در مطلب زیر به بازخوانی روز‌های پرالتهاب تابستان سال ۱۳۶۰ پرداخته‌ایم.

اولین روز‌های تابستان سال ۶۰ را می‌شود یکی از سخت‌ترین روز‌های جمهوری اسلامی از زمان پیروزی انقلاب تا امروز دانست. در شرایطی که کشور درگیر جنگ با عراق بود بنی‌صدر، رئیس‌جمهور وقت با رای مجلس و با حکم امام خمینی (ره) عزل می‌شود. فرقه رجوی از ۳۰ خرداد سال ۶۰ رسما وارد فاز مسلحانه می‌شود و دست به ترور‌های کور و شخصیت‌های اصلی نظام می‌زند. ترور سرچشمه، انفجار دفتر نخست‌وزیری و ترور دیگر شخصیت‌های اصلی نظام در زمره این عملیات مسلحانه قرار می‌گیرند. ششم تیر سال ۶۰ یک روز پیش از ترور در ساختمان سرچشمه درحالی‌که پنج روز از عزل بنی‌صدر گذشته بود آیت‌الله خامنه‌ای بعد از جلسه با امام از جماران برای شرکت در جلسه پرسش و پاسخ راهی مسجد ابوذر در جنوب شهر تهران شدند. شهید بابایی هم که برای صحبت با نماینده امام در شورای عالی دفاع همراه آیت‌الله خامنه‌ای بود به مسجد ابوذر رسیدند و بخشی از گفتگو‌ها در مسجد ادامه پیدا کرد.

نماز ظهر که تمام شد آیت‌الله خامنه‌ای برای پاسخ به سوال‌ها پشت تریبون رفت. در حین پاسخ به سوالات جوانی با قد متوسط، مو‌های فری و صورتی با ته‌ریش ضبط صوتی را درست مقابل سخنران قرار داد و صدای سوت کشیدن بلندگو باعث شد آیت‌الله خامنه‌ای مقداری از تریبون فاصله بگیرند و به صحبت کردن ادامه بدهند که یک‌دفعه صدای انفجار بلند شد. ضبط صوتی که روی میز بود، منفجر شد و لابه‌لای بقایای آن کاغذی بود که روی آن نوشته شده بود: «اولین عیدی گروه فرقان به جمهوری اسلامی».

بعد از وقوع انفجار، محافظ آیت‌الله خامنه‌ای ایشان را از مسجد خارج می‌کند و ابتدا به درمانگاه و بعد به بیمارستان بهارلو می‌برد. محافظ ایشان در شرح شدت جراحات آیت‌الله خامنه‌ای می‌گوید: «در بیمارستان بهارلو آقا را به اتاق عمل بردند؛ جراحت خیلی سنگین بود. سمت راست بدن پر از ترکش و قطعات ضبط صوت بود. حتی یکی از ترکش‌ها زیر گلوی آقا جا خوش کرده بود. قسمتی از سینه ایشان کاملا سوخته بود. یکی دو تا از دنده‌هایشان هم شکسته بود. دست راست ایشان هم عملا از کار افتاده و از شدت ضربه ورم کرده بود. استخوان‌های کتف و سینه آقا کاملا دیده می‌شد. ۳۷ واحد خونی و فرآورده‌های خونی به آقا زده بودند که خود این تعداد، واکنش‌های انعقادی را مختل می‌کرد... دو سه بار نبض آقا افتاد و پزشکان چند بار مجبور شدند پانسمان را باز و دوباره رگ‌ها را مسدود کنند... پس از اقدامات اولیه آیت‌الله خامنه‌ای به بیمارستان قلب منتقل شدند و با اقدامات پزشکی و عمل‌های جراحی، به‌طرز معجزه‌آسایی از مرگ نجات یافتند.» پیدا شدن یادداشتی از گروه فرقان در محل حادثه، انگشت اتهام را به سمت گروه فرقان می‌برد. اما در این رابطه شواهدی هم وجود دارد که بررسی آن‌ها نشان می‌دهد اگر جرم سازمان تروریستی منافقین در این حادثه بیشتر از گروه فرقان نباشد، کمتر هم نیست. 


