برای بسیاری از پایتختنشینان، سالِ دلدادگی به اباعبدالله (ع) در محرم هر سال، در این خانه تحویل میشود. اینطور است که موسم عزای حسین (ع) که از راه میرسد، اختیار پاهایشان را به دست دلهای بیقرارشان میدهند تا آنها را برساند به خانه روشنی در جنوب تهران که پی و ستونش با روضه و اشک بر سالار شهیدان بنا شده؛ به خانه «سیدها».
درباره خانه سیدها که بیش از یک قرن است با روضه و اشک از مهمانان غریب کربلا پذیرایی میکند، نقل و روایت، بسیار است، اما هیچکس مثل یکی از اهالی این خانه نمیتواند راوی ماجراهایی باشد که آبرو داده به این چهاردیواری نظرکرده و ساکنانش. «فاطمه سادات آقامیرمحمدعلی کسایی»، از نسل سوم بنیانگذاران خانه سیدها که ۵۴سال قبل در همین خانه متولد شد، در پایان مراسم روضه محرم امسال، با روایتهای ناب از اجداد باصفایش، تصویر روشنتری از خانه محبوب عشاق الحسین (ع) پیش چشممان گذاشت. اگر شما هم مشتاق شدهاید از تاریخچه و رازهای خانه «سیدها» بیشتر بدانید، با ما همراه باشید.
تصویر اجداد و بزرگان خاندان «آقامیرمحمدعلی»
آن ۵پسر خلف
«دورترین تصویری که از خانه سیدها یادم میآید، برمیگردد به ۴، ۵سالگیام که من و دخترعموها و دخترعمهها در حیاط خانه، دور حوض میدویدیم و بازی میکردیم. محرم که میرسید، مرحوم پدربزرگم، برادرهایش و پسرانشان، روی آن حوض وسط حیاط که همیشه پر از ماهی بود، تختههای بزرگ میگذاشتند و روی آنها را فرش میکردند تا آماده برگزاری مجالس روضه شود.» و روایت قصه خانه سیدها را از هر طرف سر بیندازی، به همین کلمه میرسی؛ «روضه».
«فاطمه سادات آقامیرمحمدعلی کسایی» همانطور که دفتر خاطرات کودکیاش را ورق میزند، ادامه میدهد: «از نقلهای جسته و گریخته بزرگترهایفامیل، اینطور برمیآید که خانه سیدها چیزی حدود ۱۴۰سال قبل در بلوار قیام، حوالی میدان خراسان در جنوب شرقی تهران بنا شده و از همان موقع، محل برگزاری یکی از اولین و قدیمیترین مجالس روضه خانگی در پایتخت بوده و بانیان آن، هیچوقت اجازه ندادند چراغ مجالس روضه در خانهشان خاموش شود؛ حتی در زمان ممنوعیت عزاداری سیدالشهدا (ع) در دوره اختناق رضاخانی.
عزاداران در مجلس روضه خانه «سیدها»
آسید مهدی خرازی، آسید محمد (پدربزرگ من)، آسید مصطفی خرازی، آسید حسن و آقامیر، ۵ برادر بودند که عشق به اهل بیت (ع) را در محضر پدرشان، مرحوم آقا میرمحمدباقر مشق کردند و با برگزاری مجالس روضه در خانه پدریشان، علم این عشق را همیشه بالا نگه داشتند. طبق شجرهنامهای که دست به دست چرخیده، نسب خاندان آقامیرمحمدعلی با چندین واسطه به امام سجاد (ع) میرسد. جالب است بدانید امامزاده زید (ع) بازار بزرگ تهران هم، یکی از اجداد ما بودهاند. اغلب فرزندان این خانواده تهرانیالاصل، از همان دوران تا امروز، بازاری بوده و در صنف فرشفروشی فعالیت داشتهاند. همگی هم جزء بازاریان خوشنام و باتقوا بودهاند و همیشه و هنوز، مردم از آنها به نیکی یاد میکنند. اما از میان همه آنها، آسید مهدی خرازی، تاجر معروفتری بود. این معروفیت، اما فقط به دلیل دقت آسید مهدی نسبت به حلال و حرام در کاسبی و موفقیتش در تجارت نبوده. نقل شیرینی درباره عنایت امام زمان (عج) نسبت به یکی از شیعیان موردعلاقهشان وجود دارد که یک سر آن هم به آسید مهدی خرازی میرسد» ...
