«حسینیه معلی» به لحظات پایانی رسید، این را میتوان از نوای سوزناک سید مجید بنی فاطمه فهمید، که این نوحه قدیمی را بازخوانی میکند: میباره بارون روی سر مجنون، توی خیابونِ رویایی. میلرزه پاهاش بارونیه چشماش، میگه خدایی تو آقایی. چشمهای ذاکران و مداحان بارانی است و بیتابی مهدی رسولی با روزهای دیگر فرق میکند. همه فهمیدند شام غریبان است و باید پای روضهها و مصیبتهای حضرت زینب کبری (س) باشند.
گروهی چهار نفره از زنان روایتگر روزهای اسارت زنان و بچههای حضرت سیدالشهدا (ع) بودند و سوز غریبانگی زنان و بچهها دل همه را به درد آورد. به قول آنان چه پیکری است که بر خاک مانده بیآداب، تویی که کشته شدی تشنه کام بر لب آب. سلام یادم رفت و ببخش محبوبم، اگرچه بینالاحباب تَسقط الْآدَاب. هم از بابت کودکان خاطرت جمع، هم از بابت کاروان خاطرت جمع. به زینب سپردی اگر دختران را، دلت قرص آسوده جان خاطرت جمع. اسیریم بعد از تو، اسیریم بی تو، ولی دشمن از ما نخواهد شنید الامان خاطرت جمع.
هرطور که بود «حسینیه معلی» رسم غریبانگی و شام غریبان را ادا کرد و فصل دیگری از محبت به حضرت سیدالشهدا (ع) پشت سر گذاشت.
خدا کنه از این ابداع زیبایی که دیشب در شبکه سه و برنامه معلی دیدیم باز هم ببینیم
حیف تمام شد