بیشتربخوانید


شواهدی مبنی‌بر نقش منافقین در ترور رهبر انقلاب

ازجمله دلایلی که احتمال نقش داشتن منافقین در ترور رهبر انقلاب را تقویت می‌کند این است که یک روز بعد از ترور آیت‌الله خامنه‌ای، انفجار در سازمان حزب جمهوری اسلامی اتفاق می‌افتد و بعد مشخص می‌شود محمدرضا کلاهی که نفوذی سازمان منافقین در حزب بوده، عامل این انفجار است. سعید شاهسوندی، عضو سابق سازمان مجاهدین درباره او می‌گوید: «فردی به نام محمدرضا کلاهی اهل تهران، دانشجوی سال اول رشته برق دانشگاه علم‌وصنعت از دانشجویان هوادار مجاهدین بود که بعد از مدتی به توصیه سازمان به ظاهر تغییر موضع داده هوادار حزب جمهوری اسلامی می‌شود. ابتدا به‌عنوان پاسدار کمیته انقلاب اسلامی ولیعصر واقع در خیابان پاستور شروع به کار می‌کند و سپس به تشکیلات دفتر مرکزی حزب جمهوری وارد می‌شود. با توجه به تخصص فنی و نیز نظم و دقتی که در انجام امور داشت به‌سرعت مورد توجه قرار گرفته مسئول برگزاری جلسات و کنفرانس‌های حزب می‌شود. ضمن آنکه حفاظت سالن نیز به عهده او بوده است. وی اطلاعات درون حزب از جمله زمان برگزاری جلسات نوبتی شورای مرکزی و دیگر برنامه‌های دبیرخانه حزب را به سازمان اطلاع می‌دهد.» بعد از این هم حادثه انفجار ساختمان نخست‌وزیری در ۸ شهریور همان سال توسط کشمیری، نفوذی سازمان اتفاق می‌افتد. دنباله‌دار بودن این ترور‌ها یکی پس از دیگری شائبه دست داشتن فرقه رجوی در ترور ۶ تیر را تقویت می‌کند. 

شیوه ترور رهبر انقلاب یکی دیگر از شواهدی است که برخلاف روایت رایج احتمال دست داشتن منافقین را در این ماجرا پررنگ‌تر می‌کند. ترور‌های گروه فرقان غالبا به‌صورت مسلحانه و با شلیک مستقیم انجام می‌شد و آن‌ها به همین طریق آیت‌الله مطهری و سرلشکر قرنی را به شهادت رساندند. اما ترور آیت‌الله خامنه‌ای به روش بمب‌گذاری در ضبط صوت صورت گرفت؛ روشی که البته پیش از این توسط این گروه سابقه نداشت. اعضای اصلی گروه فرقان ۲۲ دی سال ۵۸ بعد از شناسایی دستگیر می‌شوند. اکبر گودرزی، رهبر این گروه به همراه دیگر اعضای فرقان مثل علی حاتمی، سعید مرآت، عباس عسگری، علیرضا شاه‌بابیک و حسن اقرلو دستگیر شدند. اکبر گودرزی ۳ خرداد سال ۵۹ اعدام می‌شود. بعد از این عملیات، اما همچنان دستگیری و شناسایی اعضای باقی‌مانده این گروه ادامه داشت. مرحوم هاشمی‌رفسنجانی در خاطرات ۳ اردیبهشت سال ۶۰ نوشته: «آقای [مرتضی]الویری خبر گیر افتادن بقایای گروه فرقان و ضارب آقای [عبدالرحیم]ربانی‌شیرازی و اعتراف آن‌ها را داد.» باقی اعضای گروه فرقان بعد از اعدام اکبر گودرزی، دور شخصیتی به نام محمد متحدی جمع شدند. شخصی که به‌نظر می‌رسید ارتباطاتی با سازمان منافقین داشته است. متحدی که ابتدا این گروه را در تبریز شکل داد، بعد از انتقال آن به تهران تصمیم داشت انتقام اعضای گروه فرقان را بگیرد. او به همراه امیر‌مسعود تقی‌زاده، قاتل آیت‌الله قاضی‌طباطبایی، نقشه ترور عبدالمجید معادی‌خواه، سید‌عبدالکریم موسوی‌اردبیلی، آیت‌الله ربانی‌شیرازی و آیت‌الله سید‌علی خامنه‌ای را طراحی می‌کنند که در اجرای دو عملیات اول ناکام می‌ماند و دو عملیات بعدی با مجروح شدن دو شخصیت به پایان می‌رسد.