«آسید مهدی خرازی»
وقتی آسید مهدی، به اشاره امام زمان (عج)، مرد پینهدوز را خانهدار کرد
«چند وقت قبل، حجتالاسلام عالی در یکی از شبهای محرم، نقلی که در خانواده وفامیل ما، سینه به سینه منتقل شده بود را در یک مجلس عمومی مطرح کرد. ماجرا مربوط به آسید کریم پینهدوز، کفاش ساده بازار تهران بود که با تقوای عملی و صفای باطنی که داشت، توفیق دیدار مستمر با امام زمان (عج) نصیبش شده بود. در یک مقطع، روزگار روی نامهربانش را به آسید کریم که عیالوار و تنگدست بود، نشان میدهد. وقتی چند ماه اجاره خانهاش عقب میافتد و صاحبخانه جوابش میکند، خودش اسباب و اثاثیهاش را به کوچه می-آورد تا مدیون صاحبخانه نباشد. همان روز، به دیدار امام زمان (عج) مشرف میشود و آقا (عج) وقتی ناراحتی آسیدکریم را میبینند، میفرمایند: «ناراحت نباش. دنیا، جای بلا و سختی است. اجداد ما هم، مصیبتهای فراوانی دیدهاند.» آسید کریم عرض میکند: آقا جان! درست میفرمایید. اجداد طاهرینتان، بلا و مصیبت زیاد کشیدند، اما بلای مستأجری نکشیدند. از این جمله سید کریم، تبسمی روی لبهای مبارک امام زمان (عج) مینشیند و میفرمایند: «نگران نباش. درست میشود.»
دقایقی بعد از رفتن امام زمان (عج)، آسید مهدی خرازی وارد کوچه میشود و به آسید کریم پینهدوز دلگرمی میدهد که مشکلش خیلی زود حل میشود. آسید مهدی همان روز، یک خانه برای آسید کریم میخرد؛ خانهای بزرگتر و بهتر از خانهای که در آن اجارهنشین بود. خیلیها معتقدند همین روایت، شاهدی است بر اینکه آسید مهدی خرازی با امام زمان (عج) در ارتباط بوده است؛ با واسطه یا بیواسطه...» سادات خانم مکثی میکند و میگوید: «جالب است بدانید آقای «کمال خرازی»، وزیر اسبق امور خارجه و برادرش، حجتالاسلام «سید محسن خرازی»، نماینده سابق مردم تهران در مجلس خبرگان، فرزندان آسید مهدی خرازی هستند.»
از یاری «شیخ شهید» تا پایهگذاری مجلس روضه
از جرقه اولیه شکلگیری مجالس روضه خانه سیدها که میپرسم، فاطمه خانم دستم را می-گیرد و میبرد به سالهای دور و میگوید: «درست است که آسید مهدی خرازی و برادرش آسید محمد – یعنی پدربزرگ من – مؤسس مجلس روضه در خانه پدریشان بودند و در سختترین شرایط اجازه ندادند این جلسات روضه تعطیل شود و بعد هم، این خانه را وقف روضه کردند، اما واقعیت این است که آنها پا جای پای پدرانشان گذاشتند و راه مبارکی که آنها باز کرده بودند را ادامه دادند. دربارهایمان و خلوص «آقا میر»، جد بزرگ ما، نقلهای زیادی وجود دارد. میگفتندایشان آنقدر باتقوا بودند و مردم به پاکی و آبرومندیایشان در درگاه خدا اعتقاد داشتند که آب حوض خانهاش را میخوردند کهفامیلشان مثلاً در مشهد شفا بگیرد! و واقعاً شفا میگرفته! میگفتندایشان هر وقت میخواسته از در بیرون برود، کفش جلوی پایش جفت میشده و...
