حاج علی اکرام علی‌اف حدود ۱۵ سال از عمرش را به خاطر اینکه مبلغ انقلاب و طرفدار امام (ره) بود در زندان سپری کرد.

حاج علی اکرام علی‌زاده (علی‌اف) اهل آذربایجان و از مقلدان امام خمینی (ره) و طرفداران انقلاب اسلامی بود و در این راه رنج‌ها و مشقت‌های طاقت‌فرسایی را تحمل کرد.

در ادامه قسمتی از کتاب خاطرات مرحوم حاج اکرام علی‌زاده  را می خوانید:

پرداخت وجوه شرعی به امام

بعد از انقلاب اسلامی، ارتباط ما با ایران و دفتر امام خمینی (ره) به وسیله سرکنسول ایران در باکو جناب آقای «احد قضایی» و همکاران نزدیک او آقای «مجید دمشقی» و «محمدعلی طهماسبی» برقرار و بیشتر شد. من آن کارگزاران بزرگوار و دلسوز جمهوری اسلامی را به منزل خود در نارداران دعوت کردم و وضع اهالی متدین منطقه و مقلدان و طرفداران امام را به ایشان توضیح دادم. آنگاه وجوه شرعی (خمس) را که چند سالی نگه داشته بودیم، از طریق ایشان به ایران و دفتر امام خمینی (ره) فرستادیم. مدتی بعد قبض وجوه از دفتر امام به وسیله آقای قضایی به دستمان رسید. ما قبوض را زیارت کردیم و بوسیدیم؛ چرا که از محضر امام آمده بود. بعد آن‌ها را سوزاندیم تا در صورت حمله و تفتیش مأموران امنیتی، به دست «کا. گ. ب» نیفتد و اثبات جرم بر خودمان نکنیم؛ زیرا آن‌ها دنبال بهانه‌ای می‌گشتند. این ماجرا در حدود سال‌های ۲ ـ ۱۹۸۱ بود. بعد از آن هم بار‌ها و هر سال تکرار می‌شد تا اینکه امام وفات کرد و سه سال بعد از وفات امام، شوروی از هم پاشید و مرز‌ها باز شد...

به ما می‌گفتند: «خمینی چی!»

تا زمانی که در ایران فریاد «مرگ بر شوروی» بلند نشده بود، حرف زدن از امام برای ما مشکلی نداشت. اما از زمانی که شعار «مرگ بر شوروی» به دنبال شعار «مرگ بر آمریکا» در دنیا طنین افکند، ما هم در قصبه نارداران جمهوری آذربایجان ـ که مقلد و طرفدار امام بودیم ـ سخت زیر نظر و مراقبت «کا. گ. ب» قرار گرفتیم. حتی کم کم بر زبان آوردن نام امام در ملأ عام ممنوع شد. از آن پس، برخی آخوند‌های بی‌سواد و نیرنگ‌باز و جیره‌خوار حکومت شوروی، علیه امام به تبلیغات سوء و نشر تهمت و افتراء و اهانت دست زدند. حتی به تحریک این مأموران بی‌دین «کا. گ. ب»، مخالفت با امام و اندیشه‌های توحیدی او، در بین مردمان ساده‌لوح در آذربایجان و تمامی جمهوری‌های مسلمان‌نشین شوروی بالا گرفت. آن‌ها بی‌ادبی‌ها کردند و ماهیت شیطانی خود را بروز دادند. ما پنجاه مرد در نارداران، طرفدار و مقلد امام خمینی بودیم. به ما می‌گفتند: «خمینی چی!»؛ یعنی طرفداران امام خمینی (ره).


بیشتربخوانید


ما چند سالی خیلی توهین و تحقیر دیدیم، محدود شدیم و تحت مراقبت مأموران و آخوند‌های درباری پست فطرت قرار گرفتیم؛ ولی به یاری خداوند مقاومت کردیم.

