمه مسلمین کردم و آن هزاران برگ که با سه قوه و دانشگاه و حوزه، باخون دل نوشتم تا بفهمند تولید کار و شغل، بدون اصلاحات انقلابی نمیشود و تا ادارات دولتی و دستگاه قضا، بازنگری و بازسازی نشوند، بخدا سوگند انقلاب اسلامی در خطر است و ناکارآمدی و بیعدالتی، علاج نمیشود. اما گرچه بانکها و دیوان سالاری غیر عاقلانه، تولیدکننده را بخاک سیاه نشاندند، اما مشکل مسکن، کشاورزی، صنعت، دامداری و... بسرعت قابل حل است و ایران براحتی آباد و ثروتمند میشود اگر و اگر.
یقین دارم شبکهای از جاسوسها در ادارات کشور، کمر به قتل تولید بسته اند و هیچکس نمیفهمد. دانشگاهها طوطی وار هرساله، هزاران فارغ التحصیل بیکار یا ناکارآمد تحویل جامعه میدهند و هیچکس حرئت بازنگری ندارد. مسئولان میایند و میروند و نمیتوانند یا نمیخواهند ریل گذاریها را تغییر دهند و به رنگ انقلاب درآورند.
بااینهمه، خدای را سپاس که هرگز حتی وسوسه هم نشدم که راه طی شده را بازگردم.
کم نبودند همرزمانی که از دهه بیست تا کنون، هریک به دلیلی یا علتی لغزیدند و سست شدند و یا پی کار خود رفتند. یکبار پس از کودتای ۳۲ و یکبار پس از خرداد ۴۲ و تبعیدامام، شاهد چند موج ریزش از سر ترس و یاس میان یاران سابق بودیم. گروهی نیز پس از انقلاب، از سر طمع و مزدطلبی و سهم خواهی یا شتابزدگی از نهضت خمینی بریدند ودر لجاج افتادند و برخی نیز درون دولتهای پس از انقلاب، مکتب و هدف را به پول سیاه، معامله کردند، دنیا خریدند و آخرت فروختند، اما سپاس، خدای را که نه شبههای از دشمن، ذهن مرا و نه لقمهای از بیت المال، دهان مرا آلود. هفتاد سال در دفاع از پیشوایانم و مکتب امیرالمومنین ع کوشیدم و گفتم و نوشتم، حتی اگر نبینند و نشنوند ونخوانند، اما هرگز "وجوب تکلیف" را مشروط به "نتیجه محسوس" ندانستم.
کجا لغزیدیم؟ هرجا که در خدا و آخرت، شک کردیم و شک نکردن، میان اینهمه وسوسه، کار سهلی نیست، اما شکهای برنامه ریزی شده و عمدی، همه از سر طمعی یا خوفی بود و علاج آن، نه "آگاهی"، که "بیداری" است.
۴. اکنون که مسافر عالم دیگر ودر آستانه جهانی بس فراختر ایستاده و ابعاد دیگر هستی و عالم بیکران الهی را شهود خواهم کرد که مشخصاتش را رسولان او پیشتر بما گفته بودند، به فضل و رحمت خداوند و به شفاعت پیشوایانم، اولیائ دین و به دعای امام خمینی و حاج شیخ مجتبی، دلگرمم و میدانم که حمید شهیدم به استقبال من خواهد آمد.
از مال دنیا دیگر جز زمین پنجراه... ندارم و همه آرزویم این بود که بتوانم آن را بفروشم و پس از تصفیه بدهیها وحل مشکلات فرزندانم، پول آن را خرج خوابگاهی برای طلاب بویژه دختران غریب و مهاجر غیر ایرانی کنم، اما هرچه کوشیدم، موانع اداری و شهرداری و. نگذاشتند و زمین بفروش نرفت و همکاری نشد و کاش پس از مرگ من چنین شود.
۵. بدن مرا بی سروصدا گرچه با یک وانت به روستای. (محل کار وزراعت) ببرید و غسل دهید. کفن من آماده است. هزینه کفن و دفن و حتی آب غسل را از پولی بپردازید که علاوه برخمس معمول، خمس دیگری از آن نیز احتیاطا جهت تطهیر مال از آلودگیهای اجتناب ناپذیری که مقتضای تمدن کج و معوج بشری است، پرداخت شده باشد سپس در حرم امامم علی بن موسی الرضا ع، جنازه مرا پشت پنجره ضریح مطهر بر خاک بگذارید و زیارت بخوانید و از مولایم بخواهید در محضر خداوند، شفاعت کنند تا مرا بپذیرند.