گفتهها و شنیدههای تاریخی نشان میدهد هرکجا بحث حمایت از دین خدا و منافع ملی در میان بوده، اعضای خاندان آقامیرمحمدعلی حضور فعال داشتهاند. میگویند یکی از فرزندان آقامیر، یکی از اولین دستگاههای چاپ را وارد ایران کرد و از همین طریق، از شیخ فضلالله نوری حمایت و او را در تبلیغ دین و فعالیتهای سیاسیاش یاری کرد. با همین پیشینه مذهبی سیاسی، آسید مهدی خرازی و آسید محمد، در روزگاری که برپایی روضه در خانهها در تهران چندان باب نبود، حدود ۱۴۰سال قبل، یکی از اولین مجالس روضه خانگی را راهاندازی کردند و از همان موقع، این مجلس، علاوهبر همسایهها و مردم کوچه و بازار، محل رفتوآمد بزرگان و علما شد.»
وقتی جمع منتظران در خانه سیدها جمع میشود
دیگر همه میدانستند سنگ هم از آسمان ببارد، روضه ۱۲روز اول محرم خانه برادران «آقامیرمحمدعلی» که حالا دیگر به خانه «سیدها» معروف شده بود، تعطیل نخواهد شد. حتی وقتی رضاخان، شمشیر را برای جامعه متدینان از رو کشید و گزمههایش را به جان روضه-خوانان و تعزیهخوانان انداخت، آسید مهدی و آسید محمد و برادرانشان، لحظهای ترس و تردید به خودشان راه ندادند و پرچم عزای حسین (ع) را از سردر خانهشان پایین نیاوردند. اینطور بود که محرم هر سال، تهرانیها از گوشه و کنار شهر راهی میدان قیام میشدند تا در مجلس روضه بیریای خانه سیدها، دلی سبک کنند.
داستان میزبانی اهالی خانه سیدها از عاشقان اهل بیت (ع)، اما به مجالس روضه محرم محدود نشد. وقتی خبر برپایی مجلس دعای ندبه در صبحهای جمعه در این خانه دهان به دهان گشت، نورامیدی در دل منتظران روشن شد و خانه سیدها، مقصد هر هفته آنها شد: «آن روزها بهندرت مجالسی تحت عنوان دعای ندبه برگزار میشد. به همین دلیل، مجلس دعای ندبه خانه سیدها خیلی زود جایش را در میان خانوادههای مؤمن تهران باز کرد. در کنار عاشقانی که صبح جمعه هر هفته برای قرائت دعای ندبه به این خانه میآمدند، علما و بزرگان هم با حضورشان، به این مجلس دعا رونق بیشتری میدادند. شخصیتهای مورداحترامی مثل آیت الله حائری و آسید کریم پینهدوز - که عکسش همیشه در اتاق پدربزرگم بود - در دعای ندبه خانه سیدها شرکت میکردند.»
«مخاطب خاص» دعای ندبه، خانه سیدها را به عرش برد
برای فاطمه سادات آقامیرمحمدعلی کسایی، توصیف خانه سیدها، فقط وصف خانه اجدادی نیست. او که در همین مختصات نورانی، چشم به این دنیا باز کرده و هر بار با مرور داستان-های این خانه، انگار دوباره روزگار کودکیاش را زندگی میکند، میگوید: «خانه سیدها به رسم خانههای قدیمی، ساخته شده؛ با حیاط اندرونی و بیرونی و اتاقهایی در دو طرف، به اضافه حوض بزرگی در وسط حیاط. وقتی از درِ حیاط – که امروز ورودی خانمها به مجلس روضه است – وارد میشدیم، ۳اتاق در سمت چپ و یک اتاق در سمت راست قرار داشت. آشپزخانه هم در گوشهای از حیاط اندرونی ساخته شده بود. پدربزرگم و برادرهایش هرکدام دورههایی در این خانه زندگی میکردند. خانواده ما هم سالها ساکن آن خانه بودند و من و برادر بزرگم همانجا به دنیا آمدیم. تا ۵سالگی من، ما همچنان در آن خانه زندگی میکردیم و بعد، به خانه دیگری نقل مکان کردیم.
