کتاب حسین از زبان حسین به قلم محمد محمدیان در ۲۹۲ صفحه توس نشر معارف به چاپ رسیده است، این کتاب شرح زندگی و زمانه امام حسین(ع) از زبان خود ایشان است، سبکی که نویسنده در دیگر آثارش نیز به آن پرداخته(مانند علی از زبان علی ) و برای مخاطبان زندگی ائمه این روشِ تازه که راوی کتاب، خودِ امام باشد، بسیار جذاب است.
این کتاب در هشت فصل دوران ولادت امام حسین (ع) تا شهادت آن حضرت و پس از آن را روایت می کند. همچنین ماجرای اسارت کاروان تا بازگشت به کربلا و سپس مدینه از زبان حضرت زینب (سلام الله علیها) روایت می شود.
فصل های این کتاب عبارت اند از: «دوران رسول خدا (ص)، دوران امیرالمومنین (ع)، دوران امام حسن (ع)، امامت، آغاز مبارزه آشکار با حاکمیت اموی، از مکه تا کربلا، و تو چه می دانی کربلا چیست، پس از شهادت امام حسین (ع)». در مجموعه معارف عاشورایی آن بخشی که از درخشندگی خاصی برخوردار است سخنان رهبر این نهضت، حضرت اباعبدالله الحسین(ع) است.
سخنان ایشان سرچشمه اصلی و زلال ترین منبع برای معارف عاشورایی است که شرایط آن روزگار را با دقت ترسیم و اهداف قیام و نهضتش را بیین می کند. سخنان امام حسین (ع) از چنان شفافیتی برخوردار است که نیاز به تفسیر و تحلیل ندارد و تمامی ابهامات و شبهات را بر طرف می سازد و به بهترین شکل، وضعیت جبهه حق و جبهه باطل را روشن می سازد و منطق قوی و مستحکم اهل حق را به نمایش می گذارد.
خواندن کتاب حسین (ع) از زبان حسین (ع) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب را به تمام علاقهمندان به زندگی ائمه پیشنهاد می شود.
بخشی از کتاب حسین (ع) از زبان حسین (ع)
(روزی از روزها رسول خدا (ص) به منزل ما آمدند. برای پذیرایی از ایشان کاسه خرما و ظرف شیر و سر شیری که «امّ ایمن» برای ما هدیه آورده بود را در مقابل حضرتش نهادیم، رسول خدا (ص) از آن غذا تناول فرمودند و پس از آن پدرم امیر المومنین (ع) برای شستشو آب روی دستان ایشان ریخت و آن حضرت پس از شستن، دستهای مرطوب خود را به صورت و محاسنشان کشیدند.
سپس برخاستند و در گوشهای از اتاق که محل نماز بود به نماز ایستادند اما در آخرین سجده نماز به شدت گریستند و گریه طولانی کردند و سپس سر از سجده برداشتند و نماز را به پایان بردند.
هیچ کدام از اهل خانه نتوانستند سبب گریه حضرت را سوال کنند. من که از همه کوچکتر بودم جلو رفتم و روی پاهای رسول خدا (ص) ایستادم و سر حضرتش را روی سینهام گرفتم بهگونهای که چانهام بر سر حضرت قرار داشت و عرضه داشتم:
«یا أَبَتِ مَا یبْکیک؟»
ای پدر چرا گریستی؟
رسول خدا (ص) فرمودند: «یا بُنَی إِنِّی نَظَرْتُ إِلَیکمُ الْیوْمَ فَسُرِرْتُ بِکمْ سُرُوراً لَمْ أُسَرَّ بِکمْ قَبْلَهُ مِثْلَهُ فَهَبَطَ إِلَی جَبْرَئِیلُ فَأَخْبَرَنِی أَنَّکمْ قَتْلَی وَ أَنَّ مَصَارِعَکمْ شَتَّی فَحَمِدْتُ اللَّهَ عَلَی ذَلِک وَ سَأَلْتُ لَکمُ الْخِیرَةَ»
فرزندم، امروز که به شما نظر کردم بسیار مسرور و خوشحال شدم به طوری که پیش از آن چنین سرور و نشاطی احساس نکرده بودم، در این هنگام جبرئیل نازل شد و به من خبر داد که شما همگی کشته خواهید شد و قبرهایتان پراکنده خواهد بود. پس خدا را بر این امر حمد و ستایش کردم و برای شما درخواست خیر نمودم.
از رسول خدا (ص) پرسیدم:
«یا أَبَتِ فَمَنْ یزُورُ قُبُورَنَا وَ یتَعَاهَدُهَا عَلَی تَشَتُّتِهَا؟»
پدرجان، چه کسی قبرهای ما را زیارت میکند و با اینکه از هم جدا و متفرق هستیم بر سر آنها خواهد آمد؟
رسول خدا (ص) فرمودند: «طَوَائِفُ مِنْ أُمَّتِی یرِیدُونَ بِذَلِک بِرِّی وَ صِلَتِی، أَتَعَاهَدُهُمْ فِی الْمَوْقِفِ وَ آخُذُ بِأَعْضَادِهِمْ فَأَنْجَاهُمْ مِنْ أَهْوَالِهِ وَ شَدَائِدِهِ.» جماعتی از امّت من به زیارت قبرهای شما خواهند آمد که قصدشان از زیارت، نیکی و احسان به من میباشد و من نیز در قیامت به نزدشان حاضر شده و دستهایشان را گرفته و آنها را از ترس و وحشت و گرفتاری آن روز نجات میدهم.
(کامل الزیارات ص ۵۸، أمالی طوسی، ص ۶۶۹ مجلس ۳۶ حدیث ۱۱، إعلام الوری ص ۳۴، بشارة المصطفی ص ۱۹۵)
*علی جان، حسین را برای من بگیر (بارها اتفاق میافتاد که به محضر رسول خدا (ص) وارد میشدیم، حضرت میخواستند مرا در آغوش بگیرند و به امیر المومنین (ع) میفرموند:
علی جان، حسین را برای من بگیر! مرا در آغوش میگرفتند و میبوسیدند و اشکهایشان جاری میشد.
یکبار پرسیدم: «یا أَبَتِ لِمَ تَبْکی؟»
ای پدر چرا گریه میکنید؟
فرمودند: «یا بُنَی أُقَبِّلُ مَوْضِعَ السُّیوفِ مِنْک!» فرزندم، جای شمشیرها را بر تن تو میبوسم.