مسعود تقی‌زاده در اعترافاتش درباره ترور آیت‌الله خامنه‌ای در مسجد ابوذر می‌گوید: «طرح استفاده از ضبط‌صوت برای عملیات از قبل توسط مهدی (محمد متحدی) مطرح شده بود.» تقی‌زاده اشاره می‌کند که متحدی چند بار به همراه یک خبرنگار ژاپنی برای مصاحبه مطبوعاتی نزد شهید بهشتی رفته است و مشاهده کرده که خبرنگاران ضبط‌صوت را روی میز می‌گذارند و ایده انفجار در مسجد ابوذر با استفاده از رادیو نیز از همین جا به ذهن محمد متحدی رسیده بود. ایده‌ای که بعد از عدم موفقیت در ترور موسوی‌اردبیلی خیلی فکر او را مشغول کرده بود. تقی‌زاده صحبت‌هایش را این‌گونه ادامه می‌دهد: «به‌هر‌حال من ظهر به مسجد رفتم و دیدم که یک نماز به امامت خود [آیت‌الله]خامنه‌ای خوانده‌اند و نماز بعدی را هم من شرکت کردم و سپس وقتی وی برای سخنرانی به پشت میز بزرگی که قرار داشت رفت من بعد از یکی دو دقیقه ضبط را به کار انداخته و جلوی وی گذاشتم. البته، چون میز بزرگ بود او برای برداشتن کاغذ سوال‌ها به آن طرف و این طرف خم می‌شد، من امکان اینکه به هدف بخورد را زیاد نداشتم و دیگر اینکه، چون ترس داشتم، قبل از رسیدن نوار به آخر بمب عمل کند هر چه سریع‌تر به کناری رفته و جوراب‌هایم را پوشیدم و سپس به توالت رفته و از آنجا خارج شدم و از کوچه پشتی به میدان ابوذر که فولکس را آنجا گذاشته بودم رفتم و از محل دور شدم.» با توجه به اینکه روز بعد، حادثه ترور ساختمان حزب جمهوری اتفاق می‌افتد، احتمالات زیادی مبنی‌بر ارتباط این گروه با فرقه رجوی مطرح می‌شود، از طرفی شخصیت‌های بسیاری هم به ارتباط‌ها و شباهت‌های زیاد این گروه، با سازمان منافقین اشاره کردند.

احمد قدیریان، معاون وقت دادستان می‌گوید: «وقتی انبار اسلحه گروه فرقان در یکی از باغ‌های کرج کشف شد، ما دیدیم به همان شیوه منافقین، اسلحه‌ها را انبار کرده‌اند. یعنی اسلحه‌ها را گریس زده، داخل مشمع گذاشته و دفن کرده بودند؛ همان شیوه‌ای که بعد‌ها در خانه‌های تیمی منافقین یا باغ‌هایی که به این‌ها تعلق داشت، مشاهده کردیم.» قدیریان در ادامه اشاره می‌کند: «کسانی که پیگیر مسائل مبارزاتی در سال‌های منتهی به پیروزی انقلاب بودند، می‌دانند که سازمان مجاهدین خلق برای پوشش دادن به ترور‌هایش، ۱۰ الی ۱۵ گروه یا خرده گروه ایجاد کرده بود.» عزت مطهری از مبارزان پیش از انقلاب هم در این رابطه گفته است: «به اعتقاد من این‌ها (فرقان) شاخه‌ای از مجاهدین‌خلق بودند و کار‌هایی که آن‌ها می‌خواستند را انجام می‌دادند. فرقان در استراتژی چماق و هویج مجاهدین‌خلق، نقش چماق را بازی می‌کرد و سران مجاهدین در آن‌زمان وقتی که می‌خواستند با مسئولان مذاکره کنند می‌گفتند اگر با ما کنار نیایید، این‌ها همه شما را از بین خواهند برد.»