حساب روضههای ۱۲روز محرم که جدا بود، چون تمام خانه در اختیار مجلس روضه قرار میگرفت، اما مجلس دعای ندبه، هر هفته در اتاق سمت راست برگزار میشد که از فضای زندگی اهل خانه، مجزا بود. اینطور بود که کمکم آن تک اتاق، به اتاق دعای ندبه معروف شد. اتفاق بزرگی که اسم خانه سیدها را سر زبانها انداخت هم، در همین اتاق رقم خورد.»
سادات خانم مکثی میکند و انگار که بخواهد تمام شنیدههایش از آن روایت خاص از کودکیاش تا امروز را یک بار دیگر مرور کند، چشمهایش را میبندد. بعد، نفس بلندی میکشد و میگوید: «از بزرگترهایفامیل شنیدهام که یکی از روزهای محرم حدود ۵۰سال قبل، به رسم معمول، یکی از علما روی منبری که در قسمت زنانه در گوشه سمت راست حیاط قرار داشت، مشغول روضه خواندن بود که یکدفعه حالش منقلب شد و با اشاره به اتاق دعای ندبه که همیشه متعلق به آقایان بود، گفت: آقا امام زمان (عج) الان اینجا بودند... همین جمله کافی بود برای اینکه ولولهای در جمعیت بیفتد. صدای گریه و ناله همه به آسمان بلند شد و مجلس به هم ریخت. این خبر دهان به دهان گشت و بعد از آن، خانه سیدها بیش از پیش مورد توجه قرار گرفت. از همان موقع تا امروز، بسیاری از عاشقان اهل بیت (ع) و منتظران امام زمان (عج)، از راههای دور و نزدیک خودشان را به خانه سیدها میرسانند تا علاوهبر شرکت در مجلس روضه، دو رکعت نماز هم در اتاق دعای ندبه بخوانند؛ همانجا که چشم آن عالم، به دیدار آقا امام زمان (عج) روشن شد.»
مجلس اهل بیت (ع)، نیازی به دروغ و بازارگرمی ندارد
از اینجا به بعد، جملههای خانم کسایی رنگ گلایه میگیرد و میگوید: «در این سالها، عموزادههای ما که زحمت برگزاری مجالس روضه محرم خانه سیدها را برعهده دارند، اجازه حضور گروههای خبری و فیلمبرداری را به این خانه ندادهاند، چون معتقدند مجلس روضه امام حسین (ع) نیازی به تبلیغات ندارد و باید ساده و بیریا برگزار شود. اما مدتی قبل، یک گزارش در اینترنت دیدم که در آن نوشته بود اینکه ادعا شده امام زمان (عج) را در خانه سیدها دیدهاند، واقعیت ندارد و این مطالب، خرافات است و... از خواندن این جملات و از اینکه به این خانه و اهالیاش تهمت دروغزده بودند، خیلی دلم گرفت. مجلس روضهای که تا قبل از آن اتفاق، ۱۰۰سال به لطف خدا و با همت و خلوص بانیانش برقرار بود و در سختترین شرایط هم تعطیل نشده بود، به چه دلیل باید به دروغ و خرافه متوسل شود؟
موضوع رؤیت جمال امام زمان (عج) در خانه سیدها، از طرف یک عالم معتبر که مهمان مجلس روضه خانه سیدها بود، مطرح شد و همه، حرفایشان را از روی صدق و راستی تشخیص دادند و با اعتقاد قلبی پذیرفتند. سالهاست بدون هیچ تبلیغی، این ماجرا سینه به سینه نقل می-شود و هر سال، مهمانان جدیدی به مجلس روضه خانه سیدها میآیند، در خلوت خودشان برای امام حسین (ع) اشک میریزند، در اتاق دعای ندبه با حال خوش نماز میخوانند و به واسطه آقا اباعبدالله (ع) و امام زمان (عج)، حاجاتشان را از خدا طلب میکنند. کم هم نبودهاند عاشقانی که با همین اخلاص قلبی و اشک چشم، حاجتروا به این خانه برگشتهاند. پسرعمویم میگفت: امسال در یکی از مجالس روضه محرم خانه سیدها، یک معلول شفا گرفت و فردایش با پای خودش به روضه آمد.»
