شبکههای اجتماعی اژدهافیلتنیست که هم بزرگ است، هم عجیب و غریب، هم سبکبال، هم ناشناخته، هم سوزاننده، هم عصیانگر، و خلاصه، همه چیز. مدتیست که پلتفرمهای ارتباطی در قالب نرم افزارهای شبکه اجتماعی، دنیا را تسخیر کرده اند. همه جهان تحت تاثیر و شعاع این موجود رامناشدهاند. یا شاید هم بشود آن را شبیه هیولای فرانکنشتاین، جا زد که ملغمهای از همه چیز است و خود ناچیز.
دغدغه حالای ما اما، شکل و شمایل شبکههای اجتماعی نیست، چیستی اش است. چند سالی میشود که در داخل کشور جنگی بیکشتار به راه افتاده است که سرزمین مقصود، حیطه ناپیدای فضای مجازی به حساب میآید. از فیلترکردن و محدودکردن برخی نرم افزارها آغاز شد و به وطنیکردن نرم افزارها رسید و این سیر، همچنان ادامه دارد و تکرار میشود. هر از گاهی، نرم افزاری محدود و فیلتر میشود و بلافاصله جایگزین ساخت داخلاش، از راه میرسد. اما نقطه درد، ناکارآمدی یا کمکارآمدی این نرمافزارهاست.
بسیار خب، ما پذیرفته ایم که جوانان ایرانی، استعدادشان ورای اندازهگیری است و هر کاری که بشود یا نشود تصور کرد را میتوانند در حوزه دانش و فناوری انجام دهند. از ماهواره گرفته تا نانوچیپ؛ همه چیز. طراحی و راه اندازی یک پلتفرم ارتباطی در فضای مجازی هم نباید آنقدرها کار سختی به نظر برسد. انتهای آساناش این است که یک کپی از روی نمونههای موفق خارجی بزنیم و با نام جدید، بفرستیم روی خط. البته از آنجا که میگویند، هیچ چیز، جای اصل را نمیگیرد، معمولا این نرم افزارها با کله به زمین میخورند.
راه بهترش آن بوده است که به سمت بومی سازی برویم و نرم افزار انحصاری خودمان را درآوریم و خدمت خلق دهیم. این کار را هم کرده ایم. هزینه-نفر-ساعت فراوان، صرف این ماجرا شد و چند نرم افزار، از شبکههای اجتماعی سر بر آورده اند که شکست نمونههای کپی را تجربه نکرده اند، اما موفق هم نشده اند.
در این میان، دوست عاقلی بود که یک موبایل هوشمند به دست گرفته و میگفت، ساختن این (یعنی موبایل) کار ما نیست و عاقلانهتر آن است که وقت و توان و پول مان را صرف آن چیزی کنیم که به بضاعت مان نزدیکتر باشد. گر چه با نظر عاقلانه آن دوست، بسیار مخالفم و معتقدم عرصه رشد و پیشرفت، از حیطه عقل و عقلانیت بسیار فراختر است و دیوانگی خاص خودش را میخواهد که شکرخدا، زمینه هایش را داریم، با این حال باید یاد بگیریم که چطور از عالم دیوانگی، سالم و عاقل بازگردیم.
در حوزه صنعت، یک واژه گرانقدر و حیاتی وجود دارد به نام مهندسی معکوس. با این شیوه و دیدگاه، فناوران و مهندسان ما توانسته اند کارهای بزرگی بکنند و به جاهای رفیعی دست یابند. از پهپاد گرفته تا ماهواره. از میکروچیپ گرفته تا سلول. حاصل اش را هم داریم میبینیم که به خود میبالیم. اما صادقانه بگویم که در حوزه شبکههای اجتماعی، از این شگرد، کمترین و ناقصترین بهره را برده ایم. به همین خاطر است که نتوانسته ایم با صرف هزینههای بسیار و داشتن این همه نیروی خلاق و کارآمد، به سرزمین امن بومی سازی برسیم و همچنان درگیر بگیر و ببند حریف هستیم.
تولید محتوا، خون رگ شبکههای اجتماعی است. یعنی این همه خدم و حشم در عالم مجازی، فقط برای این است که تراوشات ذهن کاربر را برسانند به دست صاحب و صاحبان اش. این، یکخطی قصه است. حالا بیاییم این دم و دستگاه را مهندسی معکوس کنیم ببینیم چطوری میشود. فرآیند تولید محتوا در شبکههای اجتماعی از آخر به اول، اینطوری است: آنالیز و تحلیل محتوا، توزیع و ترویج محتوا، انتشار محتوا، بارگذاری و مدیریت محتوا، ویرایش محتوا، شروع تولید محتوا، تنظیم تقویم محتوایی، ایده پردازی، تحقیق کلمات کلیدی، تدوین استراتژی محتوا.