هر چه فشار آوردند، مقاومت ما بیشتر شد. علیه ما در سازمان امنیت پرونده‌سازی کردند. بار‌ها و بار‌ها ما را برای توضیح و در واقع به قصد تحقیر و تهدید به سازمان امنیت باکو احضار کردند و برای تمسخر به ما می‌گفتند: «طرفداران امام سیزدهم!» ... بار‌ها ما را تهدید به مرگ و هتک حرمت کردند! خداوند عالم، عالِم است که ما چه شکنجه‌ها و فشار‌های روحی را در آن سال‌ها تحمل کردیم. در آن سال‌ها تنها منبع ارتباطی ما با ایران، رادیو تبریز، رادیو اردبیل و گاهی رادیو رشت و رادیو ارومیه بود. سال‌های جنگ تحمیلی صدام حسین علیه ایران اسلامی بود، فرهنگ شهادت و مقاومت و جهاد در ایران حاکم بود و ما عطر آن را از رادیو تبریز و اردبیل و ... استشمام می‌کردیم و بر مقاومت خود در برابر مخالفان امام و حاکمیت شوروی می‌افزودیم. تکرار جنایت‌های عمال استالین به دست وارثان بی‌دین او را هم احتمال می‌دادیم.

در این میان، من، چون بیشتر فعال و حساس بودم و در واقع سرپرست مقلدان و طرفداران امام خمینی (ره) در آن منطقه به شمار می‌رفتم، بیشتر از سایر مقلدان امام، تحت مراقبت و نظارت بودم و از طرف مقامات امنیتی به طور رسمی به من اعلام کردند که حق نداری از منطقه باکو بیرون بروی و نباید به مناطق مرزی ایران نزدیک شوی! ... من به مدت هشت سال تا حدود سال ۱۹۸۷ نمی‌توانستم به شهر‌ها و بخش‌های جنوبی آذربایجان که نزدیک مرز‌های ایران است سفر کنم.

حاج علی اکرام علی اف

پیش‌بینی انتخاب آیت‌الله خامنه‌ای به رهبری

شب وفات امام خمینی (ره) ما هم مثل ایرانی‌ها و سایر مسلمانان آزاده دنیا، ناراحت و بسیار نگران بودیم. حدود سیصد نفر از مقلدان امام در نارداران در «مسجد شیخ آقا» جمع شدیم. نگران و ناراحت بودیم و گهگاهی هم حالت یأس به ما مستولی می‌شد. در عین حال صحبت از این می‌شد که اگر اتفاقی بیفتد، ایران و انقلاب اسلامی چه می‌شود؟ چه کسی می‌تواند جانشین امام باشد و در برابر این همه دشمن و دشمنی‌ها در شرق و غرب عالم، ایران و انقلاب اسلامی را که امید مسلمانان آزاده جهان است، مثل امام رهبری کند؟! وضع آن شب ما واقعاً عجیب بود؛ قرآن می‌خواندیم، دعا می‌کردیم، دعای توسل می‌خواندیم...

من وقتی این حالت را دیدم، برای اینکه دوستان از رحمت خداوند مأیوس نشوند، بلند شدم ـ در حالی که قرآن هم در دستم بود ـ خطاب به یاران و مقلدان امام گفتم:

«یاران و دوستان و دوستداران امام خمینی! از رحمت خدا نباید مأیوس شد، یأس از رحمت خداوند، گناه است، باید امیدوار بود. خداوند دین خود را حفظ می‌کند و، چون انقلاب اسلامی ایران یک انقلاب دینی است، بی‌شک خداوند در سایه اسلام، این انقلاب را هم نگه خواهد داشت. ما امیدواریم و دعا می‌کنیم که اتفاق ناگواری نیفتد و امام خمینی (ره) زنده بماند. اما اگر خدا خواست که ایشان وفات کند، در آن صورت باید به خواست خدا راضی باشیم. خود امام خمینی هم راضی به رضای خداست. ما هم باید تسلیم خواست حق‌تعالی شویم و از خداوند متعال بخواهیم که انقلاب امام را پایدار نگه دارد.»

بعد از گفتن این حرف که حالت امیدواری را در سیمای دوستان دیدم، قرآن را بالا بردم و گفتم: نگران نباشید، قسم به این قرآن، اگر اتفاقی برای امام خمینی بیفتد، رئیس جمهور ایران آقای خامنه‌ای جانشین او خواهد شد!»

