موسم اربعین که میشود، عزم زیارت و مشایه و سفر کاروانی سنجاق لحظههاست و این سودا تنها با امضای حضرت معجزهوار میسر میشود، در کمال ناباروری اما برات گرفتم و سفر به سرزمین ناگفتهها قسمتم شد.
از پایانه مرزی رد شده، نشده میل به نوشتن و مکتوب کردن بخشی از اعجاز رقم خورده در دفتر اربعین امسال، در وجودم فوران میکند، شوق دیدن و صحنه چیدن چنان از دلم سر میرود که انگار، بیخیال سنگینی کوله و گرمای ۴۰ و چند درجه مسیر میشوم و سلولهای خاکستری مغزم دست به کار ثبت و ضبط کردن میشود.
ضبط کردن محبت گل کرده میان سیل زائران از هر قوم و خویش و با هر زبانی، سرآغاز ثبت میشود؛ شروعی که به جوانی خوشقد و بالا که تنهایی عازم بزرگترین رویداد معنوی دنیا شده میرسد. جوانی که در هلهله گرمای سر ظهر اولین نقاط مرزی عراق نذر کرده و پس و پیش برای زائران ماشین میگیرد و پی تخفیف است تا با کمترین میزان ممکن جمعیت دلباخته راهی نجف شوند.
عرق سرخورده در صورت و گرمای حتما به ۴۹ و خردهای درجه رسیده مرز و چفیهای که حائل گرماست یک سو، علقهای که از برای خدمت به زوار حسین در دلش زبانه کشیده یک طرف؛ تمام جوان امروزی است.
جوانی که همین اول کاری، دست به سینه زوار شده و با زبان ایما و اشاره ماشین و کرایه و تعداد و همه و همه را سامان میدهد، به گمانم با این تفاسیر خودش آخرین مسافر بادیه است.
قدم بعدی اعجاز اربعین از دید من همهمه مسنهاست؛ نجف باشد و موکب سالخوردگان تهرانی و یک عالمه محبت سرازیر شده در کلام باباجان بفرمایید. عشقی که نثار زوار حسین(ع) میشود و انرژی که از پدربزرگها و به سن و سال رسیدهها به جوانان زائر منتقل میشود و این قانون بیتکرار صحنه اربعین است.
یا نه، کالسکه دوقولو و دو طفل کوچک و حمایت پدربزرگ در عمودهای اول مشایه میشود چشمنوازترین قصه اربعین؛ خیال کنید در غلغله حضور و کاروانهای حسابی هیأتیها، خانوادهای کوچک چهار نفره در معیت پدربزرگ دل به جاده بهشت سپردند و میان قدمهای گهی تند و گهی خسته صحرا، پدربزرگ سکاندار کالسکه نوههایش میشود.
حضور دهههای ۲۰ و ۳۰ شمسی تا نومتولدین ۱۴۰۲، حکایت ساز این برگ تاریخ شدند و این دیگر اعجاز مسیر عاشقی است.
نقطه به نقطه این گوشه دنیا اعجاز پشت اعجاز رقم میخورد و دنیا لحظه به لحظه زیباترین تصاویر خود را قاب میگیرد؛ راستش تک به تک تصاویر مشایه درست مثل نوشیدن یک جرعه آب خنک وسط التهاب داغ تابستان است.
این بار عمودها میشوند شاهد و ناظر عرض ارادتهای دخترکان هفت، هشت ساله که با فریاد "لبیک یا حسین" زائر را رهسپار نور میکنند و پسرکهایی که با لیوانی آب و دستهای تا آسمان کشیده شده مرهم دل رباب میشوند و جرعه آب را به سویت روانه میدارند و این یعنی کاروان حسین هنوز هواخواه دارد، هواخواههایی از همین حوالی ولی دلداده روزهای دور و دورتر، این یعنی عظمت کربلا و اربعین حسین و خونی که هنوز در تاریخ ساری و جاری است.
دیدن و کیفور شدن ادغام نسلها به برکت اباعبدالله اولین چیزهایی است که در مشایه در خاطرت میدود و تا عمق وجودت پل میشود و حسی عجیب همه وجودت را فرامیگیرد و اشک مرواری مرواری میلغزد روی گونه و تمام.
الطریق الی کربلا، پر است از بوییدنها و دیدنها و چشیدنها حتی حس کردنها، اصلا اینجا هر کدام از حواس چندگانه بابی میشود تا اشک یقه دلت را بگیرد و علقه نامی همچون حسین به دلت شور بیندازد و واژه به واژههای عاشقی در کارگاه ذهنت دست به ساختن بهترین مفهوم شوند.
غوغای دیگر الطریق الی کربلا؛ بوسیدن دست خادمان و سرمه کردن خاک پای زائران است، چنان هر کدام دلباخته این راه هستند که این یکی حال آن دیگری را خریدار است.
مردان تنومند و به سن و سال نشسته درست میانه مسیر میایستند و با اصرار ولو شده به خرمایی پذیرای اهالی بزرگترین کاروان عشق تاریخ میشوند و از سوی دیگر زائران با اصرار بسی بیشتر بوسهباران میکنند دستان خادمان و این همان تلاقی محبت است در وادی بیابان بیآنکه همکیش باشند و بیآنکه نزدیک به هم.
اینجا پهلو به پهلوی نخلهای به آسمان رسیده و سینه خاک و جاده منتهی به بهشت، دورترین آدمها، نزدیکترین میشوند و نزدیکها، نزدیکتر، چنان که گویی موجی از مودت بین آدمها ریشه میدواند و لحنها پوست میاندازد.
سیر و سلوک در مشایه سر نمیخواهد، پا هم نمیخواهد که تاول بزند یا نزند؛ مشایه دل میخواهد از آن دلهایی که در سیل اشک غسل داده شده؛ مشایه مسیری است که در آفاق ملکوت با دل سیر میشود.
منظومه اربعین، پر است از دلهایی که رازشان در مشایه شنیدنی و بس دیدنی است، مثلا راز دلی که به قول ما ایرانیها دو هزار متر خانه ویلایی لاکچری درست وسط بیابان بنا کرده و قدم زوار را روی چشمش میگذارد یا راز دلی که از خجالت آب درآمده و روزی هزار هزار زائر سیراب میکند.
به گمانم به وفور هست رازهایی که فقط حسین داند و او داند و او؛ اینجا مابین عمودها که آسمان را به زمین دوختند، خوانش یک صفحه قرآن در مسیر و ختم کل قرآن، تلفن مجانا به خانوادههای زائران و هزار و یک قلم جلوهگری محبت به راه است.
صدها و شاید هزاران موکب که ردی از نام حسین و عشق به حسین و آرزوی خدمت به حسین و زوار حسین دارند و با بکرترین ایدهها روز را به شب و شب را به روز میدوزند و مشق عشق میکنند.
این مقال تنها بخش کوچکی از دلدادگیهایی است که به دفتر اربعین میماند و شکوهی دارد که آدم و عالم را به زانو درمیآورد و میخکوب میکند.
فارس