فرزند شهید صفر رجبی گفت: پدرم زمانی که در جبهه حضور داشت بار‌ها از ایشان خواسته می‌شود که به مرخصی برود، اما قبول نمی‌کردند و می‌گفتند از مادران همرزمانم که شهید شده‌اند، شرم دارم.

پیکر شهید صفر رجبی بعد از ۴۰ سال در اردیبهشت امسال تفحص و شناسایی شد. کشاورز اردبیلی که با داشتن هشت فرزند در پیروی از دستور ولی فقیه، دفاع را بر خود فریضه دانست و به جبهه رفت. حضوری که مشوق جوانان روستا در اعزام به جبهه‌های حق علیه باطل شد و بسیاری از آنان در این راه به فیض شهادت رسیدند.
 
شنیدن شناسایی پیکر پدر بعد از چهار دهه، احساسی از شادی و حزن را برای اعضای خانواده به همراه داشت، اما قدردانی مردم از شهید با حضور پرشکوه در مراسم تشییع از سنگینی غم فقدان پدر کاست. مهدی رجبی فرزند شهید در گفتگو با ما زندگی پدر را روایت کرده است.
 
روستازاده‌ای از سلطان‌آباد

پدرم متولد دی ۱۳۱۱ در روستای سلطان‌آباد شهرستان اردبیل بود و در تاریخ ۲۳ فروردین ۱۳۶۲، در جریان عملیات والفجر مقدماتی به علت عقب‌نشینی نیرو‌ها به همراه جمعی از رزمندگان در محاصره قرار گرفت و مفقودالاثر شد. خبر شهادت ایشان از سوی بنیاد شهید در مصلای اردبیل اعلام شد. من فرزند هفتم از هشت فرزند ایشان هستم.

در پرداخت وجوهات و حق‌الناس زبانزد اهل محل بود
پدرم در یک خانواده مذهبی متولد شد و براساس آموزه‌های دینی و اعتقادی اسلام پرورش یافت. شغلش کشاورزی و بسیار کوشا و تلاشگر بود. در پرداخت وجوهات شرعی مربوط به محصولات کشاورزی و درآمدهایش بسیار دقیق و مراقب بود، به طوری که در این زمینه زبانزد خاص و عام روستا بوده و هست. در هر شرایطی از زندگی، رزق و کسب حلال سرلوحه کارهایش قرار داشت و به حق‌الناس بسیار حساس بود و در عمل و گفتار سعی می‌کرد مراعات حق‌الناس را داشته باشد.

ایشان انسانی بسیار مقید به مسائل دینی و مذهبی بود حتی نام تمام فرزندان خود را متناسب با نام‌های دینی و ائمه اطهار (ع) انتخاب کرده است. در عمل سعی می‌کرد اعمال مذهبی را به دقت انجام دهد و عملاً به فرزندانش مفاهیم و مناسک دینی و مذهبی را آموزش دهد. از ایشان نقل است که گفته‌اند، هر کدام از فرزندانم قرآن‌خوان شود، روی چشم‌هایم قرار می‌دهم و نزد من بسیار ارزشمندتر خواهد بود.
برای فراهم کردن آسایش خانواده از هیچ کوششی دریغ نمی‌کرد. بسیار دوستدار خانواده و فرزندان و در عین حال خونسرد و خوش برخورد بود و احترام بزرگان خصوصاً پدر و مادر را حفظ می‌کرد.

در تظاهرات قبل از انقلاب فعال بود
قبل از پیروزی انقلاب در راهپیمایی‌ها و تظاهرات انقلابیون شرکت می‌کرد و مشارکت فعال داشت، به طوری که بسیار پیش می‌آمد از فعالیت‌های روزمره و شغل خودشان می‌زد و به این امورات می‌پرداخت. یکی از فامیل‌هایمان که در امور کشاورزی با پدرمان مشارکت داشت، می‌گوید یک روز در زمین کشاورزی مشغول کار بودیم که ایشان در وسط کار و فعالیت، ناگهان دست از کار کشید و به سمت جاده حرکت کرد تا به اردبیل برود. وقتی از ایشان سؤال می‌شود کجا می‌روید، می‌گوید الان در اردبیل تظاهرات شروع شده، حتماً باید بروم، چون حضور در راهپیمایی واجب‌تر از کار در مزرعه است.
حتی در اوایل پیروزی انقلاب برای حراست از مزارع کشاورزی گندم دشت مغان، چند روز در هفته به مغان می‌رفت و نگهبانی می‌داد تا از آتش زدن مزارع از سوی منافقین جلوگیری کند.

مشوق جوانان به حضور در جبهه‌ها بود
مردم روستای محل تولدش عموماً افرادی مذهبی، مقید و انقلابی بودند. بسیاری از اهالی روستا به عنوان نیرو‌های بسیجی، داوطلبانه در جبهه‌های جنگ تحمیلی حضور یافتند و حضور پرشوری در دفاع مقدس داشتند و در پشتیبانی از رزمندگان نیز فعال بودند. به طور کلی یک روحیه قوی و انقلابی بر خانواده‌ها حاکم بود. یکی از کسانی که در ایجاد این روحیه در روستا مؤثر بود و جوانان را تشویق به حضور در جبهه می‌کرد، پدرمان بود.