امان از این مورد آخری که نخستین است. استراتژی، مهمترین بخش شبکههای اجتماعی بعد از توزیع و ترویج است. بله درست است، توزیع و استراتژی، از خود محتوا مهمتر است. به کسی بر نخورد؛ واقعیت همیشه تاریخ، همین است که کارِ نامهرسان، حیاتیتر از نویسنده نامه بوده.
برگردیم سر اصل موضوع؛ ما با مهندسی معکوس ساختار تولید محتوا در شبکههای اجتماعی، رسیدیم به سرفصل ماجرا که همانا استراتژی و تدوین آن است. یک سوال: ما در عرصه شبکههای اجتماعی، چقدر اهل تدوین استراتژی مشخص برای تولید محتوا بوده ایم؟ قطعا پاسخ، هیچ نیست. اما کمی از بسیار بسیار کم، بیشتر بوده است. آنقدرها که ما روی شکل و شمایل نرم افزارها، هزینه کرده ایم روی استراتژی، کلمات کلیدی، ایده پردازی و تنظیم تقویم محتوایی کار نکرده ایم. یکی از نقاط موفقیت نرم افزارهای خارجی در این است که کاربران و خروجی محتوایی را با موضوع استراتژی و ایده پردازی و کار خلاقانه، مملو و انباشته کرده است. به همین خاطر، سر و شکل اش هم جذابتر و گیراتر نشان داده میشود.
فضای گسترده آزادی عملی که به کاربران اش میدهد، او را به سمت خلق و اجرای ایدهها و اندیشه هایش هدایت میکند؛ بنابراین خروجی کار، متنوع و جذاب به نظر میرسد. اما در نرم افزارهای داخلی، خروجی کار، منبعث از ملاحظات و محدودیتهایی است که در ابتدای کار؛ یعنی تدوین استراتژی و تعیین کلمات کلیدی، لحاظ میشود. سیاستگذاران و حکمرانان عرصه فضای مجازی، در این باره میباید که مسیر روشن تری را معین کنند.
در اینجا، پیشنهادم این است که زیست بومی براساس مدیریت دانش در فضای مجازی و به ویژه برای صاحبان نرم افزارهای ایرانی، مشخص و فعال شود. البته نمیخواهم بگویم که چنین چیزی نداریم؛ داریم، اما بیشتر، کارمندی و عقلمحورانه است و دلسوزانه و دیوانه وار نیست.
اگر بخواهیم دوباره به اهمیت و البته ویژگیهای شبکههای مجازی نگاهی بیندازیم، چند مورد در این میان وجود دارد که طلایی و ارزشمند است. مثلا تغییر شکل ارتباطات، ایجاد جامعه جدید، پویایی، عدم نیاز به حضور فیزیکی و تعیین سطح سرمایه اجتماعی، از مهمترین مزایای شبکههای مجازی محسوب میشود. خب، وقتی این همه خوبی در این عرصه وجود دارد، پس حتما باید مدیریت دانش و استراتژیک هم در آن نقش اصلی را ایفا کند.
یکی دیگر از مبتلایات این روزهای شبکههای اجتماعی در ایران هم، حضور شبکه روشنفکری در این شبکه است. زیرمجموعه اش هم سلبریتی بازی و مشهورسازی است. این موضوع، ضعف استراتژی و ایده پردازی را بیشتر از گذشته برای ما آشکار میکند. البته در این باره حرف بسیار است و بگذاریم اش برای مجالی دیگر. فقط بذرش را اینجا میکاریم تا ببینیم چه زمانی جوانه میزند.
برگردیم به اصل ماجرا که مربوط به همان قصه فیل در تاریکی است. اگر در کف دست هر یک از کارگزاران و تاثیرگزاران فضای مجازی، شمعی بدهیم، راحتتر با سوژهشان روبرو میشوند و با شناخت بهتر، تعیین تکلیف میکنند. غول فرانکنشتاینی هم که از فضای مجازی مان ساخته ایم، به جای خرابکاری و قاتل جان خودمان شدن، قاتق نان میشود و آرام جان. آن وقت، طلبکارانه از آنان خواهیم خواست که «چشم اگر داری تو کورانه میا».
(داستان فیل در تاریکی در دفتر سوم مثنوی معنوی سروده مولانا جلال الدین بلخی آمده و داستان فرانکنشتاین نوشته مری شلی نویسنده انگلیسی است.)
منبع: ايرنا