حمزه خوشبخت، قصهگویی است جوان و متولد سال ۱۳۶۹ در بندرعباس. او با کولهپشتی و قصههایش تا امروز به بیش از صد شهر و روستا سفر کرده است. برایش فرقی نمیکند کودکان جردن در تهران، پای قصهگوییاش بنشینند یا بچههای جزیره هرمز. ماجرای این زندگی پرهیجان از جایی شروع شد که او به یکی از روستاهای جیرفت رفته بود. همان جا به این نتیجه رسید که تعداد زیادی کتاب قصه خوب وجود دارد که بچههای نقاط مختلف ایران نه خوانده و نه شنیدهاند. همین جرقه کوچک، کافی بود تا او تصمیمش را بگیرد و کولهپشتیاش را بردارد و بزند به دل جاده تا برای بچههای ایران قصه بگوید. وقتی با حمزه خوشبخت همکلام میشوی، او حتی در پاسخ به سؤالها سعی میکند روایتهایش را با شیرینی هنر قصهگویی همراه کند و بهصورت غیرمستقیم پاسخ سؤالها را بدهد. گفتوگوی ما با این قصهگوی جوان را در ادامه میخوانید.
قصه و قصهگویی از چه زمانی به وجود آمدند؟
قصه، بیان آمال و آرزوهای بشر است؛ درنتیجه از زمانی که انسان بوده قصه هم وجود داشته است. هنر قصهگویی هم پابهپای قصهها از گذشتههای دور تکامل پیدا کرده و به روزگار ما رسیده است.
رد پای قصهگویی را میتوان در «گیلگمش» و «اوستا» و تعداد زیادی از متون تاریخی یافت؛ اما این هنر در شاهنامه شکل بهتری پیدا میکند و در ادامه به امیرارسلان نامدار میرسیم که همه اینها در قالب ادبیات فرهنگعامه رواج داشتهاند. صادق هدایت و دهخدا اولین نویسندههایی بودند که قصههای فرهنگ مردم را که تا آن زمان سینهبهسینه نقل میشدند، جمعآوری کردند. البته این نکته مهم را باید بگویم که اساساً قصه، نویسندهای ندارد و سینهبهسینه نقل میشود.
بیشتربخوانید
وضعیت قصهگویی امروز را چگونه ارزیابی میکنید؟
وقتی قصهها به روزگار ما میرسند هم قصه و هم قصهگویی متحول میشود و این تحول از قضا آسیبهایی به همراه دارد که بیان آنها به درازا میکشد. برای حل بسیاری از مشکلات قصهگویی باید این سؤال را مطرح کنیم که بعد از نقالی، روحوضی و سیاهبازی، امروز ما در قصهگویی کجا ایستادهایم؟ درباره دلایل ماندگار نبودن بسیاری از قصههای امروز در ذهن کودکان هم باید دوباره به سراغ قصههای فولکلور برویم و نقاط قوت آنها را بررسی کنیم. درواقع علت بقای قصههای فولکلور این است که این قصهها بیان آرزوهای انسانهای آن زمان بودند. وقتی با دقت به قصههای فولکلور توجه کنیم، میبینیم در هر نقطهای از این سرزمین در قصهها انسان زیرکی داریم که بهجای مردم، صحبت و آمال و آرزوهای آنها را روایت میکند؛ اما در روزگار ما علاوه بر سطحینگری و بیان زندگی روزمره و مستقیم گویی، برخی نویسندگان، متوجه تحولات کودکان امروز نیستند و با سادهانگاری درباره ادبیات حوزه کودکان به سراغ قصهنویسی میروند.
چه عواملی بلای جان قصه و قصهگویی امروز شده است؟
یکی از مواردی که باعث شده قصههای امروزی دچار رکود شود، جشنوارههای موضوعی است. وقتی یک نویسنده دایم نگاهش به جشنوارهها باشد و با موضوعاتی که برایش تعیین میشود، قصه بنویسد بیتردید زمانی برای نویسندگی خلاق باقی نمیماند. امروز، کمتر نویسندهای است که مانند احمدرضا احمدی نوشتن رؤیاهای ما را به عهده گرفته باشد. احمد اکبرپور، سوسن طاقدیس، حدیث لرز غلامی و افرادی از این دست نیز قصههای درخور تأملی نوشتهاند و هنوز رویاهای ما و کودکانمان را مینویسند. نویسندگان کودک و نوجوان امروز، در بسیاری از موارد بهجای نوشتن قصه وارد فضای نصیحت میشوند. آنها حتی بدون این که کوچکترین آرزوها و خواستههای کودکان امروز را بشناسند شروع به نوشتن قصه میکنند.