جوانان روستا وقتی می‌دیدند ایشان با اینکه هشت فرزند از جمله فرزندان خردسال دارد، چگونه و با چه شور و حالی به جبهه می‌رود، تشویق می‌شدند و در ادامه فعالیت‌های دوران پیروزی انقلاب و در حراست و حفاظت از آن و عمل به منویات امام و اطاعت از ولی‌فقیه عازم جبهه می‌شدند. پدر من همراه برادرم اکبر و پسرعمویم مجتبی و پسر عمه‌مان نعمت آقایی و پسر عمو‌های خودش در جبهه حضور داشت. می‌توانم بگویم آن زمان حدود ۱۰ نفر از اعضای خانواده و فامیل نزدیکمان در جبهه بودند. انگیزه آن‌ها دفاع از وطن بود. همانطور که گفتم تربیت خانوادگی ایشان بر اساس آموزه‌های دینی بود و بر این اساس دفاع از وطن و ناموس و عمل به دستورات ولی فقیه لازم و واجب شمرده می‌شود و تکلیف شرعی و دینی است.

مادر بسیجی‌تر از پدر داشتیم
مادر ما هم اینگونه بود، بلکه بسیجی‌تر از پدر بسیار مذهبی، معتقد و مقید. شیرزنی بود که در غیاب پدر، سرپرستی خانواده را بر عهده داشت و تمام امور خانواده را به دوش می‌کشید و خیال پدر از این بابت راحت بود. من به عنوان فرزند خانواده شهادت می‌دهم که مادر در این زمینه از هیچ کوششی فروگذار نکرد و ما هیچ نگرانی نداشتیم. البته بیش از همه ما از نبود پدر بیقراری می‌کرد. هر وقت زنگ خانه به صدا در می‌آمد، بیقرار می‌شد که شاید پدر برگشته باشد. البته همه ما برادران و خواهران همیشه دلتنگ پدر و منتظر نشانه‌ای از حیات ایشان بودیم، اما بیقراری مادر بیشتر بود. مزار یادبودی هم برای ایشان از همان زمان اعلام مفقودالاثری در گلزار شهدای روستا بنا شده بود تا در وقت دلتنگی‌هایمان به آنجا برویم و با پدر درد دل کنیم.

شناسایی پیکر پدر بعد از ۴۰ سال
حدوداً بعد از ۴۰ سال پیکر پدر تفحص و شناسایی شد. این خبر در ۲۱ اردیبهشت امسال در جلسه‌ای که در منزل یکی از خواهرانم برگزار شده بود، به اطلاع خانواده رسید. همه اعضای خانواده احساسی از شادی و حزن داشتند. همه وجودمان لبریز از این احساس دوگانه بود. از پایان چشم انتظاری خوشحال بودیم، اما در همین حال از تازه شدن داغ شهادت پدر اندوهگین شدیم.

شکوه مراسم تشییع و تدفین پیکرشان، در تاریخ روستایمان بی‌سابقه بود. در آن مراسم، همه از اقشار مختلف جامعه آمده بودند و بسان رودی مواج از انسان‌ها پیکرش را بدرقه کردند. در تدفین ایشان کسانی بودند که شاید در چند سال اخیر در هیچ مراسم مذهبی به جز مراسم عاشورا حضور نداشتند. یکی از آرزوهایم که شاید کودکانه به نظر برسد، بغل کردنشان و دردل با ایشان بود که هرگز اتفاق نیفتاد.

شرم از مادران شهدا
نکته‌ای بسیار جالب توجه در مورد ایشان این است زمانی که در جبهه حضور داشت بار‌ها از ایشان خواسته می‌شود که به مرخصی برود، اما قبول نمی‌کردند و می‌گفتند از مادران همرزمانم که شهید شده‌اند، شرم دارم. می‌گفت چگونه به روستا بروم و مادران شهدای روستا مرا ببینند، در حالی که دیگر نمی‌توانند فرزندان شهیدشان را ببینند. حالا او آمد، بعد از همه رزمندگان و ایثارگران و شهدایی که پیکرشان در روستا و در جمع مردم و خانواده تشییع شد. او آمد و پایانی شد بر دلتنگی‌های ما.

منبع: روزنامه جوان
برچسب ها: شهید ، حق الناس
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۶
در انتظار بررسی: ۰
Iran (Islamic Republic of)
حمید
۱۴:۰۷ ۲۳ خرداد ۱۴۰۲
درود خداوند بر شهدای دفاع مقدس. مرگ بر صدام و عراقی که باعث شهادت عزیزان شدن
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۳:۳۳ ۲۳ خرداد ۱۴۰۲
رحمت الله علیه وعلیهم
اللهم الحقنی بهم
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۳:۰۳ ۲۳ خرداد ۱۴۰۲
یادش بخیر بنده پا آقا مهدی پسر این شهید بزرگوار همکلاس بودم
بسیار مهربان و با صفا
یاد همه شهدای عزیز گرامی باد
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۲:۵۲ ۲۳ خرداد ۱۴۰۲
خدا رحمتش کنه خوش به سعادت خودش
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۱:۴۱ ۲۳ خرداد ۱۴۰۲
آیا این شهید می دانست مجلس ایران به روزی می رسد که حق مردم را با یک خودرو عوض کند
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۱:۲۳ ۲۳ خرداد ۱۴۰۲
درد وبلاش بخوره تو سر ظریف