اسدالله بادامچیان نیز گفته است وقتی از زندان شاه آزاد شده دیده همان گفته‌ها و جزوه‌های مجاهدین زندانی را گودرزی و چند مجاهد دیگر به اسم فرقان توزیع می‌کنند. موارد مورد اشاره این احتمال را تقویت می‌کند که فرقه رجوی، پیش از سال ۶۰ از گروه فرقان برای اجرای عملیات‌های تروریستی مدنظرش استفاده می‌کرده تا وجهه سازمان خدشه‌دار نشود؛ لذا زمانی که این گروه به ترور شخصیت‌ها می‌پرداخته، سازمان به این امر اکتفا می‌کرده و به نظر می‌رسد که سازمان، بعد از دستگیری سرشاخه‌های اصلی این گروه، در سال‌های ۵۸ تا ۶۰ تلاش می‌کند فرقان را احیا کند تا تحت عنوان متحدش به ادامه فعالیت بپردازد، اما بعد از اینکه عملیات ترور ساختمان حزب جمهوری و دفتر نخست‌وزیری اجرا می‌شود و مشخص می‌شود کلاهی و کشمیری، نفوذی‌های سازمان، عامل اجرای این ترور‌ها هستند. سال‌ها بعد از ماجرای ترور اعضای حزب جمهوری در ساختمان سرچشمه «سعید شاهسوندی»، عضو سابق کمیته مرکزی سازمان مجاهدین اعتراف می‌کند که این انفجار توسط سازمان مجاهدین خلق طراحی و اجرا شده است و او و گروه دیگری که در جریان انجام این عملیات قرار داشته‌اند در آن شب بی‌سیم سپاه را شنود می‌کردند تا از میزان موفقیت عملیات مطلع شوند. 

از آنجایی که شاهسوندی در اعتراف خود از ارتباط با یک گروه دیگر در ماجرای انفجار دفتر حزب جمهوری پرده بر‌می‌دارد این احتمال پر‌رنگ‌تر می‌شود که منافقین در ماجرای ترور رهبر انقلاب که ۶ تیر ۱۳۶۰ رخ داده بود نیز نقش محور را ایفا کرده و عملیات طراحی‌شده خود را از طریق یک گروه نیابتی انجام داده‌اند؛ گروهی که خود را فرقان نامیده بود. 

شریعتی متهم به تفکر فرقانی نیست

حتی اگر این احتمال پررنگ را که مجاهدین‌خلق نقش اول ماجرای ترور رهبر انقلاب را برعهده داشته‌اند، نادیده بگیریم و گروهک فرقان را بدون هیچ گونه وابستگی به منافقین عامل این اتفاق بدانیم، آن وقت بد نیست این را نیز بررسی کنیم که ریشه چنین اقداماتی از چه آبشخور فکری‌ای سرچشمه می‌گرفت؟ آیا می‌شود علی شریعتی را صرفا با استناد به نوشته‌هایی که بسیاری دیگر از افراد نیز مطالعه می‌کردند در این زمینه محکوم کرد یا اینکه این اقدامات جنایتکارانه بیش از آنکه اندیشه‌ای باشند منشعب از حب و بغض‌های احتمالا سیاسی است. عده‌ای با تلاش برای نسبت دادن تفکرات اعضای این گروه به علی شریعتی سعی دارند به‌گونه‌ای تفکرات او را عامل اصلی جنایات فرقان بدانند. برای بررسی صحت این ادعا ابتدا باید استدلال‌های پشتیبان این تحلیل را بررسی کرد. اولین نشانه این است که اعلام موجودیت فرقان در سال ۱۳۵۶ به بهانه فوت شریعتی صورت می‌گیرد.

اولین اطلاعیه این گروه پاسخ تندی است به اطلاعیه مشترکی که شهید مطهری و مهدی بازرگان پس از فوت شریعتی منتشر کردند. مطهری و بازرگان در این اطلاعیه تصریح کرده بودند: «با توجه به اقبال فراوان جوانان به کتب مشارالیه و اینکه خود او در اواخر عمر در اثر تذکرات متوالی افراد بی‌غرض و بالاتر رفتن سطح مطالعات خودش متوجه اشتباهات خود شد، به یکی از نزدیکانش وکالت تام برای اصلاح آن‌ها داد. اینجانبان بر آن شدیم به حول و قوه الهی ضمن احترام به شخصیت او و تقدیر از زحمات و خدماتش در سوق دادن نسل جوان به اسلام بدون مجامله و پرده‌پوشی و بدون اعتنا به احساسات طرفداران متعصب یا دشمنان مغرض طی نشریاتی نظر خود را درباره مطالب مندرجات کتاب‌های ایشان بالصراحه اعلام داریم.» فرقان این بیانیه را ائتلاف ارتجاع و روشنفکران مدرن خواند و امضاکنندگان این اطلاعیه را به خیانت‌پیشگی و عوام‌فریبی متهم کرد. فرقان در سالگرد فوت دکتر شریعتی نیز بار دیگر به‌شدت به صادرکنندگان این بیانیه، علی‌الخصوص شهید مطهری حمله کرد. 

