با آغاز دهه هفتاد روند حرکت در درون سازمان با یاس و ناامیدی و بحران فکری روبرو شد، نه چیزی به دست آورده بودند و نه بجایی رسیده بودند.

در سال ۱۳۴۴ سازمان مجاهدین خلق (منافقین) به عنوان یک گروه سیاسی نظامی توسط ۳ نفر از جوانان جدا شده از نهضت آزادی ایران تأسیس شد. از اهداف اولیه این سازمان سرنگونی رژیم پهلوی بود. اما در سال ۱۳۵۰ بنیانگذاران و اکثریت کادر سازمان توسط ساواک دستگیر و با اعدام بنیانگذاران و تعدادی از کادر‌های اصلی سازمان در آستانه انحلال قرار گرفت. با اینکه جدا شدگان از سازمان به مسلمان بودن بنیانگذاران و اعضای کادر اصلی اولیه اصرار دارند، ولی در سال ۱۳۵۴ سازمان با تغییر ایدئولوژیک و با این بهانه که اسلام ایدئولوژی مبارزه است، مارکسیسم را پذیرفت که همین امر موجب اعتراض تعدادی از کادر‌های سازمان قرار گرفت. پیامد آن تصفیه‌های خونینی بود که در آن صورت پذیرفت، از آن جمله می‌توان به قتل و ترور درون‌گروهی مجید شریف واقفی و تلاش برای ترور مرتضی صمدیه لباف اشاره کرد.

مسعود رجوی که به توصیه سازمان اطلاعات و امنیت کشور از زیر حکم اعدام فرار کرده بود، به همراه موسی خیابانی اعضای اصلی رهبری این دوره از سازمان پس از انقلاب را در اختیار داشتند. گرچه آن‌ها از همان ابتدا به مخالفت با سیاست‌های انقلاب پرداختند، ولی ۳ سال فرصت لازم بود تا ماهیت اصلی آنان هویدا شود و از سال ۶۰ به دنبال ۳ سال کش و قوس بالاخره مشی مسلحانه را علیه جمهوری اسلامی ایران برگزیدند. متعاقب آن سران این گروه به فرانسه سپس به عراقی که آن روز‌ها به خاک ایران تجاوز کرده بود پناهنده شدند و خود را به صورت کامل در راستای سیاست‌های دولت صدام قرار دادند و علیه منافع ملی و میهنی مردم و سرزمین ایران قرار گرفتند. روز‌هایی که بیش از هر زمان دیگر سازمان منافقین به فرقه شدن نزدیک می‌شد.

شاید بتوان یکی از شاخص‌ترین ویژگی‌های فرقه‌ها را، تهدید کسانی عنوان کرد که به هر شکلی با رهبر فرقه یا مریدان درافتاده و با روند کار آن‌ها مخالفت دارند. معمولاً عوامل فرقه‌گرا در این موارد با این افراد به شدت برخورد می‌نمایند و در ابتدا شخص را بایکوت کرده و حتی تا مرحله حذف فیزیکی نیز پیش می‌روند. مثال‌های بسیاری از این گونه رفتار فرقه‌گرایان می‌توان عنوان کرد. از جمله اینها، حسن صباح و گروه‌های ترور مستقر در قلعه الموت بودند. کاری که مسعود و مریم رجوی در اردوگاه اشرف آن را اجرایی کردند.

بر همین اساس برای آشنایی بیشتر با فعالیت‌های این سازمان با قاسم تبریزی پژوهشگر و محقق تاریخ معاصر به گفتگو پرداختیم.