پیرامون محل دفن، نه از مال خودم و نه ازمال دیگری، وجهی فراتر از میزان حداقلی داده نشود و به فرهنگ تجارت قبر، دامن نزنید بویژه که طبق روایات، پس از مرگ، ذره وجودی هر کس، توسط فرشتگان نقال، به همان عالمی در برزخ، منتقل میشود که متناسب با نوع زندگانی این جهانی اوست و حیات پس از مرگ، با میزان پول مقبره، تغییر ماهیت نمیدهد و حیات برزخی و قیامتی انسان، مولود عقائد و اخلاق و اعمال او خواهد بود. به علاوه اگر حتی یک نخ از لباس نماز نیز حرام و غصبی باشد گرفتار و محروم از فیض عبادتی خواهیم بود که با تضییع حدود خدا و غصب حقوق الناس همراه باشد پس چه بر سر کسی میآید که خانه آخرتش نیز آلوده به حرام و ستم باشد.
تکاثر و تجمل حتی در تشریفات مرگ و تفاخر بر قبور؟
۶. خبر مرگ من در حدی بیش از اطلاع رسانی به آشنایان نباشد و هیچ هزینهای بویژه از بیت المال، صرف تسلیتهای روزنامهای و پرده نویسی و. نشود و اگر دیگران پرده یا دسته گلی آوردند به مسجد راه ندهید. سخنران مجلس ختم، به مدح بنده یا دیگران نپردازد و با مستمعان، از مرگ و آخرت بگوید تا بیاد آورند که خود نیز زودتر از آنچه بپندارند، نامشان میان درگذشتگان شنیده و بتدریج در دنیا فراموش خواهند شد. مستمعان را تکان دهید تا فردای خود را ببینند و به آنچه در پیش دارند، با چشمهایی کاملا باز بنگرند. هرچه خرج مکتب کنید، به هدف رسیده و هرچه خرج خود کنیم، هدر داده ایم و هبائ منثورا شده است. در مجلس ختم، حلوا، شیرینی، میوه و قهوه و چایی توزیع نشود. نام اشخاص و مشاهیر، جدا از نام مردم، برده و تجلیل نشود. بنویسید هر که میخواهد برای امور بی حاصل وبدعت آلودی، چون خرید گل سر قبر و. هزینه بپردازد آن را تبدیل به دعا و استغفار و صدقه و انفاق بر محرومان، تهیه لوازم التحریر برای طلاب و دانشحویان تنگدست کرده وخانواده، چند برابر بر آن بیفزایند و اگر خواستند از صاحب این قلم یاد کنند بگویند این هدیه نویسندهای است که پیش و پس از انقلاب، قلمش به حرام آلوده نشد و شما را به آنچه خود عمل کرد، وصیت میکند.
۷. اما طلاب و دانشجویان که به راستی نور چشم من بودند و در نشر افکار مرا یاری کردند، در مسجدی و پس از نمازی، بدون خرج و پس از کلمات خداوند، فاتحهای بخوانند و به ادامه این راه بیندیشند. هرکه خواست هزینه کند، صرف تبلیغ هدف و تربیت شاگردانی کند که تداوم این مسلک باشند؛ و کاش حوزه بفهمد که جامعه به تکثیر علمایی امثال جوادی آملی و مصباح یزدی و... چه محتاج و از بعضی دیگر، چه بی نیاز است.
۸. در خصوص اطعام، گرچه میدانم فرزندانم به وظیفه خود، آگاهند، اما دستکم هزارخانواده در روستاهای اطراف مزرعه، اطعام و همزمان درخصوص نماز و روزه و پرهیز از حرام، توجه و آگاهی داده شوند. در شهر نیز درمحلی که مشهور به تقوی و معنویت باشد و آلوده به عیش اغنیای بیدرد نباشد، اطعام شود؛ و دیگر، التماس دعا.
این آخرین کلمات در پایان دنیا و آستانه آخرت است و "الوداع" تا دوباره شاید یکدیگر را در قیامت، دیدیم و ان شالله، با روی سپید.
ولاحول ولاقوه الا بالله العلی العظیم و صلی الله علی محمد و آل محمد.
محتاج دعا، حیدر رحیم پور ازغدی
منبع: مشرق
لاجرم بر دل نشیند
لاجرم بر دل نشیند
نمونه صادق وگویای آن مثلا سردار سلیمانی هست که در عرصه دفاع از خاک ومیهن اسلامی چنان جانانه از جان مایه گذاشتند که در تاریخ بشریت نیز منحصر به فرد بود