از طرف دیگر شواهد متعددی از علاقه اعضای گوناگون فرقان به تفکرات دکتر شریعتی وجود دارد. بنابر روایت‌های متعدد اکبر گودرزی، بنیانگذار و رهبر گروه فرقان علاقه زیادی به مطالعه آثار دکتر شریعتی داشته و به گفته برخی او بیش از اینکه کتاب‌های حوزه را بخواند، به مطالعه آثار شریعتی تقید داشته است. همچنین در نشریات این گروه نیز استنادات فراوانی به آثار شریعتی مشاهده می‌شود.

اما آیا می‌توان این موارد را نشانه این دانست که جنایات فرقان ناشی از تفکرات شریعتی است؟ باید گفت علی‌رغم اینکه به‌نظر می‌رسد فرقان اثرپذیری زیادی از شریعتی داشته، اما اقدامات این گروه هیچ نسبتی با تفکرات شریعتی ندارد. به‌نظر می‌رسد که با توجه به اقبال زیادی که جوانان در آن زمان به آثار شریعتی داشتند، این گروه سعی داشت تا القای اینکه به‌دنبال ادامه راه شریعتی به‌عنوان «شهید پنجم ایدئولوژیک شیعه» هستند، جوانان بیشتری را جذب کنند. یکی از اعضای سابق این گروه در جریان مصاحبه‌ای که به‌صورت ناشناس با برخی اعضای این گروه صورت‌گرفته درباره ارتباط ایدئولوژی فرقان و تفکرات شریعتی می‌گوید: «به نظر من نسبتی ندارند. آن‌ها از شوری که در آثار دکتر شریعتی وجود داشت، در جهت اهداف خود استفاده می‌کردند تا بتوانند بخشی از جوان‌ها را که به سخنان او علاقه‌مند بودند، جذب کنند. درواقع خلأ‌های موجود در گفتار خود را با استفاده از سخنان شریعتی پر می‌کردند. به‌نظرم این کارشان هم گزینشی بود، یعنی مطالبی را از دکتر شریعتی قبول و نقل می‌کردند که درواقع تایید مطالب خودشان باشد. شاید آن جمله شریعتی را که می‌گوید امضای هیچ روحانی‌ای را پای یک قرارداد استعماری ندیده‌ام، اصلا قبول نداشتند، ولی آنجایی را که از «اسلام منهای روحانیت» حرف می‌زند، برجسته می‌کردند و روی آن مانور می‌دادند.» 

متهم اصلی؛ چهره مشهور رادیکالیسم 

گرچه ادعای انتساب ایدئولوژی گروه فرقان به علی شریعتی رایج‌ترین ادعایی است که در رابطه با تفکرات این گروه به گوش می‌رسد، اما در همین زمینه ادعا‌های کمتر شنیده‌شده‌ای نیز وجود دارد که اشاره به آن می‌تواند جالب توجه باشد. علی‌اکبر ناطق‌نوری که در عملیات دستگیری اعضای اصلی گروه فرقان در دی ماه ۱۳۵۸ نقش پررنگی داشت در خاطرات خود می‌نویسد: «وقتی اکبر گودرزی و برخی دیگر از اعضای فرقان را بازداشت کردیم، نزد شهید بهشتی در جامعه روحانیت، ولی آباد رفتم و به ایشان گفتم ما این‌ها را دستگیر کردیم. حضرت عباسی دست کسی بدهید که شل نباشد که بعد این‌ها را آزاد کند. مرحوم بهشتی بسیار زرنگ بود. یک لبخندی زد و گفت خودت.» به همین دلیل او در جریان محاکمه و اظهارات خیلی از اعضای اصلی این گروه قرار داشته است.