قاسم تبریزی

بر اساس مستنداتی که وجود دارد از اقداماتی که سازمان در اواخر جنگ تحمیلی انجام داد بفرمائید:

اولین برنامه سازمان در ۱ مرداد ۱۳۶۶ و به دنبال طرح قطعنامه‌ای از جانب سازمان ملل که ایران هم هنوز پاسخ نهایی آن را نداده بود، نیرو‌های نظامی منافقین به طرف مهران حرکت کردند. نیرو‌های سازمان با هماهنگی ارتش عراق در دو جبهه به ایران حمله کردند. حمله‌ای که در نیمه شب ۳ مرداد ۱۳۶۶ در منطقه میمک و سومار با پشتیبانی آتش تهیه ارتش عراق صورت گرفت و در آن به یکی از پایگاه‌های لشکر ۸۱ زرهی ما در کرمانشاه و منطقه پل ذهاب حمله کرده و توانستند خساراتی وارد کنند. در تاریخ ۹ مرداد ۱۳۶۶ هم به موقعیت تیپ ۵۹ مسلم بن عقیل که زیر نظر سپاه پاسداران در ناحیه گیلان غرب صورت گرفت. هم صدام و هم سازمان می‌دانستند که این آخرین نفس‌هایشان است به همین خاطر سعی می‌کردند با تعجیل در حملات ضرباتی به ایران وارد کنند.


بیشتربخوانید


بعد از آن در ۲۶ مرداد ۱۳۶۶ تعدادی از عناصر سازمان به ارتش ما در دروازه مرزی بانه حمله کرده و عده‌ای از نظامیان را شهید کردند. سازمان از طریق رادیو، تلویزیون و روزنامه مجاهد تبلیغات زیادی کرد و گزارش مبالغه‌آمیزی از آمار شهدای ما را به حزب بعث ارائه داد و اعلام کرد سازمان مجاهدین ۸ هزار نفر از نیرو‌های ایران را کشته است.

در ۳۱ مرداد ۱۳۶۶ سازمان به سردشت حمله کرد و در آن منطقه هم خساراتی وارد آورد. در ۱۱ شهریور ۱۳۶۶ حدود ۳۰۰ نفر از عناصر سازمان با پشتیبانی ارتش عراق پایگاه گردان ۲۰۵ ژاندارمری را در دهلران و شرق مهران مورد حمله قرار دادند. در این زمان سازمان عملیات چلچراغ را با مشارکت ارتش عراق شروع کرد و مدعی شد در این عملیات ۸ هزار پاسدار را کشته و تعداد زخمی‌ها ۱۵۰۰ نفر است همچنین مدعی شد تعداد کشته‌های سازمان در این عملیات تنها ۶۷ نفر بودند. در حقیقت سازمان در این مرحله قصد قدرت نمایی داشت.

 در این زمان آیا سازمان غیر از عراق و حزب بعث با آمریکا و انگلیس هم ارتباطات اطلاعاتی و نظامی داشت؟

سازمان تلاش کرد با سناتور‌های آمریکایی تماس بگیرد و در این راستا در ۳۰ خرداد ۱۳۶۷ به جرج شولتز وزیر خارجه آمریکا نامه‌ای نوشت و از او خواست به جنبش‌های مقاومت داخلی در ایران توجه بیشتری کند.

سازمان در ۸ فروردین ۱۳۶۷ بار دیگر با پشتیبانی ارتش عراق به فکه حمله کرد و مدعی شد می‌تواند ماشین جنگی جمهوری اسلامی را نابود کند، این حمله هم با مقاومت نیرو‌های ما خنثی شد. در این عملیات یکی از اعضای رده بالای سازمان که در شورای مقاومت هم بود مدعی شد زمانی که این حمله شروع شده من در استخبارات عراق از طریق دیدبانی صحنه را مشاهده می‌کردم و دیدم که سازمان و نیرو‌های صدام چطور به پیروزی رسیدند.

بعد از آن در ۲۰ فروردین ۱۳۶۷ آمریکایی‌ها با هدف تقویت روحیه سازمان مجاهدین به دو سکوی نفتی ما در خلیج فارس حمله کردند و تلفاتی به جای گذاشتند. ۲۹ فروردین صدام با خردل و سیانور به فاو حمله شیمیایی کرد و توانست بعد از ۲ سال و ۳ ماه فاو را بگیرد. صدام آخرین سلاح خود را سلاح شیمیایی قرار داده بود، حتی تهران و شهر‌های دیگر را هم تهدید کرده بود که من از گاز‌های سمی و سلاح شیمیایی استفاده خواهم کرد. به خصوص در این دوره آلمانی‌ها امکانات زیادی از نظر سلاح شیمیایی در اختیار عراق قرار داده بودند.