الان (۲۰۰۶: ۱۳۸۴) کسانی که از آن سیصد نفر در نارداران زنده‌اند، شاهد‌ند که من در آن شب این سخن را به زبان آوردم! وقتی من این سخن را در آن لحظات بحرانی و تلخ گفتم، دوستان با تعجب تمام پرسیدند: «تو از کجا می‌دانی؟ از کجا این قدر مطمئنی؟»

گفتم: «آقای خامنه‌ای شاگرد و مرید امام، مورد تأیید ایشان و منتخب مردم ایران است، بعد از امام بالاترین مقام سیاسی ایران اوست، او زبان گویای امام در دنیاست، او مورد اعتماد و اطمینان امام و امت است و امام او را بیش از همه گرامی می‌دارد و مردم هم ایشان را دوست می‌دارند. به نظر شما غیر از آقای خامنه‌ای، چه کسی می‌تواند جانشین شایسته امام باشد؟ او همین الان و در چند سال گذشته، در همه جای دنیا، مثل جانشین و نماینده امام حرف زده و مورد تأیید امام قرار گرفته است. بعد از امام هم او می‌تواند بهتر از دیگران پا جای پای امام بگذارد...»

آن شب حرف‌هایی با هم گفتیم. برخی از دوستان با شک و تردید به من نگاه می‌کردند. بالاخره فردا آن حادثه تلخ اتفاق افتاد، یعنی آنچه خدا می‌خواست شد، و امام وفات کرد. در واقع فردا ما مطلع شدیم. همان شب که ما بسیار نگران بودیم و بحث می‌کردیم، امام وفات کرده بود.

ما هم مثل مردم ایران و مسلمانان دنیا غرق در عزا شدیم و سخت در انتظار بودیم که چه خواهد شد! تنها منبع اطلاعات ما در آن لحظات فقط رادیو تبریز بود. همه گوش می‌کردیم، در عین حال همه عزادار بودیم. تا اینکه شب همان روز، خبر انتخاب آیت‌الله خامنه‌ای به مقام رهبری انقلاب و جانشینی امام از طریق رادیو تبریز به گوش همه ما رسید. خوشحالی آن لحظات تاریخی غیرقابل بیان است. خدا می‌داند که چه شوری در دل‌ها افتاد.

من متوجه شدم دوستانی که دیشب با شک و تردید حرف‌های مرا می‌شنیدند و تا حدی باور نمی‌کردند، امشب چقدر با احترام و شگفتی به من نگاه می‌کنند! با خود گفتم: «شاید این دوستان پیش خود گمان می‌کنند من از غیب خبر می‌دهم! ...» ما در نارداران چهل روز برای امام عزادار شدیم.

ماجرای رحل رمزدار بالای قبر حضرت امام

شهید «محمدعلی ایمیشلی» از دوستان مؤمن و بسیار باسواد من بود و در جنگ قره‌باغ به دست ارمنی‌ها به شهادت رسید. روزی به منزل ما آمد و، چون قرآن تدریس می‌کرد، از من خواست کتابی در تفسیر قرآن برایش پیدا کنم. من خود یک تفسیر ترکی از قدیم داشتم که الان یادم نیست کدام مفسر آذربایجانی نوشته بود، آن را به او هدیه دادم. او هم در برابر آن یک رحلی به من اهدا کرد تا روی آن قرآن بخوانم.

این رحلی خیلی شگفت‌انگیز به نظرم آمد. وقتی خوب نگاه کردم، دیدم رمزدار است و مربوط به چندین قرن پیش؛ با مهارت و هنرمندی بی‌نظیر از یک قطعه تخته ساخته شده بود. وقتی با رمز‌های مختلفش باز می‌شد، هشت شکل به خود می‌گرفت! واقعاً عجیب بود. آن را برداشتم و نذر کردم که اگر به ایران رفتم و امام را دیدم آن را به ایشان اهدا کنم! آن زمان امام هنوز زنده بود، ولی مدتی بعد امام وفات کرد.

من در جریان زلزله گیلان برای کمک‌رسانی به ایران آمدم و این نخستین سفر مستقیم من از آذربایجان به ایران بود که آن رحلی را هم با خود آوردم و، چون دیدار با مقام معظم رهبری آیت‌الله امام خامنه‌ای میسر نشد، رحلی را به حرم حضرت امام خمینی (ره) اهدا کردم. الان هم همان رحلی در داخل ضریح و روی قبر شریف امام قرار دارد.

منبع: فارس

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.