او سال‌ها پیش در مصاحبه‌ای اظهار داشت: «من بعد‌ها در دادگاه فرقان، از یکی از این‌ها (اعضای گروهک فرقان) سوال کردم که شما از کجا به اینجا رسیدید؟» او گفت: «ما اول تفسیر پرتوی از قرآن را خواندیم. بعد دیدیم یک کسی روشنفکرتر از او تفسیر می‌گوید و رفتیم به مسجد جوستان در خیابان نیاوران قدیم!» او در ادامه از قول این عضو گروهک فرقان اضافه کرد: «بعد دیدیم یکی انقلابی‌تر از همه این‌ها آمده و روشنفکرتر از همه اینهاست و او اکبر گودرزی است!» مسیر را ملاحظه می‌کنید. مجاهدین خلق هم بیشتر بچه‌ها را از همین طریق گول می‌زدند. هم در زندان و هم در بیرون از زندان. آن‌ها هم تفسیر‌های تفنگی می‌کردند.» منظور او از جلسات تفسیر قرآن مسجد جوستان جلسات تفسیری موسوی‌خوئینی‌ها در دهه ۵۰ است. هاشم صباغیان از اعضای نهضت آزادی نیز در این رابطه می‌گوید: «واقعیت این است که ما در آن موقع هنوز به جوهره تفکر آن‌ها پی نبرده بودیم و فقط در واکنش به شعار‌های تندی که می‌دادند، می‌گفتیم دارند نظم مسجد را به هم می‌زنند! خود من بعد‌ها ماهیت فرقانی‌ها را فهمیدم و متوجه شدم که از محصولات جلسه تفسیری آقای موسوی‌خوئینی‌ها هستند.»

همچنین گزارش‌هایی از ارتباط مستقیم اکبر گودرزی و موسوی‌خوئینی‌ها از طریق مسجد جوستان وجود دارد. مرحوم جعفر شجونی، عضو پیشین جامعه روحانیت مبارز درباره شروع ارتباط گودرزی با خوئینی‌ها گفته است: «گودرزی بعد از آنکه از سوی علمای محترم و شناخته‌شده و حوزه‌های علمیه مهم تهران طرد شد، به سراغ آقای موسوی‌خوئینی‌ها در مسجد جوستان رفت و او هم گودرزی را پذیرفت.» گرچه ادعای نزدیکی اعضای ارشد گروه فرقان به خوئینی‌ها و اثر پذیرفتن آن‌ها از او به راحتی قابل رد یا اثبات نیست، اما عملکرد و مواضع سیاسی طی دهه‌های گذشته باعث می‌شود تا ادعای ارتباط او با فرقان، چندان هم دور از ذهن به نظر نرسد. به‌عنوان مثال شجونی درباره موسوی‌خوئینی‌ها می‌گوید: «علنا می‌گفت: آقای مطهری و آقای مفتح که تدریس در دانشگاه را پذیرفته‌اند، با حکومت سازش کرده‌اند و تبدیل به ترمز انقلاب شده‌اند! او همین حکم را هم درباره آقای بهشتی و آقای باهنر می‌داد که به آموزش‌و‌پرورش رفته بودند و کتاب‌های درسی را تدوین می‌کردند. می‌گفت که این‌ها همکار فرخ‌رو پارسا [وزیر وقت آموزش‌وپرورش]شده‌اند!» «یک شیخ محترمی به نام آقای قاسمی نقل می‌کرد من یک شب در مسجد جوستان کنار آقای کروبی نشسته بودم و آقای موسوی‌خوئینی‌ها هم روی منبر بود.

اکبر گودرزی و محمود کشانی نشسته و محو حرف‌های آقای خوئینی‌ها شده بودند. این آقا رفته بود بالای منبر و آیه شریفه «و یصدّون عن سبیل‌الله» را کنایتا و گاهی تصریحا بر آقایان مطهری و مفتح و بهشتی تطبیق می‌داد و می‌گفت: این‌ها ترمز انقلاب و سازش‌کارند و با دستگاه روی هم ریخته‌اند! همین محمود کشانی از کسانی بود که آقای مفتح را در دانشگاه الهیات به گلوله بست.» اگر ریشه چنین اظهاراتی را حب و بغض‌های سیاسی بدانیم پاسخ به چرایی تغییر رفتار‌های عجیب سیاسی موسوی‌خوئینی‌ها را نیز بهتر درک کرده و متوجه می‌شویم که چگونه این شخصیت از یک چهره بسیار تندرو در تقابل با آمریکا چگونه در دولت خاتمی به فردی کاملا حامی مذاکره با آمریکا تبدیل شد.

منبع: فرهیختگان

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.