آنچنان که در اسناد آمده است گویا در آن دوران سازمان جلسه فوق العاده‌ای تشکیل داده بود. نتایج آن چه بود؟

سازمان نشستی فوق العاده با حضور برخی اعضای شورای مقاومت ملی برگزار کرد. در این نشست هدایت الله متین دفتری و همسرش، ابراهیم مازندرانی، کاظم باقرزاده، کریم قسیم، مریم و مسعود رجوی پیرامون عملیات مهران صحبت کردند که اگر سازمان در مهران پیروز شود، مابقی راه تا تهران را می‌تواند طی کند و اگر شکست بخورد همه چیز را از دست می‌دهد. برای رسیدن به این پیروزی از صدام امکانات بیشتری طلب کردند. عملیات چلچراغ را در همین مرحله مطرح کردند. در ۲۸ خرداد ۱۳۶۷ ارتش عراق با تمام امکانات زمینه حرکت سازمان به طرف ایران را آماده کرد و سازمان با امکاناتی که یگان عراق در اختیارش قرار داده بود به طرف ایران حرکت کرد. نیرو‌های کاتیوشای عراق به شدت به طرف رزمندگان ما حمله کردند و تا حدی معبر‌های مین گذاری را باز کردند و شروع کردند به زدن مسیری که سپاه و ارتش به عنوان پایگاه دفاع داشتند.

نیرو‌های سازمان را برای حرکت به طرف مهران آماده کردند، اگر چه در آن زمانی مهران شهری خالی از سکنه بود، شهری جنگ زده که بیشتر دست سپاه، ارتش و بسیج بود، اما بعد از شکستی که رجوی در این مسیر متحمل شد گفت حرکت به سمت مهران جنبه تبلیغاتی داشته و ما نمی‌خواستیم مهران را بگیریم، با اینکه در شورا هم تصرف مهران را مطرح کرده بود.

برنامه‌ای که رجوی برای هوادارانش اعلام می‌کرد شامل چه مواردی بود؟

۳۱ شهریور رجوی فراخوانی از منافقین، مدافعانش و کسانی که انگیزه مبارزه با ایران داشتند و عضو سازمان نبودند را در اروپا و آمریکا داد و اعلام کرد: ما عازم ایران هستیم و به زودی به میدان آزادی می‌رسیم و زندان‌ها را فتح می‌کنیم. رجوی اعلام کرد در این حرکت از کرمانشاه تا تهران اولین قدم و کار ما گشودن زندان‌ها و آزاد کردن زندانیان است. رجوی طرح این عملیات را به عنوان فتح تهران مطرح کرد، فتحی که باعث سقوط جمهوری اسلامی می‌شود و گفت ما در عرض دو سه روز دیگر بر ایران مسلط می‌شویم، از بغداد تا مرز ایران حدود ۱۸۰ کیلومتر است که ما می‌توانیم به راحتی این فاصله را بگیریم. صدام در این عملیات هماهنگی کاملی با منافقین داشت و اعلام کرد همه امکانات را در اختیار سازمان قرار می‌دهد و ارتش عراق هم به عنوان پشتیبانی به کمک منافقین می‌آیند. رجوی هم به طرفدارانش گفت که به خانواده‌های خود بگویند که در حال حرکت به طرف تهران هستند.