حضور بانوان در مجلس روضه خانه سیدها و خانههای اطراف
خاطره شیرینی در ذهن سادات خانم جرقهزده که لبخند کمرنگی روی لبش نقش میبندد. انگار در میان ذکر کملطفیها، کسی به او تلنگرزده و با یادآوری لطف همیشگی صاحب مجالس روضه به خادمانش در خانه سیدها، دلش را گرم کرده که جهت صحبتهایش را تغییر میدهد و میگوید: «مادربزرگم که در ۱۰۷سالگی از دنیا رفتند، از وقتی با پدربزرگم (آسید محمد) ازدواج کرده بودند، در خانه سیدها زندگی میکردند و محرمها، میزبان مهمانان مجلس روضه بودند. خوب یادم است آن بانوی باایمان و بااخلاق در آن ۱۲روز، از ۶صبح تا ۲ بعدازظهر، دو زانو در محضر عزاداران مینشستند. تازه، بعد از پایان مجلس عمومی، نوبت ناهار مهمانانفامیل بود. وقتی مادربزرگم از دنیا رفتند، چهارشنبه بود. روز پنجشنبه که دفن-شان کردند، همان شب به خواب یکی از اقوام رفته و گفته بودند: از وقتی که فوت کردم تا زمان تدفینم، ۳ بار مرا بردند کربلا و آوردند...»
وقتی یک در از بهشت به خانه همسایه باز شد
فصل زیباییهای خانه سیدها در دفتر خاطرات خانم آقامیرمحمدعلی کسایی باز شده و او به تبعیت از روحیه مهماننوازی پدرانش، با روایتهای شیرین این خانه پربرکت از ما پذیرایی میکند و میگوید: «خانه سیدها در کوچه «منفرد عادل» قرار دارد، اما کوچه کناریاش، کوچه «مهاجری» هم، تحتتأثیر مجالس روضه آن است. ماجرا از این قرار است که یکی از همسایهها که خانهشان در کوچه مهاجری و پشت خانه سیدها بود، ارادت خاصی به این خانه و مجالس روضهاش داشت. بیش از ۳۰سال قبل، وقتی پدربزرگم در قید حیات بودند، این همسایه مدام پیشایشان میآمد و اصرار میکرد از خانهاش یک در به خانه سیدها باز شود. او که میدید به دلیل ازدحام جمعیت عزاداران در ایام محرم، مجلس روضه خانه سیدها خیلی شلوغ میشود و میزبانی از آنها سخت میشود، با این کار میخواست بخشی از مهمانان این مجلس از طریق آن در، به خانه او بروند و بهاینترتیب، هم پذیرایی از مهمانان برای اهالی خانه سیدها راحتتر شود و هم او در ثواب مجالس روضه خانه سیدها سهیم شود. اما هرچه اصرار میکرد، پدربزرگم قبول نمیکردند.
یک شب، این همسایه خواب دید یک در از بهشت به خانه آنها باز شده. وقتی خوابش را برای پدربزرگم تعریف کرد، دیگرایشان مخالفت نکردند و اجازه دادند آن درِ رابط بین خانه سیدها و خانه آن همسایه باز شود. حالا سالهاست آقایان از کوچه مهاجری و از خانه همان همسایه وارد مجلس روضه میشوند و از طریق آن در رابط میتوانند به خانه سیدها دسترسی پیدا کنند.»
همه خانههای این کوچه به روضه خانه سیدها وصل است!