ویژگیهای یک قصهگوی خوب چیست؟
نویسندگان و قصهگوها در ابتدا باید سه سؤال را از خود بپرسند، چه کسی میگوید؟ چرا میگوید؟ به چه کسی میگوید؟ و همچنین به این نکته توجه کنند که آنها قصهگو و قصهنویس هستند نه راهنمای انسانها و معلمان اخلاق. درواقع، نویسنده و قصهگو وظیفهای جز انتقال عشق و محبت به کودکان ندارند. من، قصهگو هستم و تفاوتم با معلم این است که معلم باید مطمئن شود که بچهها مواردی را که آموزش میدهد، فهمیدهاند، اما قصهگو چنین وظیفهای ندارد که بهطور مستقیم وارد پرسش و پاسخ از بچهها شود، او قصه را روایت میکند و میگذرد.
دومین موضوع که قصهگو و نویسنده کودک باید به آن توجه کند این است که دایم در ذهنش سؤالاتی از خودش مطرح کند. سؤالاتی مانند این که چرا این قصه را میگوییم؟ چرا این قصه را مینویسیم؟ در این موقعیت تاریخی و این روستا، این شهر، این کشور و این جغرافیا باید کدام قصه را بگوییم؟ «تئودور گیزل» با نام مستعار دکتر زئوس، داستانی به نام «گربه با کلاه» دارد که این گربه، کنار بچهها میآید و سعی میکند شرایطی را به وجود آورد که بچهها یک ساعت در آرامش، زیست کنند. کنار بچهها بودن با این نوع نگرش، تحولی است که این نویسنده ایجاد میکند. از طرفی قصهگویی عصاره بسیاری از هنرهاست. شاید تنها هنر نزدیک به قصهگویی، هنر «پرفورمنس آرت» باشد که به هنر لحظه معروف است و تئاتر، آواز، فن بیان و... در آن نهفته است. البته اگر فردی تمام آموزشهای قصهگویی جهان را ببیند، ولی دو خصوصیت را نداشته باشد با شکست مواجه میشود و آن دو خصوصیت صداقت و عشق است به این معنی که قصهگو، قصهای را که زندگی نکرده، نباید بگوید. ما باید عاشق بچهها و قصهگویی باشیم و برای آنها جانمان را کف دستمان بگذاریم.
درباره پیشرفت فناوری و آسیبهای کمرنگ شدن قصهگویی در خانوادهها توضیح دهید.
در این که با پیشرفت فناوری بسیاری از هنرها از جمله هنر قصهگویی کمرنگ شده شکی نیست. درباره تأثیرات منفی فناوری بر کمرنگ شدن قصهگویی و بر ارتباطات چهره به چهره مادر و فرزندی و ارتباطات خانوادگی هم شکی نداریم؛ اما باید این سؤال را از خودمان بپرسیم ما برای رقابت با پیشرفت فناوری و ایجاد تحول در قصهنویسی و قصهگویی چه کار کردهایم؟ اتفاقاً من فضای مجازی را پلی برای رفتن به سمت زندگی واقعی میدانم البته اگر خانوادهها از آن، درست استفاده کنند. خانوادهها به جای سرگرم کردن کودکان شان با تلفن همراه و ... فقط لازم است روزی نیم ساعت به بازی و قصهگویی با کودکان شان بپردازند. باید به این نکته هم اشاره کنم که خارج از محیط خانواده در مهدهای کودک هم باید سازوکارها تغییراتی داشته باشند، چون شرایط مهدهای کودک هم در این موضوع چندان بسامان نیست. به عنوان مثال موسیقیهایی که در بعضی مهدهای کودک استفاده میشود به معنی واقعی کلمه هیچ ارتباطی با جهان کودک ندارد و حتی اگر یک گام فراتر برویم، میتوانم بگویم شرمآور است.
برای پیشرفت هنر قصهگویی باید چهکار کنیم؟
برای پیشرفت قصهگویی با توجه به معیارهایی که پیش از این گفتم قصهگوها باید کوچه به کوچه دنبال بچهها بگردند و برایشان قصه بگویند و قصه بگویند و قصه بگویند، چون با زیاد قصه گفتن است که قصهگو پیشرفت میکند. برای قصه گفتن نباید منتظر مصوبات و جلسات مسئولان کشور ماند بلکه باید به صورت خودجوش به سراغ قصهگویی برویم. من بهعنوان یک قصهگو نه بلندگو میخواهم، نه سالن، نه صندلی و نه هیچ امکانات دیگری. اگر همه فضاها را از من بگیرند من کف خیابان مینشینم و برای بچهها قصه میگویم. کسی که نمیتواند خیابان را از من بگیرد. میتواند؟ این را با تمام وجود میگویم که امروز باید از عمق جان، ضرورت قصهگویی را درک کنیم و به هر جان کندنی که هست نفس قصه باید حفظ شود. این همه قصهگو در ایران داریم که در جشنوارهها و کانونهای پرورش فکری و محلهای مختلف فعالیت میکنند، اگر هرکدام از آنها راه بیفتند و در محله ها، شهرها و روستاها قصه بگویند با تحولی بزرگ روبهرو میشویم. سؤال من از قصهگوهای محترمی که هرسال در جشنوارهها حضور پیدا میکنند و در هر شهر حداقل عددی حدود صد نفر هستند این است که دوستان! از زمان پایان یافتن جشنواره تا مسابقه سال بعد، کجا هستید؟!
منبع: روزنامه خراسان