حمایت‌های حزب بعث عراق در چه ابعادی بود؟

ژنرال وفیق السامرایی رئیس اطلاعات نظامی عراق در کتاب خود نوشت با پایان جنگ سرلشکر فاضل البراک التکریتی رئیس سرویس اطلاعات عراق و سپهبد صابر عبدالعزیز الدوری و مسعود رجوی در کاخ صدام حاضر شدند و موضوع را بررسی کردند. طرح سازمان برای انجام عملیاتی بود که باید شهر‌های ایران را اشغال کند، اما فاضل البراک به نتیجه عملیات خوش‌بین نبود و می‌گفت بعید است شما بتوانید به این مرحله برسید. رجوی هم به صدام گفت مطمئن باشید نیرو‌های ارتش سازمان ظرف چند ساعت وارد همدان می‌شوند. صابر الدوری باز مطرح کرد: نیرو‌های سازمان قادر هستند تا تهران پیشروی کنند و حکومت را ساقط نمایند، اما مشکلاتی در راه وجود دارد. اسناد این گفتگو‌ها موجود است. این‌ها اسنادی است که بعد از سقوط صدام به دست ما رسیده است. نهایتاً صدام با طرح رجوی موافقت کرد و اجازه عملیات را داد و امکانات و پشتیبانی را کامل نمود، رجوی هم ارتش آزادی‌بخش را سازماندهی کرد، چند اتومبیل را با نصب تیربار آماده کرد تا در بدو ورود بتوانند هر جایی را که خواستند مورد حمله قرار بدهند و با گرفتن ارزاق و سلاح و تجهیزات لازم از ارتش عراق حرکت کرد. محمد جاسم الدیری مسئول شعبه ترکیه و ایران در استخبارات بود، او هم در کنار رجوی قرار داشت، رسانه‌ها هم در اروپا و آمریکا طبق معمول جوسازی می‌کردند که سازمان به زودی وارد ایران می‌شود و ایران را فتح می‌کند.

بعد از عملیات مرصاد و در دهه هفتاد شمسی، سازمان چه توطئه‌هایی را سازماندهی می‌کرد؟

از سال ۱۳۷۰ اخلال در مسائل اقتصادی، سیاسی و در دهه هشتاد مسئله هسته‌ای ایران را مطرح کردند. جاسوسی منافقین در آن زمان به این صورت بود که از طریق فرانسه، عراق و دوبی به تخلیه تلفنی افراد می‌پرداختند. برای مثال زنگ می‌زدند به یک نماینده مجلس و می‌گفتند ما از وزارت کشور زنگ می‌زنیم و می‌پرسیدند که وضعیت اقتصادی کشور به چه صورت است، یا در مورد مسائل هسته‌ای و مسائل مختلف دیگر اطلاعاتی را به دست می‌آوردند. اطلاعات به دست آمده را جمع‌بندی کرده و در اختیار آمریکایی‌ها یا کشور‌های اروپایی مانند انگلیس و یا اسرائیل قرار می‌دادند.

دیگر، برگزاری نشست‌های تخصصی نمایندگان سازمان در آمریکا با مورفی و سیسکو بود تا اوضاع و اخبار ایران را به آن‌ها بدهند. رجوی در یک جلسه به صابر از افسران اطلاعاتی عراق می‌گوید ما باید جلسه هفتگی بگذاریم تا بتوانیم آینده را تضمین کنیم. الدوری به رجوی می‌گوید تو با دفاع از عراق برادریت را به ما ثابت کردی به همین خاطر ما هم هر گونه کمک و امکانات را در اختیار شما می‌گذاریم. صدام هم در دیداری به مسعود می‌گوید ما آنچه از امکانات داریم را با تو تقسیم می‌کنیم، رجوی هم می‌گوید ما ایادی، یاران و مدافعان شما هستیم و می‌خواهیم آنچه در توان داریم تقدیم حضور شما کنیم.

جلال طالبانی گزارش مهمی از قتل عام کرکوک توسط سازمان به ایران داد، چرا که صدام وقتی متوجه قیام کرد‌ها شد، یکی از نیرو‌های آماده‌اش که در سرکوب آن‌ها استفاده کرد همین منافقین بودند.