هنوز کامم از شهد این روایت ناب، شیرین است که سادات خانم با رو کردن برگ درخشان دیگری از داستان خانه دوستداشتنی آبا و اجدادیاش، غافلگیرم میکند و میگوید: «ماجرای خانه پشتی خانه سیدها، شروع یک جریان مبارک مردمی حول این خانه بود. حالا دیگر سال-هاست تمام خانههای همسایه خانه سیدها به مجلس روضه این خانه، وصل شدهاند! هر سال در ۱۲ روز اول محرم، در محدوده میدان قیام، کمی بعد از مسجد «حوری»، همین که وارد کوچه منفرد عادل شوید، میبینید درِ تمام خانههای کوچه برای پذیرایی از عزاداران باز است. اوایل، مراسم روضه فقط در خود خانه سیدها انجام میشد، اما به مرور آنقدر به تعداد مهمانان اضافه شد که کنترل آن جمعیت و پذیرششان در آن خانه قدیمی، غیرممکن شد. اینطور بود که همسایهها به صورت خودجوش پای کار آمدند و درِ خانههایشان را به روی مهمانان خانه سیدها باز کردند.»
حالا در کوچه منفرد عادل، همه روزشماری میکنند محرم برسد تا زلف خانههایشان را به مجلس روضه خانه سیدها گره بزنند و اسمشان را در فهرست خادمان مجلس عزای پسر فاطمه (س) ثبت کنند. حالا دهه اول محرم، از اول صبح تا ظهر، از سر کوچه تا خانه سیدها، در همه خانهها مجلس روضه برقرار است: «هرکس از راه میرسد، در هر خانهای که راحت است، میتواند بنشیند و از سخنرانی و روضه خانه سیدها استفاده کند. با توجه به اینکه در تمام خانههای کوچه، سیمکشی انجام و بلندگو نصب شده، صدای مجلس اصلی در خانه سیدها، به تمام خانهها میرسد و ازدحام جمعیت باعث نمیشود کسی از فیض روضه محروم شود؛ و منشأ تمام این اتفاقات قشنگ، اشتیاق خالصانه همسایهها برای مشارکت در مجلس روضه خانه سیدهاست.
جالب است برایتان بگویم چند سال قبل، یکی از دوستانم در کلاس قرآن میگفت: نذر کردهام خدا یک خانه در کوچه خانه سیدها به من بدهد تا بتوانم در روضه این خانه سهیم شوم. از قضا خدا حاجتش را داد و با خرید یک واحد آپارتمان در این کوچه، همسایه خانه سیدها شد. حالا محرم هر سال، او هم درِ خانهشان را به روی عزادارانی که برای شرکت در روضه خانه سیدها میروند، باز میگذارد.»
نان قندی، محبوبترین نذری برای مهمانان حاجتمند خانه سیدهاست
سیم دلت وصل شود، نان قندی مجلس روضه هم حاجت میدهد
«پسرعمویم که ساکن خانه سیدها و میزبان اصلی مجالس روضه است، همیشه میگوید: من کاری برای این مجالس نمیکنم، من فقط درِ خانه را باز میکنم. امام حسین (ع) خودشان بهواسطه خادمان داوطلبشان، همه کارها را میکنند... البتهایشان تواضع میکند، چون این مجالس روضه، خیلی زحمت دارد. پسرعموهایم نهتنها هر روز از ساعت ۳ نیمهشب بیدار میشوند و تا عصر مدام در حال تلاش و دوندگی هستند بلکه از یک ماه قبل از محرم، کارهای مقدماتی مجالس روضه را شروع میکنند. تمام کوچه را داربست و سایهبان میزنند. به همسایهها کمک میکنند و در و دیوار کوچه را سیاهپوش میکنند. در حیاط و پارکینگ خانهها، صندلی میچینند و فرش پهن میکنند و...
خادم کوچولوهای روضه خانه سیدها در کنار پیرغلامان
اما واقعاً مجالس روضه خانه سیدها بدون مشارکت همسایهها و حضور خادمان افتخاری، قابل مدیریت نیست. تعداد زیادی از افراد داوطلب، در ۱۲روز روضه محرم خانه سیدها، بهعنوان خادم افتخاری به عزاداران خدمت میکنند. برایشان هم فرق ندارد چه کاری انجام دهند؛ یک گروه، به مهمانان چای و آب میدهند، گروه دیگر، استکانهای چای را جمع میکنند، یک عده، مسؤول جمع کردن زبالهها از کوچه هستند و... این مجلس روضه حتی خادم برق و بلندگو هم دارد! امسال شنیدم ۱۵۰نفر در نوبت خادمی مجلس روضه خانه سیدها هستند.»
درست است تا قبل از کرونا، همیشه یک صف طولانی جلوی خانه سیدها تشکیل میشد از خانمهایی که به تمنای خواندن دو رکعت نماز در اتاق دعای ندبه و طلب حاجت، از چهارگوشه شهر خودشان را به کوچه منفرد عادل رسانده بودند، اما در این مختصات مبارک و در سایه مجلس روضهاش، همینکه سیم دلت وصل شود، حتی همان چای تلخ و نان قندی ساده هم، تو را به حاجت دلت میرساند: «اینجا در هر خانهای، با نذریهای متفاوت از مهمانان روضه پذیرایی میشود، اما نذری معروف روضه خانه سیدها، چای و نان قندی است که حسابی هم طرفدار دارد. خیلیها بهواسطه همین تلخ و شیرین مجلس روضه خانه سیدها، حاجتروا شدهاند. پسرعمویم میگفت: امسال، خانمی که حجاب خیلی درستی هم نداشت، یکی از روزهای محرم آمد و با حالی پریشان گفت خیلی گرفتاری دارد. نان قندی نذری میخواست. بعد از روضه، نان قندی به دست رفت و فردایش دوباره آمد. این بار، چشمهایش گریان، اما لبش خندان بود و میگفت مشکلش حل شده.»
هر روز، دهها روضه در این خانه خوانده میشود!
«امام حسین (ع) خودش مهمانهای این خانه را دعوت میکند؛ چه عزاداران را و چه منبریها و روضهخوانها و مداحها را.» فاطمه سادات آقامیرمحمدعلی کسایی لبخندبرلب در ادامه میگوید: «پسرعموهای من بهعنوان بانی و میزبان مجلس، هیچوقت کسی را برای سخنرانی یا روضهخوانی به خانه سیدها دعوت نمیکنند. همهچیز دست خود صاحب مجلس است. اصلاً اینطوری نیست که مثل هیأتها و حسینیهها، از قبل برنامه ۱۲روز مجلس روضه خانه سیدها اعلام شود و مشخص باشد هر روز کدام سخنران و مداح قرار است برنامه داشته باشند. با این حال، یک لحظه، صدای روضه در این خانه قطع نمیشود و عزاداران تقریبا هر یک ربع، مهمان یک روضه میشوند؛ آن هم به سبک روضههای سنتی و قدیمی. روال کار این است که علما، منبریها و مداحها، خودشان میآیند و سخنرانی و روضهخوانی میکنند. اعتقاد و احترام آقایان به خانه سیدها به حدی است که در نوبت میایستند تا آنجا منبر بروند یا روضه بخوانند. با همین شیوه دلی، هر روز در این خانه، دهها منبر و روضه برپا میشود.»
برای اینکه زمینی، لایق شود خانه خدا باشد، برایش صیغه مسجد میخوانند، اما خانهای که بخواهد حرم باشد، باید زیر سقفش روضه بخوانند و برای غریب دشت کربلا اشک بریزند. خانه سیدها هم از همان روزی که در تقدیرش روضه و اشک بر اباعبدالله نوشتند، نظرکرده آسمانیها شد؛ و این، مدال افتخاری است که تا ابد بر گردن این چهاردیواری سالخورده خواهد ماند: «آسید مهدی خرازی و آسید محمد، خانه پدریشان، معروف به خانه سیدها را وقف روضه کردند. یعنی این خانه، جزء میراث آنها نیست و تا ابد باید برای برگزاری مجلس روضه محرم، حفظ شود. فرزندان آن ۵برادر و نوههایشان هم، در تمام این سالها به وصیت پدرانشان پایبند بودهاند و تمام همّ و غمّشان، حفظ سنت مبارک روضه در این خانه اجدادی بوده است. گهگاه صحبت از بازسازی این خانه قدیمی به میان میآید، اما در نیت اهالی خاندان آقامیرمحمدعلی برای روضهخانه ماندن آن، هیچ تغییری ایجاد نشده است.»
منبع: فارس