وضعیت روحی و روانی نیرو‌های منافقین در اشرف چگونه بود؟

در شهریور ۱۳۷۲ روند حرکت در درون سازمان با یاس و ناامیدی، اضطراب و بحران فکری روبرو شد، نه چیزی به دست آورده بودند و نه بجایی رسیده بودند، تنها دستاوردشان این بود که شده بودند ابزار دست صدام برای سرکوب کردن مردم عراق. از این جهت شورای ملی مقاومت در بغداد جلسه‌ای برگزار کرد و در آن جلسه مسعود، مریم رجوی را به عنوان رئیس جمهور ایران تعیین کرد، مسعود هم خود را به عنوان رهبر مقاومت مطرح کرد.

اعتراضات درون سازمان بالا گرفته بود. به همین دلیل مسعود چند زندان در پادگان‌های اشرف ایجاد کرد و معترضین را به زندان انداخت، این ماجرا در خاطرات جدا شده‌ها از سازمان مانند مریم سنجابی وجود دارد. حق‌گو و شمس حائری هم مطالبی درباره زندان‌های رجوی مطرح کردند. در نهایت مسعود ناچار می‌شود تغییراتی در ساختار فرماندهی سازمان به وجود بیاورد. آن‌ها برای اینکه اعلام کنند ما هنوز در صحنه هستیم حملات تروریستی را در ایران آغاز می‌کنند، از جمله ترور آقای رفیق‌دوست در مهر ۱۳۷۷، شهادت شهید سپهبد صیاد شیرازی در ۲۱ فروردین ۱۳۷۸، در همین زمان حمله‌ای هم به مجمع تشخیص مصلحت انجام می‌دهند، در ۱۸ بهمن ۱۳۷۸ هم به ستاد برگزاری نماز جمعه حمله می‌کنند. همه این ترور‌ها با هدف روحیه دادن به نیرو‌های سازمان صورت می‌گیرد برای اینکه نشان دهند هنوز در صحنه هستند و کارایی دارند.

در ابتدای دهه هشتاد، سازمان از جانب برخی کشور‌های غربی به عنوان سازمان تروریستی معرفی شد؟ چرا غربی‌ها این کار را کردند؟

۲۰ شهریور ۱۳۸۰ آمریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان طی طرحی شاید برای بیرون راندن مسعود از صحنه یا عوامل دیگری اعلام کردند سازمان تروریستی است. برخی آن زمان این رفتار غربی‌ها را اینطور تحلیل می‌کردند که آن‌ها خواستند به نوعی با ما ارتباط برقرار کنند و نشان دهند ما به خاطر شما حاضر هستیم سازمان منافقین را تروریستی اعلام کنیم. با حمله آمریکا به عراق و سقوط صدام در سال ۱۳۸۲ که منجر به دستگیری و اعدام صدام شد سازمان بیانیه‌ای در ۱۲ ماده داد که ما با آمریکایی‌ها کنار می‌آییم. در بند ۳ آن اعلام کردند ما تنها با رژیم ایران در جنگ هستیم، در بند ۵ آن هم آمده است ما الان سر قله هستیم و چشم دنیا به ما است، بند ۶ می‌گوید دنیا و آمریکا از قدرت ما مطلع هستند، وضعیت امروز ما روی میز پنتاگون است و ما را به عنوان یک قدرت و تشکیلات کارآمد می‌شناسند. در بند ۸ آمده ارتش آزادی‌بخش باید مریم را به عنوان رئیس‌جمهور به تهران ببرد اعضای سازمان تنها راهشان این است که گوش به فرمان فرماندهان خود باشند. اما آمریکایی‌ها سلاح‌های سنگین سازمان را از آن‌ها می‌گیرند و تنها چند اسلحه در حد دفاع موردی در اختیارشان قرار می‌دهند.

منبع: مهر

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۰۸:۳۰ ۳۰ خرداد ۱۴۰۲
رجوی = داعش = منفور و انزجار مغضوب